پیام‌نما

وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَ إِمَائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ‌اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ * * * [مردان و زنان] بی‌همسرتان و غلامان و کنیزان شایسته خود را همسر دهید؛ اگر تهیدست‌اند، خدا آنان را از فضل خود بی‌نیاز می‌کند؛ و خدا بسیار عطا کننده و داناست. * * اللّه از فضلش بسازدشان توانمند / دانا و بگشاينده مى‌باشد خداوند

۲۴ شهریور ۱۳۹۷، ۹:۲۰

توسط نشر چشمه؛

رمان جدید فرشته نوبخت وارد بازار شد/داستان زنی که از مرگ برگشت

رمان جدید فرشته نوبخت وارد بازار شد/داستان زنی که از مرگ برگشت

رمان «کمی مایل به سرخ» نوشته فرشته نوبخت توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «کمی مایل به سرخ» نوشته فرشته نوبخت به تازگی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب صد و بیست و هفتمین عنوان از مجموعه «کتاب‌های قفسه آبی» است که این ناشر چاپ می‌کند.

شخصیت اصلی این رمان یک زن جوان است که باید با واقعیت‌هایی روبرو شود که مدت زیادی پنهان بوده‌اند و حالا رخ نشان می‌دهند. این زنِ روزنامه‌نگار تصادف شدیدی می‌کند و ۳ ماه را در کما به سر می‌برد. پس از به هوش آمدن، و با جلوتر رفتن داستان، گذشته این زن مشخص می‌شود.

خواندن روزنامه و بررسی کتاب‌های چاپ‌شده یکی از راه‌هایی است که این زن برای جستجوی اتفاقات رخ‌داده در ۳ ماه بی‌هوشی‌اش از آن‌ها استفاده می‌کند. ظاهرا ماجراهایی رخ داده و برخی از آدم‌هایی که می‌شناخته، عوض شده‌اند. روایت داستان، از زبان شخصیت اصلی انجام می‌شود و این زن در عین جلو رفتن در زندگی، با گذشته مواجه می‌شود.

نوبخت‌ پیش‌تر اشاره کرده که نوشتن این رمان برای او، تجربه‌ای ساختارگرا بوده است. این رمان ۲۴ فصل دارد و نگارش آن در بهار سال ۹۴ به پایان رسیده است.

در قسمتی از رمان «کمی مایل به سرخ» می‌خوانیم:

کاش می‌دانستم واقعا. گوشه چشم‌ها را پاک می‌کنم و برایش تعریف می‌کنم که چه فکری کردم. اسکارلت و اشلی و مهمانی؟ کمی طول می‌کشد تا ماجرا را بگیرد. می‌گویم زودتر برود بالا تا گندش بالا نیامده.

همین‌طور که می‌رود طرف در، اسم ادوکلنش را می‌پرسم. می‌گوید باید اسمش را از نیلوفر بپرسد. بعد چند لحظه دستش روی دستگیره بی‌حرکت می‌ماند. برمی‌گردد توی نگاهم، انگار بخواهد حرفی بزند، اما چیزی نمی‌گوید و با قدم‌هایی کُند بیرون می‌رود و در را پشت سرش می‌بندد.

می‌روم سمت در و کلید را دوبار در قفل می‌چرخانم. بعد همان‌جا، پشت‌به در، می‌نشینم زمین. از زیر در، خنکای خوشایندی می‌ریزد تو و نوری که بوی فسنجان و پلوِ زعفرانی آبا را می‌دهد. مگر همین را نمی‌خواستم؟ همین دیوارهای قهوه‌ای که نزدیک و نزدیک‌تر شده‌اند به‌هم، همین پرده که کلفت و کیپْ پنجره را تا هر وقت من بخواهم می‌پوشاند و جلوِ تابیدن نور را می‌گیرد، همین سکوت...؟

صدای خنده‌های نیلوفر و همهمه گفت‌وگو که مثل صدای باد می‌پیچد در راهروها... که مثل صدای باد... می‌پیچد... کتاب را برمی‌دارم و روی تخت دراز می‌کشم. به سقف نگاه می‌کنم. تکه‌ای از گچِ کنارِ قلاب لوستر کنده شده. قبلا ندیده بودم. سفیدی گچ، وسط کدری قهوه‌ای‌رنگ سقف توی ذوق می‌زند. بلند می‌شوم و صندلی را زیر پایم می‌گذارم و رویش می‌ایستم. قدّم تنها به حباب‌های لوستر می‌رسد. ولی از همین‌جا هم می‌شود فهمید قلاب نو است. یک قلاب طلایی که حالا در تاریکی می‌درخشد.

این کتاب با ۱۲۱ صفحه، شمارگان ۷۰۰ نسخه و قیمت ۱۴ هزار تومان منتشر شده است.

کد خبر 4402692

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha