از این نظر مفهوم شهروندی هم برای سیاستمداران و هم برای اندیشمندان اجتماعی و مجریان طرحهای فرهنگی، دارای اهمیت است، زیرا همه آنها بر مسؤلیت هایی تأکید می کنند که زمینه بقای جوامع سیاسی و محیط طبیعی ما را استحکام می بخشند.
اگرچه از لحاظ تاریخی، مفهوم شهروندی تا حدودی با اندیشه های نوین تفاوت داشته، اما تحلیل های مدرن از این مفهوم، ما را به ماهیت مساوات گرایانه آن نزدیک کرده است. به همین دلیل شهروندی ذاتاً با سلطه گری از هر نوع آن ناسازگار است.
در واقع موضوع شهروندی حاوی یک منطق و عنصر معقول درونی است که به تأکید فالکس منافع آن حتماً باید هر چه بیشتر همگانی و مساوات گرایانه شوند. بنابراین موقعیت هر شهروند بر حس عضویت داشتن در یک جامعه گسترده دلالت دارد. این موقعیت، کمکی را که یک فرد خاص به آن جامعه می کند، می پذیرد؛ در حالی که به او استقلال فردی اش را نیز ارزانی می دارد.
این استقلال در مجموعه ای از حقوق انعکاس می یابد که هر چند از نظر محتوا در زمان ها و مکان های مختلف متفاوتند؛ اما همیشه بر پذیرش و کارگزاری و نقش فاعلیت سیاسی دارندگان آن حقوق، دلالت دارند.
مفهوم کلیدی مستتر در شهروندی، ایده اجتماعی بودن آن است. این ایده نمی تواند صرفاً مجموعه حقوقی باشد که فرد را از تعهد به دیگران رها کند. به همین دلیل است که "هارت" تأکید می کند که شهروندی یعنی مشارکت در سطوح مختلف امور اجتماعی.
مشارکت به عقیده وی، فرآیند سهیم شدن در تصمیم ها، چه در سطح فردی و چه در سطح جمعی است و وسیله ای است که دموکراسی به کمک آن ساخته می شود و نیز معیاری است که دموکراسی ها براساس آن، باید سنجیده شوند، مشارکت به تأکید وی، حق بنیادی شهروندی است. به همین دلیل شهروندی، ایده ای قوی است. شهروندی شرافت خود را به رسمیت می شناسد؛ اما در عین حال بستر اجتماعی را که فرد در آن عمل می کند نیز مورد تأکید قرار می دهد.
به نظر می رسد در حال حاضر تمام نظریه ها و الگوهای مرتبط با فردگرایی و جمع گرایی در یک دیدگاه التقاطی در نهایت بر بهبود توان اجرایی و مشارکتی افراد و سازمان ها برای کسب سازگاری، خودتدبیری، همکاری و افزایش دخالت های مسوولانه در مسائل شهری تأکید می کند.
در حال حاضر بیشتر مدیران فرهنگی و سیاسی به این نتیجه دست یافته اند که بهبود ساختارها (الگوهای رابطه ای)، سیستم ها (سیستم های اطلاع رسانی و اجرایی) و مهارت های مناسب (مهارت های ترغیب سازی ارتباطی) درون یک اجتماع به منظور افزایش کارآیی افراد و حس مسوولیت پذیری، اهمیت حیاتی دارد.
لذا تأکید فزاینده بر نیاز به بیان هدف این آموزش ها و مشارکت افراد در مسائل شهری (چرایی آن ، فلسفه چنین آموزش هایی) بینش نسبت به آن (برای نیل به این هدف به چه چیزهایی نیازمند هستیم) و استراتژی آن (چگونگی انجام کار، ابزار و وسایل) شده است. البته هدف، بینش و استراتژی در سطح موسسه هایی که متولی چنین آموزش هایی خواهند بود نمی توانند به تنهایی و در انزوا تدوین گردند. باید محیط یا منابع اقتصادی ، فنی و سیاسی یک جامعه نیز به عنوان متغیرهای اثرگذار تدوین طرحها و مشارکت ها لحاظ شوند.
شهروندان به عنوان کارگزاران اخلاق همواره راههای جدیدی برای بیان شهروندی خود می یابند. بر این اساس فرد و جامعه در تعامل دوگانه به سر می برند. به عبارت دیگر، کارگزاری فردی و کردارهای اجتماعی به طور متقابل و مضاعفی به هم وابسته اند. فرد از طریق اعمال حقوق و تعهدات، شرایط ضروری شهروندی را باز تولید می کند.
با ایجاد چنین شرایطی باید امیدوار بود که بتوان دغدغه معاصر بودن خود را به صورت مشارکت در ساختار جامعه ای که خواهان آن هستیم، نشان دهیم. از این نظر ضرورت آماده سازی نوجوانان، جوانان و بزرگسالان برای مشارکت در یک زندگی مدنی با توجه به تغییرات سریعی که در همه ابعاد فکری، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فناوری ایجاد شده، بیش از پیش احساس می شود.


نظر شما