۲۷ شهریور ۱۳۸۴، ۱۲:۳۷

در نامه اي كه نسخه اي از آن براي خبرگزاري مهر ارسال شد :

يك نويسنده مهاجر از نحوه انتشار كتابش در ايران انتقاد كرد

" ناصر غياثي " ، نويسنده ايراني ساكن آلمان ، از نحوه انتشار كتابش در ايران انتقاد كرد .

به گزارش خبرنگار كتاب مهر ، " ناصر غياثي " ، نويسنده مجموعه داستان « تاكسي نوشت ها » كه در حدود يك هفته قبل توسط انتشارات كاوران منتشر شده ، طي يادداشتي با عنوان " اندر مضار خارج نشيني " ، نسب به نحوه انتشار كتابش در ايران انتقاد كرد .

غياثي در ابتداي اين يادداشت كه در تارنماي خود منتشر كرده ، مي نويسد :  تا لحظه ‌اي كه نسخه‌ چاپ شده‌ رقص بر بام اضطراب را نديده بودم، نه از طرح روي جلدش خبر داشتم، نه از تيراژ، نه از قطع و نه حتي از قيمتش. عهد كردم، كاري كنم تا كتاب دومم دچار اين بلا نشود.

به گزارش مهر ، وي مي افزايد : روزي كه ناشر محترم ، « تاكسي ‌نوشت » ، را پسنديد و نشرش را به عهده گرفت، گفتم لطفا طرح روي جلد را برايم بفرستيد. من از طرح روي جلد كتاب قبلي خوشم نيامد گفتند:  پس بايد عكس بفرستيد فرستادم. به اين عشق كه مال پشت جلد است.

اين نويسنده در ادامه مي نويسد : به خاطر چك نكردن ايميل هاي‌ شان، بايد پشت هر ايميل به ناشر محترم و منشي ايشان، تلفن هم مي‌زدم، تا از سرنوشت كتاب باخبرشوم. سرانجام گفتند:  كتاب مجوز گرفته. حالا يك نفر معرفي كنيد براي نمونه ‌خواني و ويراستاري! گفتم مگر خود شما نمونه‌ خوان و ويراستار نداريد؟ ، گفتند داريم. اما مي‌ترسيم با اين وجود مثل كتاب « رقص بربام اضطراب » غلط‌ هاي چاپي داشته باشد!!!

وي مي افزايد : در حاشيه بگويم كه براي چاپ دوم رقص از من خواستند غلط‌‌نامه براي‌ شان بفرستم، كه فرستادم دوست نويسنده‌ ام بر من منت گذاشت و با بزرگواري زحمت نمونه‌ خواني و ويراستاري را بدون كمترين چشم‌ داشتي پذيرفت. نمي‌دانم آيا اين از مضار خارج‌نشيني است يا دوستان داخل هم گرفتار چنين رفتاري هستند.

" غياثي " ، در ادامه اين نامه مي گويد : پس از آن خواستند، سه متن كوتاه بنويسم: در معرفي خودم، در معرفي تاكسي‌نوشت براي تبليغ در مطبوعات و انتخاب زيبا ترين جمله‌ي كتاب براي پشت جلد انجام دادم و فرستادم گرچه مي‌دانستم اين هم نه وظيفه‌ من، بلكه وظيفه‌ ناشر است ، اما گويا وقتي خارج‌نشيني، بايد به سازشان برقصي.

وي در انتقاد از طرح جلد كتاب مي نويسند : سرانجام پس از اي ‌ميل‌هاي متعدد و تلفن‌هاي فراوان، عكس پشت و روي جلد را برايم اي ‌ميل كردند. از پشت جلد كتاب هيچ چيز قابل خواندن نبود، روي جلد را كه ديدم، ديگر زبانم داشت از دهان بيرون مي‌آمد. عنوان كتاب نه آنگونه كه من نوشته و خواسته بودم، " تاكسي‌نوشت " ، بلكه " تاكسي ‌نوشت ها " بود.

اين نويسنده مي افزايد : به قول قدما، برآشفته زنگ زدم به ناشر محترم و منشي ‌اش كه اين نقل‌قول‌هاي پشت جلد مال كيست؟ از صاحبانش اجازه گرفته ‌ايد؟ چرا از من نپرسيده ‌ايد كه آيا با اين نقل ‌قول ها موافقم يا نه. و از همه مهم ‌تر چرا عنوان كتاب را عوض كرده‌ايد؟ هر سازي تا امروز زديد برايتان رقصيده ‌ام، اما اين يكي را ديگر اصلا نمي‌پذيرم.

وي تصريح مي كند : از خير چاپ كتاب گذشته ام. نمي‌خواهم گفتند كتاب چاپ شده و آماده پخش در انبار؛ منتظر مامور ارشاد است براي شمارش يعني هيچ ‌كاري نمي‌شود كرد. كار از كار گذشته. ما يك تيم شش نفره داريم كه روي بازار پژوهش مي‌كند، سليقه‌ سنجي مي‌كند.

اين نويسنده در ادامه تصريح مي كند : آنها گفتند ما فلان قدر مليون خرج كرده‌ايم. آن مطالبي كه شما فرستاده ‌بوديد، غيرحرفه ‌اي و ابتدايي بوده. اگر قرارداد را نخوانده‌ ايد، دوباره بخوانيد! آنجا آمده عنوان موقت پرسيدم يعني شما حق داريد عنوان كتاب را عوض كنيد، بي‌آنكه يك كلمه با خود نويسنده مشورت كنيد؟  گفتند بله. تازه آقاي غياثي! شما بهتر مي‌دانيد ما اينجا با چه مشكلاتي دست و پنج نرم مي‌كنيم، آن وقت با ما سر يك " ها " ي نا قابل جروبحث مي‌كنيد؟ مجاب شدم . آخر اين انتخابات آخر ما را خيلي ترسانده ‌است. گفتم پس دستي روي اين متن مربوط به چاپ كتاب در سايت ‌تان بكشيد.  متني است مغلوط و وصله پينه شده همان سه متني كه من براي‌ شان فرستاده بودم ، گفتند حتما.

وي با اشاره به اين كه هنوز كتاب خود را نديده است مي افزايد : و اين گذشت تا اينكه مطلب " حسين جاويد " ، را خواندم. من همين‌جا به سهم خودم به خاطر بي‌توجهي ناشر محترم و منشي‌ اش، از حسين عزيزعذرخواهي مي‌كنم ، هنوز كه هنوز است كتاب را نديده‌ام. نمي‌دانم آن نقل  قول سوم مال كيست. خدا كند مجبورنشوم به خاطر آن هم شرمنده‌ي كسي بشوم. اين ديگر حتمن از مضار خارج‌ نشيني است.

ناصر غياثي با اشراه به مطلبي كه در پايگاه اينترنتي ناشر درباره اين كتاب آمده مي نويسد : سايت ناشر محترم هنوز كه هنوز است، آن متن خبر را درست نكرده است. دو روز پيش براي ناشر محترم و منشي متن زير را فرستادم :

«  " تاكسي نوشت ها " ، آميزه  خيال و واقعيت ناصر غياثي است. او در مقاله اي مي نويسد: اگر توانسته باشم در داستان هاي اين كتاب، ضمن سرگرم كردن و برانگيختن حس كنجكاوي خواننده و بعد ارضاي آن، برخي از ويژگي فرهنگي آلماني ها و ايراني هاي مقيم آلمان و همزيستي يا تقابل آن را نشان بدهم، به مقصودم از نوشتن تاكسي نوشت ها دست يافته ام.

" تاكسي نوشت ها " را كه يكي از آثار داستاني ادبيات مهاجرت است، هم مي شود مجموعه داستان تلقي اش ( اضافي است ) كرد و هم ( شامل ) كليتي به هم پيوسته دارد از وقايعي ( است ) كه ميان يك راننده تاكسي و مسافرانش مي افتد. راننده، مثل دنياي واقعيت -همانگونه كه در واقعيت- خود ايراني است ، و  ( اضافي‌ است ) مسافرانش اما از همه جاي دنيا، از ايران يا خود آلمان و يا حتي امريكاي جنوبي هستند . داستان هايي كه در اين كتاب آمده ملغمه اي از واقعيت و رويا است ( ضمن اينكه همين حرف در سطر اول گفته شده، اصولن ملغمه بار منفي دارد) و ( اضافي‌ است ) برخي ( از اين داستان‌ها ) بيانگر مشكلات ايرانيان مهاجر در آلمان است ( افتاده ) و برخي به مسايل ديگر مي پردازند. در اين كتاب نويسنده برشي از ظاهر مسافر يا حرف هاي او به خواننده مي دهد تا خواننده بتواند با دانستن همان ( توسط گوياتر نيست؟) برش به درون شخصيت هاي داستان نقب بزند »

اين نوينسده در پايان خطاب به مدير نشر كاوران نوشته است : آرش عزيزم ! ، اين‌ها حساسيت  بي‌مورد نيست، نثر اين نوشته آيا معرف ادبيات  انتشارات " كاروان " است ؟ مطمئنم با من موافقي كه آبروي ناشر يك نويسنده ، آبروي نويسنده هم هست .

کد خبر 230977

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha