پیام‌نما

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‌اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ‌اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ‌اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * * * و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)] چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل‌های شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید، و بر لب گودالی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد؛ خدا این گونه، نشانه‌های [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن می‌سازد تا هدایت شوید. * * * معتصم شو به رشته‌ى يزدان / با همه مردمان با ايمان

۲۵ اسفند ۱۳۹۲، ۱۴:۲۸

گفتگوی مهر با یک هنرمند/

آفت اصلی هنر دوری از طبیعت است/ تلاش برای همدردی با انسانهای دردمند در نقاشی های جوان اسلامشهری موج می زند

آفت اصلی هنر دوری از طبیعت است/ تلاش برای همدردی با انسانهای دردمند در نقاشی های جوان اسلامشهری موج می زند

اسلامشهر - خبرگزاری مهر: شهباز سلمانی، نقاشی‌ جوان و اهل اسلامشهر است که در پس آثارش می‌توان جستجوگری و مطالعه تحولات اجتماعی با زبان نقاشی را به خوبی دریافت. ایمان و وفاداری‌ او به مفهوم جستجوگری و بروز شخصیت روشن‌فکرانه در ذات آثارش بیشتر بروز و ظهور دارد و معتقد است: آفت اصلی در هنر، دوری از طبیعت است. در طبیعت یک چیز وجود ندارد و آن دروغ است به نحوی که هیچ‌گاه درخت سیب، بار انار نمی‌آورد.

به گزارش خبرنگار مهر، در تابلوهای سلمانی، ورای گریز از آموزه‌های نخ‌نما شده و دیکته‌ای فن نقاشی، می‌توان استقلال فکری، روح تحقیق و تلاش برای هم‌دردی با انسان‌های دردمند جامعه را به وضوح مشاهده کرد. او همواره تلاش کرده تا با شکستن قالب‌های ذهنی و اموری که تفکر انسان معاصر را محدود می‌کنند، از طریق نقاشی به بسط و گسترش ارتباط بشری بپردازد.

شهباز سلمانی در خلال نمایشگاه نقاشی اش در گالری دی با خبرنگار مهر به گفتگو نشست.

*در بسیاری از نقاشی‌های شما نوعی نگاه اجتماعی خودنمایی می‌کند. این رویکرد و نگاه از کجا آمده است؟

به‌نظرم می‌رسد فقدان یک رویکرد اجتماعی در خلق آثار هنری‌ست که باید مورد پرسش قرار گیرد وگرنه هر اثر هنری به نوبه خود دارای نگاهی اجتماعی است، چراکه اساسا هنرمند با زندگی در اجتماع می‌تواند به خلق اثر هنری بپردازد و آن‌را به مخاطب عرضه کند. هنرمندی که در یک فضای آکواریومی و به‌دور از جامعه تلاش می‌کند تا اثری هنری بیافریند، در نهایت از سوی اجتماع طرد خواهد شد. هنر یک امر مجرد و منتزع از اجتماع نیست و فقدان رویکرد اجتماعی در آثار هنری می‌تواند موجب اضمحلال آن شود. منتها این نحوه‌ی پرداخت و زوایه‌ی دید هنرمند است که موجب می‌شود جایگاه اثرش به لحاظ بهره‌مندی از مفاهیم اجتماعی، از آثار دیگر هنرمندان در نزد مخاطب قابل تمییز باشد.

* چنان‌چه روشن‌فکری را یک برچسب شیک و دور از دسترس تصور نکنیم، چه‌قدر به حفظ روحیه و نه ژست روش‌فکری در خلال خلق یک تابلو قائل هستید؟

آنچه شما از آن با عنوان روشن‌فکری یاد می‌کنید یک روش، سبک یا فرمول مشخص نیست که در خلال خلق اثر بتوان به شکل دقیق اجرای‌اش کرد بلکه یک منش و نوعی تفکر است که خود را در روح اثر نمایان خواهد کرد. چیزی که شاید روند کار من را روشن‌تر کند این است که وقتی به صورت آگاهانه شروع به یاد گرفتن نقاشی کردم، دریافتم که هیچ راهی، میان‌بُر ندارد و به‌راستی و درستی باید مسیر را طی کرد. اما آن‌چه در فضای تئوری و در بستر هنرهای تجسمی حاکم بود و سر کلاس‌ها و در کارگاه‌ها از آن صحبت به میان می‌آمد با استناد به آثار خلق شده بسیار متفاوت بوده و هست. متأسفانه امروزه رسیدن به ماهیت حقیقی هنر، دست‌خط و فضای شخصی، معاصر بودن و... جای خود را به تقلید از سخنان این و آن، دزدی از آثار دیگران، تکنیک را به‌جای هنر غالب کردن، سفارش گالری را انجام دادن، پذیرفتن فرم، ساختار و رنگ غالب بر فضا داده است. با تأسف باید گفت که در طول پنج سال گذشته که هر جمعه گالری‌گردی را به‌عنوان یک نیاز شخصی تصور کرده و به دیدن آثار رفته‌ام، عموما با چنین مواردی مواجهه داشتم.

* در صورت تصدیق گفته‌ی شما باید پذیرفت بخش کثیری از آثاری که به نمایشگاه‌ها راه پیدا می‌کنند پیرو یک جریان حاکم بر فضای نقاشی تولید شده‌اند و فاقد یک رویکرد شخصی‌اند.

متأسفانه همین‌طور است. هنرمند کسی است که از هرگونه تقلید فاصله بگیرد و خودش باشد. کسی که به اثر هنری نگاه تولیدی داشته و پذیرنده انواع سفارش باشد را به سختی می‌توان در دسته‌ی هنرمندان گنجاند. این تضاد آشکاری‌ست میان جریان غالب این روزها و هنر ناب. شخصا همواره سعی کردم هم نقاشی را تجربه کنم هم زیست نقاش را. افزوده نقاشان، از گذشته تاکنون را با حمایت و خوشه‌چینی از وجود استادانم و مطالعه‌ی طولانی مشق کردم تا جایی که بی‌زاری شدیدی از هرچه بود و هست در من پیدا شد و شروع به حذف کردن کردم؛ حذف آن‌چه استادانم به من آموخته بودند. حذف تکنیک‌شان، فضای کارشان، نگاه‌شان و در مواردی هم حذف خودشان و خلاصه هر چیزی را که بوی دیگری می‌داد. در اینجاست که به‌عنوان یک علاقه‌مند به هنر نقاشی، فارغ از هیاهوی حاکم بر فضای نقاشی امروز، تلاش کردم روابط ناشناخته‌ی انسان معاصر را در فرم فیگور و در فضای بیکران، در خلال هندسه‌ی پنهان طبیعت، توسط خطوط طراحانه‌ی به‌هم پیچیده و خاکستری‌های نقاشانه به گونه‌ای ترسیم کنم که در کنار هم آرام بگیرند. به زعم بسیاری از افراد صاحب‌نظر و مخاطبان هوشمندی که نقاشی‌های اخیرم را در گالری دی بازدید کردند نوعی «تلخی» ناشی از درد انسان امروزی در فضای کار موج می‌زد و همین برداشت موجب خوشحالی من شد چراکه دیدم آن کارها چقدر «خودشان» هستند و این «خود» چه‌قدر به «من» نزدیک است و این بود که دانستم همه چیز سر جایِ خودش هست.

* این «تلخی» از کجا نشأت می‌گیرد؟

همان رویکرد اجتماعی که شما به آن اشاره کردید. همان منش و تفکر روشن‌فکرانه که هر هنرمندی باید در تلاش باشد تا خود را به آن مسلح کند. هنر با زیبایی سر و کار دارد و این زیبایی برای هرکس یک‌جور نمود پیدا می‌کند. در مواردی تکنیک و کشیدن یک پرتره، یک نقاش را سالیانِ سال اسیر خود می‌کند و در جایی حرکت نقطه و خط بر سطوح رنگی در بستر نقاشی چنان انسان را محصور می‌کند که سال‌ها به تکرار آن می‌پردازد. اما مسئله‌ی اصلی اینجاست؛ زمانی که شیفتگی و لذت بردن وجودمان را فرا گرفته، نباید از عقل و خرد غافل باشیم. نتیجه‌ی هم‌نشینی خرد و شیفتگی، آغاز یک «حرکت» است. وَ حرکت یعنی تولید فضای وجود تا رسیدن به وسعت. نه وسعت این جهان، بلکه هر جهان ممکن.

* به این ترتیب شیفتگی محض و تکیه بر عنصر لذت در مواجهه با یک اثر هنری را می‌توان یک آفت برشمرد؟

حتما. اما آفت اصلی در هنر، دوری از طبیعت است. در طبیعت یک چیز وجود ندارد و آن دروغ است. هیچ‌گاه درخت سیب، بار انار نمی‌آورد. امروزه بر اثر فراوانی و غلبه شبه حقیقت بر حقیقت و غلبه‌ی تکنولوژی بر فطرت انسان، نوعی حجاب، مانع گفتگوی ما با درون می‌شود و در نتیجه آثاری که خلق می‌شوند محصول همین بستر هستند. بستری که یک دروغ است، یک فریب بزرگ. ما باید به طبیعت خودمان اعتنا و اعتماد کنیم. به ندای درون‌مان توجه داشته باشیم. هم‌نشینی خرد و شیفتگی را یک اصل بدانیم تا از آفات در امان باشیم.

* برای شکل‌گیری «حرکتی» که به آن اشاره کردید چه باید کرد؟

باید از زیر سایه‌ حاکم بر فضای تجسمی بیرون بیاییم، از زیر سایه استاد خود، از زیر سایه تکنیک‌اش، نگاه‌اش، چون خواسته یا ناخواسته ما در این سال‌ها حمال اندیشه دیگران بودیم و وقتی استادان سایه‌ی خود را کم‌رنگ کنند و در مقابل هنرجو نایستند او این فرصت را خواهد داشت تا ضمن کشف جهان پیرامون خود و درک اصل هم‌نشینی خرد و شیفتگی، در پی شناخت ماهیت حقیقی هنر باشد و به دست‌خط و فضای شخصی خود نزدیک شود. به قول نیچه «همیشه شاگرد ماندن، ناسپاسی از استاد است. وَ چرا نمی‌خواهید تاجِ گلی را که بر سر دارم پرپر کنید؟»

---------------
گفتگو از رضا فضل الله نژاد

کد خبر 2257374

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha