۲۱ مهر ۱۳۹۲، ۹:۱۱

ضرب سکه به دستور امام باقر(ع)/ علت وصیت امام باقر(ع) در عزاداری بر خویش

ضرب سکه به دستور امام باقر(ع)/ علت وصیت امام باقر(ع) در عزاداری بر خویش

خبرگزاری مهر- گروه دین و اندیشه: دوران امامت امام محمّد باقر (ع) دورانى پر آشوب از جنگ بنى امیّه و بنى عبّاس بود، با این حال سکوت و آرامشى آکنده از خشم بر مردم حکمفرما بود و امام باقر(ع) از این شرایط کمال استفاده را در جهت تربیت شاگرد و استحکام و گسترش تشیّع و انقلاب فرهنگى‏ نمود و با تربیت دانشجویان و طالبان علم به تأسیس دانشگاه علوم اسلامى اقدام نمود و به همین دلیل به لقب باقر العلوم، یعنى شکافنده دانش ها ملقب گردید.

امام محمد باقر(ع) پنجمین امام شیعیان، فرزند على بن الحسین امام سجاد (ع) و فاطمه دختر امام حسن مجتبی (ع) در اوّل رجب یا سوّم صفر سال ۵۷ هجرى در مدینه به دنیا آمد. ابن شهرآشوب می نویسد که حضرت‏ باقر(ع) اول‏ کسى‏ بود که‏ آمیخته‏ از نژاد امام‏ حسن‏ و امام‏ حسین(علیهما السلام)‏ محسوب‏ می شد چون‏ مادرش‏ ام‏ عبد الله‏ دختر امام‏ حسن‏(ع)‏ بود که‏ راست گوترین‏ و نیکوترین‏ ‏ زنان‏ به شمار می رفت. امام باقر (ع) در مورد مادر بزرگوار خویش می فرماید: روزى مادرم کنار دیوارى نشسته بود، ناگهان دیوار ریزش کرد و در معرض ویرانى قرار گرفت، مادرم دست بر سینه دیوار نهاد و گفت، به حق مصطفى(ص) سوگند، اجازه فرو ریختن ندارى. دیوار بر جاى ماند تا مادرم از آن جا دور شد. سپس دیوار فرو ریخت.

در مورد امام باقر(ع) القاب متعددی ذکر شده از جمله الامین، الشبیه(به دلیل شباهت به پیامبراکرم (ص))، محمد بن علی الاوّل( به علت اینکه با امام جواد(ع) که آن حضرت نیز ملقّب به محمد بن علی است، اشتباه نشود)، الباقران: لقب امام پنجم و ششم، الصادقان: لقب امام پنجم و ششم؛ اما مشهورترین لقب‏ امام محمد بن علی(ع)، باقرالعلوم است، و این لقبى است که پیغمبر اسلام (ص)  آن جناب را به آن ملقّب فرموده، چنانچه شیخ صدوق (ره) از عمرو بن شمر روایت کرده، که گفت: از جابر بن یزید جعفى سؤال کردم که براى چه امام محمّد باقر (ع) را باقر نامیدند؟ گفت: به علّت آن که یَبْقُرُ عِلْمَ الدِّینِ بَقْرا؛ أى شقّه شقّا و اظهره اظهارا،می شکافد علم را شکافتنى و آشکار و ظاهر می سازد آن را ظاهرکردنى.

جابر بن عبد اللّه (ره) آن حضرت را در یکى از کوچه‏هاى مدینه دید و گفت، اى پسر تو کیستى؟ فرمود: محمّد بن علىّ بن الحسین بن علىّ بن ابى طالب هستم. جابر گفت: اى پسر به من نگاه کن.امام (ع) به جابر نگاه کرد.عرض کرد: سوگند به پروردگار کعبه که این شمایل و خصال رسول خدا(ص) است، اى فرزند، رسول خدایت سلام رساند. امام (ع) در جواب جابر فرمود: مادامی که آسمان و زمین بر جاى باشد سلام بر رسول خداى باد، و بر تو باد اى جابر که تبلیغ سلام آن حضرت نمودى، آنگاه جابر به آن حضرت عرض کرد: یا باقر! انت الباقر حقّا، انت الّذى تبقر العلم بقرا.

امامت امام باقر(ع)/ نقش نگین انگشتر امام باقر(ع)

امام باقر (ع) مدّت ۳۴ سال و ۱۰ ماه یا ۳۹ سال در سایه پدر بزرگوار خود امام سجاد (ع) به سر برد و از حیات پدر، فیوضات ربّانى را دریافت می ‏کرد.بعد از امام سجاد (ع)، فرزندشان محمد باقر (ع) به امامت رسید. امام سجاد(ع) به امامت وی نص و تصریح فرموده است. ایشان از لحاظ برترى علمى و پارسایى میان عامه و خاصه بر همه فرزندان امام سجاد(ع) مقدّم است و از هیچ کس از فرزندان امام حسن(ع) و امام حسین(ع) آن مقدار از علم دین و حدیث و تفسیر و سیره و دیگر ابواب علوم که از ایشان نقل و آشکار شده، نقل نشده است تا آن جا که بازماندگان از اصحاب پیامبر (ص) و سرشناسان از طبقه تابعین و فقهاى بزرگ اسلام، از آن حضرت معارف دین روایت کرده‏ اند.

امام صادق‏ (ع)‏ در حدیثی به نقش نگین انگشتر پدر بزرگوارشان اشاره کرده و می فرماید: نقش‏ نگین انگشتر‏ امام باقر(ع)، ‏ العزّة للَّه‏ جمیعاً بود. به‏ روایت‏ دیگر نقش‏ نگین‏ آن‏ حضرت‏ این‏ کلمات‏ بود: «ظنّی‏ باللَّه‏ حسن‏، و بالنّبی‏ المؤتمن‏، و بالوصی‏ ذی‏ المنن‏، و بالحسین‏ و الحسن‏»، و به‏ روایت‏ دیگر: انگشتر جدّ خود، امام حسین (ع) را در دست مى‏ کرد.

اسود بن سعید مى ‏گوید: امام باقر(ع) فرمود: ما حجّت خدا و باب رحمت و زبان او مى ‏باشیم. و نیز وجه و چشم او در میان مخلوقات هستیم و ما متولیان کارهاى خدا در میان بندگان هستیم. سپس فرمود: بین ما و بین تمام نقاط زمین «ترازى» است (حلقه اتصالى که به واسطه آن، بر امور احاطه داریم) هر وقت در روى زمین به چیزی، امر شویم، این حلقه اتصال را گرفته و در هر نقطه از زمین، آنچه مأمور هستیم انجام مى‏دهیم. چنانچه باد در تسخیر سلیمان بود، همان گونه خداوند آن را مسخر محمّد و آل او (ص) نموده است‏.

شهادت امام باقر(ع)/ وصیت خاص امام باقر(ع) بر عزاداری بر خویش

امام محمد باقر(ع) ۵۷ سال از عمر مبارکش ‏گذشته بود که به امر هشام بن عبدالملک او را مسموم کرده که بر اثر آن به شهادت رسیدند. بنا بر مشهور  امام باقر(ع)در هفتم ماه ذی حجه سال ۱۱۴ هجرى دیده از جهان فرو بست و در قبرستان بقیع در کنار پدرش (امام سجاد) و عمویش ( امام حسن) دفن شد.

كلينى به سند خود از امام صادق (ع) نقل كرده است كه فرمود: پدرم هر آنچه از كتب و سلاح و آثار و امانات انبياء در نزد خود داشت، به من به وديعت‏سپرد. پس چون لحظه وفاتش فرارسيد به من گفت: چهار شاهد فرابخوان. من چهار تن از قريش را دعوت كردم كه يكى از آنان نافع مولاى عبد الله بن عمر بود. پس به من فرمود: «بنويس اين چيزى است كه يعقوب فرزندانش را بدان وصيت كرد كه اى فرزندانم خداوند دين را براى شما برگزيد، پس نميريد مگر آنكه تسليم رضاى خداوند باشيد. »و وصيت كرد محمد بن على به جعفر بن محمد و به وى فرمان مى‏ دهد كه او را به جامه بردى كه هر جمعه در آن نماز مى ‏خواند كفن كند و عمامه‏ اش را بر سرش بندد و قبر او را چهار گوش و با فاصله چهار انگشت از زمين بلندتر قرار دهد و در موقع دفن بندهاى كفن او را باز كند. سپس به شهود فرمود: بازگرديد خداوند شما را رحمت كند!امام صادق (ع) گفت: به پدرم گفتم: اى پدر!در اين وصيت چه بود كه بر آن شاهد طلب كردى؟فرمود: پسرم!خوش نداشتم پس از من با تو به نزاع برخيزند به اين بهانه كه به تو وصيت نكرده‏ام و مى ‏خواستم بدين وسيله حجت و دليلى براى تو قرار داده باشم. در حقيقت امام (ع) مى ‏خواست به اين وسيله همگان بدانند كه جعفر بن محمد(ع)، وصى و جانشين و امام بعد از اوست.

همچنین کلینی از حضرت صادق (ع) روایت کرده است که پدرم گفت: اى جعفر از مال من برای گریه کنندگان وقفى بکن که 10 سال در منى در موسم حجّ بر من ندبه و گریه کنند، و رسم ماتم را تجدید نمایند و بر مظلومیّت من زارى کنند.

آیت الله جوادی آملی در مورد علت وصیت امام باقر(ع) بر این عزاداری می گوید: خود امام باقر (ع) به وجود مبارک امام صادق (ع) دستور داد، فرمود: اُوقِف‎‏‎ْ لِی مِنْ مالِی کَذا و کَذا ؛ از مال من، این دیگر بخش به ثلث بر می گردد؛ از مال من فلان مبلغ را بگیر، وقف بکن. برای اینکه برای من در مدت 10 سال در منا روضه خوانی کنند، عزاداری کنند. خُب منا، ایام عید است؛ شب عید قربان است، مراسم عید قربان است.

وی در ادامه یادآور می شود: فرمود: مردم ـ شیعه و سنّی ـ اینها از راههای دور جمع می شوند. در مکه هر کسی مشغول اعمال خودش است و به فکر رفتن به عرفات و مشعر و منا است؛ آن دلهره ای که دارد، او را آرام نمی گذارد. واقعاً کسانی که حاجی اند، مخصوصاً در آن عصر؛ از راههای دور با آن صعبُ العبور بودن، آمدن؛ در مکه آرام نیستند. امّا وقتی که این دلهره ها و اضطراب رد شد، آمدند به عرفات و مشعر و منا و رَمی جمره کردند و حَلق کردند و از لباس اِحرام به در آمدند، یک فراغتی دارند. فرمود: 10 سال در منا برای من ندبه کنند. این نه برای آن است که اینها جمع بشوند آنجا، اشک بریزند! خب بسیاری از آنها سنّی بودند. شیعه در آنجا مثل الآن در اقلیّت بود. فرمود: آن سخنران می رود، می گوید:‌ امام باقر چنین فرمود دربارة فلان آیه چنین فرمود، دربارة فلان حدیث چنین فرمود، دربارة فلان مطلب کلامی چنین فرمود، دربارة فلان مطلب فقهی چنین فرمود. نام مرا در منا زنده نگه بدارید. خُب ما شیعیان آنهائیم! این نام را حفظ بکنیم، این مرام را حفظ بکنیم.

سیرۀ علمی امام باقر(ع)/ عتاب امام بر یکی از یارانش به دلیل شوخی با نامحرم

دانش امام باقر(ع) نیز همانند دیگر امامان از سر چشمۀ وحی بود، آنان آموزگاری نداشتند و در مکتب بشری درس نخوانده بودند، «جابر بن عبد الله» نزد امام باقر (ع) می آمد و از آن حضرت دانش فرا می گرفت و به آن گرامی مکرر عرض می کرد: ای شکافندۀ علوم! گواهی می دهم تو در کودکی از دانشی خدا داد برخورداری.

حسن بن محمد از عبد اللَّه بن عطاء مکى حدیثی نقل می کندکه گفت: ندیدم دانشمندان را نزد هیچ کس که کوچک تر و کم قدرتر باشند (و خود را بی مقدارتر به حساب آورند) هم چنان که در نزد ابى جعفر محمد بن على بن الحسین (ع) هستند (و در برابر أحدى این اندازه فروتنى نمى ‏کنند) و من خود دیدم حکم بن عتیبه را با آن مقام و مرتبه که در میان مردم داشت در برابر آن جناب مانند کودکى بود که پیش روى استاد خود نشسته باشد، و جابر بن یزید جعفى (با آن علم و دانشى که داشت) هر گاه چیزى از آن حضرت (ع) روایت می کرد می گفت: براى من حدیث کرد وصى اوصیاء، و وارث علوم انبیاء.

«ابو بصیر»می گوید: امام باقر (ع) از یکی از آفریقائیان حال یکی از شیعیان خود به نام «راشد»را جویا شد.پاسخ داد خوب بود و سلام می رساند. امام فرمود خدا رحمتش کند. با تعجب گفت:مگر او مرده است؟ فرمود: آری. گفت: چه وقت در گذشت؟ فرمود: دو روز پس از خارج شدن تو. گفت: به خدا سوگند او بیمار نبود… فرمود: مگر هر کس می میرد به جهت بیماری است؟ آنگاه ابو بصیر از امام از گذشتۀ او سؤال کرد.

امام فرمود: او از دوستان و شیعیان ما بود، گمان می کنید که چشم های بینا و گوش های شنوایی از ما همراه شما نیست و چه پندار نادرستی است! به خدا سوگند هیچ چیز از کردارتان بر ما پوشیده نیست پس ما را نزد خودتان حاضر بدانید و خود را به کار نیک عادت دهید و از اهل خیر باشید تا به همین نشانه و علامت شناخته شوید. من فرزندان و شیعیانم را به این برنامه فرمان می دهم.

یکی از راویان می گوید در کوفه به زنی قرآن می آموختم، روزی با او شوخی کردم، بعد به دیدار امام باقر شتافتم، فرمود: آنکه حتی در پنهان مرتکب گناه شود خداوند به او اعتنا و توجهی ندارد، به آن زن چه گفتی؟ از شرمساری چهره ام را پوشاندم و توبه کردم، امام فرمود: تکرار نکن.

سخن امام باقر(ع) درباره آگاهی ائمه اطهار(ع) بر رفتار خلق

محمّد بن مسلم روایت مى‏ کند: که امام باقر(ع) فرمود: گمان مى ‏کنید که شما را نمى ‏بینیم و سخنان شما را نمى ‏شنویم. اشتباه مى ‏کنید. اگر آن گونه باشد که شما مى ‏پندارید پس ما چه برترى بر شما داریم؟! گفتم: چیزى که گفتید به من نشان بده. فرمود: بین تو و همکارت در ربذه اختلافى به وجود آمد و او از تو به خاطر ارتباط با ما و محبت و معرفت ما، اشکال گرفت. گفتم: آرى، قسم به خدا! چنین است. فرمود: آنچه را که گفتم آن را خدا به من خبر داده بود. و من ساحر، کاهن و مجنون نیستم. بلکه از علوم نبوّت است که به ما گفته مى ‏شود. عرض کردم: چه کسى به شما مى ‏گوید؟ فرمود: گاهى به قلب ما الهام مى ‏شود و به گوش ما مى ‏خورد. علاوه بر این، خادمانى از طائفه جنّ داریم که مؤمن و شیعه ما هستند و بهتر از شما، ما را اطاعت مى‏ کنند. گفتم: آیا با هر یک از ما، یکى از آنها هست؟ فرمود: آرى، و از آن چه انجام مى‏ دهید و هر کجا هستید ما را با خبر مى کنند.

گفتگوی عالم مسیحی(ع) با امام باقر(ع) و مسلمان شدن او

امام صادق(ع) می ‏فرماید: هشام بن عبد الملک به والى مدینه نوشت که محمّد بن على را به شام بفرستد. امام صادق(ع) مى‏ فرماید: پدرم از مدینه خارج شد و من نیز به اتفاق پدرم خارج شدم تا به مدین، شهر حضرت شعیب رسیدیم. و در آن جا صومعه بزرگى دیدیم که در نزد درب آن، مردمى بودند که لباس هاى پشمى خشن بر تن داشتند. ما نیز مثل آنها لباس پوشیدیم و با آنها رفتیم و وارد صومعه شدیم. پیرمردى را دیدیم که از شدّت پیرى، ابروانش روى چشمانش افتاده بود. نگاهى به ما کرد و به پدرم گفت: از ما هستى یا از امت مرحومه؟ پدرم جواب داد: نه، بلکه از امت مرحومه هستم. پرسید: از عالمان آنهایى یا از جاهلان آنها؟ فرمود: از عالمان آنها. پیرمرد گفت: می ‏توانم پرسش هایى از تو بکنم؟ فرمود: هر چه مى خواهى بپرس. پرسید: به من بگو آیا وقتى که اهل بهشت از نعمت هاى بهشتى مى ‏خورند، از آنها چیزى کم مى ‏شود؟ جواب داد: خیر. پرسید: مثل و مانند آنها در دنیا چیست؟ فرمود: آیا تورات، انجیل، زبور و قرآن این گونه نیستند که هر چه از آنها استفاده شود، کم نمى‏شوند؟ آن مرد گفت: آرى، تو از عالمان هستى. سپس پرسید: آیا اهل بهشت به بول و غائط، نیاز پیدا مى ‏کنند. فرمود: خیر. پرسید: مثل آن در دنیا چیست؟ فرمود: جنین است در شکم مادر که مى‏ خورد و مى ‏آشامد و به بول و غائط، نیاز پیدا نمی ‏کند.

آن مرد گفت: راست گفتى. و سؤالات زیادى کرد و پدرم پاسخ داد تا این که پرسید: دو برادر، دو قلو به دنیا آمدند و در یک ساعت نیز مردند ولى یکى ۱۵۰ سال عمر کرد و دیگرى 50 سال. اینها چه کسانى بودند؟ و داستانشان چه بود؟ پدرم فرمود: آن دو عزیر و عزره بودند که خداوند عزیر را در 20 سالگى به پیامبرى مبعوث کرد و بعد او را صد سال میراند. سپس زنده کرد و سى سال دیگر نیز زندگى نمود و با برادرش در یک روز مردند.

در این هنگام پیرمرد غش کرد. و پدرم برخاست و از صومعه خارج شدیم. عده ‏اى از مردم دنبال ما آمدند و گفتند: پیرمرد شما را مى ‏خواهد. پدرم فرمود: ما با او کارى نداریم و اگر او با ما کارى دارد، نزد ما بیاید. برگشتند و پیرمرد را آوردند و در مقابل پدرم نشاندند. رو کرد به پدرم گفت: نامت چیست؟ فرمود: محمّد. پرسید: محمّد پیامبر؟ فرمود: خیر، بلکه پسر دخترش هستم. پرسید: نام مادرت چیست؟ فرمود: فاطمه. پرسید: پدرت کیست؟ فرمود: على. گفت: تو فرزند کسى هستى که در عبرانى اسمش «الیا» است و در عربى «على»؟ فرمود: آرى. پرسید: فرزند کدامیک از پسرانش هستى؛ شبّر یا شبیر؟ فرمود: شبیر.
در این هنگام پیرمرد، شهادتین را جارى ساخت و مسلمان شد.

امام باقر(ع)مؤسس مدرسه دینی

امام باقر(ع) در دوران امامت خویش، با وجود شرایط نامساعدی که بر عرصه فرهنگ اسلامی سایه افکنده بود، با تلاشی جدّی و گسترده، نهضتی بزرگ را در زمینه علم و پیشرفت های آن طراحی کرد. تا جایی که این جنبش دامنه دار به بنیان گذاری و تأسیس یک دانشگاه بزرگ و برجسته اسلامی انجامید که پویایی و عظمت آن در دوران امام صادق (ع) به اوج خود رسید.

دوران امامت امام محمّد باقر (ع) دورانى پر آشوب از جنگ بنى امیّه و بنى عبّاس بود، (اگر چه که عباسیّان پس از وفات امام باقر (ع) به روى کار آمدند) با این حال سکوت و آرامشى آکنده از خشم بر مردم حکم فرما بود و امام (ع) از این شرایط کمال استفاده را در جهت تربیت شاگرد و استحکام و گسترش تشیّع و انقلاب فرهنگى‏ نمود و در محضر خود بسیارى از دانشجویان و طالبان علم را از سرچشمه علوم امامت سیراب فرمود، و به تأسیس دانشگاه علوم اسلامى اقدام نمود و به همین دلیل به لقب باقر العلوم، یعنى شکافنده دانش ها ملقب گردید.

امام باقر(ع)و تربیت شاگردان

در زمان امام محمد باقر (ع) که مصادف با حکومت مروانیان بود، کشور اسلام بسیار وسیع و پهناور شد، اقوام و ملل گوناگونى به اسلام گرویده بودند، در این هنگام مسائل جدیدى در حوزه‏هاى دینى مسلمانان مطرح بود، تعدادى کتاب از زبان‏هاى مختلف ترجمه شده و مطالب جدیدى در میان مردم پخش می ‏شد و ایجاد شبهه می ‏کرد. در این هنگام حکومت مروانیان در اثر فساد از درون خراب و ضعیف و ناتوان شده بود، امام باقر (ع) از اوضاع و احوال استفاده کرد و حوزه بزرگى در مدینه تشکیل داد و شاگردان زیادى تربیت نمود، حکومت وقت هم چندان نیرومند نبود که جلوی مردم را بگیرد و امام (ع) را از تدریس و نشر احکام باز دارد. در حوزه درس امام باقر (ع) تعداد زیادى عالم و محدث از سراسر کشور پهناور اسلامى شرکت مى‏کردند، در وقت حج و عمره بر تعداد آنها افزوده مى‏گردید.

امام باقر(ع) و احادیث بر جای مانده از ایشان

با توجه به شرایط و موقعیت زمانی و مکانی که امام باقر(ع) و امام صادق (ع) در آن زندگی می کردند عدم تدوین کتاب در آن زمان امری موجه به حساب می آید، اما این احادیث تحت عنوان «اصول اربعمائة» سپس تحت عنوان «کتب اربعه» جمع آوری شده است و حر عاملی در کتاب وسائل الشیعة در ۳۰ جلد به صورت مبوّب بر اساس عناوین فقهی آن را جمع آوری نموده است ولی احادیث این کتاب ها به این دو امام بزرگوار اختصاص ندارد بلکه شامل احادیث همۀ ائمه نیز می شود اگر چه این دو امام سهم بیشتری از بقیۀ امامان در این کتاب ها دارند.

بیشترین تلاش امام باقر(ع) و امام صادق(ع) برای تبیین اصول دینی در زمان ضعف حکومت اموی و انتقال قدرت به عباسیان انجام پذیرفت. با وجود اینکه در این دورۀ زمانی، موقعیت مناسبی برای این دو امام بزرگوار پدید آمده بود تا به نشر معارف و تربیت هزاران شاگرد مبرز بپردازند، و هرچند بسیاری از دانشمندان اهل سنت نیز از محضر ایشان بهره‌مند شدند، اما به هر حال، موقعیتی همانند جایگاه امام علی(ع) برایشان به وجود نیامده بود و آنها می بایست در رفتار و گفتار خود به شیوه‌‌ای محتاطانه عمل نمایند، تا هم جان خود و شیعیان آنها به خطر نیفتد و هم موجب سوء استفادۀ یکی از طرفین درگیر نشود! بر این اساس، کمتر به ایراد خطبه‌های طولانی؛ همانند خطبه‌های امام علی(ع)؛ پرداخته و در بیشتر موارد، به پرسش های مردم پاسخ می فرمودند. جالب است بدانیم که امام باقر (ع) در موارد بسیاری، روایات خود را حتی با واسطه قراردادن راویانی همانند جابر، مستند به فرمودۀ پیامبر اکرم(ص) یا امیرالمؤمنین(ع) می نمودند، تا دیگر فرقه های اسلامی نیز، به آسانی آنها را بپذیرند.

ضرب سکه به دستور امام باقر(ع)

در قرن اوّل هجرى صنعت کاغذ در انحصار رومیان بود و مسیحیان آنجا روى کاغذ خود عبارت (پدر، پسر، روح القدس) را حک کرده بودند، عبد الملک مروان‏ خلیفه وقت وقتى از آرم کاغذها با خبر شد، ناراحت شد که چرا در مملکت اسلامى باید شعار کفّار رواج پیدا کند، پس دستور داد روى کاغذها سوره توحید را حک نمایند، کاغذهاى جدید انتشار یافت و خبر آن به قیصر پادشاه روم رسید، او بسیار ناراحت شد و در نامه‏اى به عبد الملک نوشت: اگر این نوشته ‏ها را از روى کاغذها بر ندارید، دستور می ‏دهم سکّه ‏هایى در روم ضرب کرده و روى آنها به پیامبر شما دشنام بنویسند تا آبرویى براى شما باقى نماند.

عبد الملک بسیار ناراحت شد، فورا جلسه‏اى تشکیل داد و از کارگزاران خود مشورت خواست، امّا هیچ نتیجه‏اى نگرفت، یکى از حضّار گفت: چاره مشکل به دست محمّد بن على (ع) است، عبد الملک فرستاده‏اى به مدینه در طلب امام فرستاد و از آن حضرت یارى طلبید. امام (ع) پس از رسیدن به شام به عبد الملک فرمود: قیصر صرفاً تهدید کرده و بدان که خداوند مانع او خواهد شد، امّا چاره کار این است که صنعت‏گران را جمع کرده و سکّه ‏اى ضرب کنید که یک سوى آن نام پیامبر (ص) و در سوى دیگر سوره توحید نوشته شده باشد، بدین ترتیب ما از سکّه رومیان بى ‏نیاز خواهیم شد، سپس وزن و اندازه سکّه را مقرّر فرمود و دستور داد نام شهر و تاریخ ضرب سکّه روى آن نوشته شود.

با این رهنمود خردمندانه، سکّه‏ هاى اسلامى زده شد و در سراسر مملکت اسلام منتشر گردید و معاملات فقط بر اساس آنها اعتبار یافت.قیصر از ماجرا با خبر شد و خود را در برابر عمل انجام شده دید، درباریان از او خواستند تهدید خود را عملى کند و سکّه‏ اى با دشنام به رسول خدا (ص) ضرب نماید، امّا او که مرد خردمندى بود، پاسخ داد: این عمل بیهوده است، چون در شهرهاى اسلامى دیگر پول ما رواج ندارد و آنها با سکّه‏ هاى خود معامله می کنند.

کد خبر 2154241

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha