خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه-مهرنوش محمدزاده: حب وطن از ایمان است و تمامی روشنفکران دینی از این حب و راه های متبلور نمودن این حب در عصر معاصر سخن ها گفته اند و هزینه ها داده اند ولی ناسیونالیسم در ایران به مثابه یک ایدئولوژی باستان گرایانه و حذفی و مبتنی بر خوانش های من عندی بر رویکردهای واپسگرایانه دامن زده است و گاه شاهد رشد و گسترش پدیده باستانگرایی در میان اقشاری از جامعه هستیم، اغلب کسانی که نه دستی در تاریخ دارند و نه اطلاعات چندان دقیقی از تفکرات باستانی و دورههای تاریخی ایران زمین، به یک باره در مناسبتهای مختلف به یاد کوروش کبیر، داریوش و سلسه پرقدرت هخامنشی و غیره میافتند و به مدح و ستایش این میراث تاریخی میپردازند و گاه حسرت آن دوران طلایی را میخورند که برخی از آن به عنوان نوستالژی تاریخی یاد کرده اند. دریک نگاه عمیق تر و جامعه شناسانه باید دید این گروه به دنبال چه هدفی در جامعه امروز هستند و اصولا باستان گرایی چیست و پیامبران این گفتمان چه کسانی هستند؟ آیا افول اسلامگرایی و ظهور باستان گرایی نسبتی با هم دارند؟ و آیا باستان گرایی و آرمان های آن می تواند پاسخگوی نیازهای مدنی و اجتماعی شهروندان امروزی باشد؟
ایران یکی از ارکان مهم جهان اسلام است و برای رهایی از عقب ماندگی احیای کوروش که هیچ دسترسی به آن نیست راه پیشروانه نیست. به عقیده برخی صاحبنظران کوروش یا همان ذوالقرنین یکی از انبیاء الهی بوده است و در سنت توحیدی جایگاه رفیعی دارد ولی کوروشی که اورینتالیست ها برای افکار عمومی برساخته اند یک برساختی دوگانه است در برابر افسانه های مصری و اساطیر بابلی است تا امت اسلامی تجربه های تاریخی و زیسته خود را مزخرف بپندارد و گوش به سخنان کاهنان شرقشناس بدهد و هویت ناسیونالیستی خود را در قالب های اساطیری برسازد. و این جاعلان هویت وطنی در نشریات زنجیره ای کوروش را بر جای محمد(ص) و علی(ع) می نشانند بی آنکه آگاه باشند هیچ مرزبانی در شب های سرد و برفی در کوه های کردستان و آذربایجان و روزهای گرم بلوچستان با یاد کوروش اورینتالیستی به پاسبانی از این مرز و بوم نپرداخته است.
بنیادگرایان ناسیونالیست در ایران تلاش میکنند ایران را در قامت کوتاه خود با الفاظ وام گرفته از هگل و فیخته تعریف کنند در حالی که راه توسعه ایران با افکار ناسیونالیستی آریاییگرایی به جایی نخواهد رسید.
بسیاری با حرارت تمام می گویند ۷ آبان زادروز کوروش(یا روز ورود به بابِل) است و ایرانیت ما به این بسته است که این روز باشکوه را گرامی بداریم و در مقابل این گروه، دسته ای دیگری هستند که تمامی استدلالات منطقی و ادله تاریخی را مطرح می کنند تا بگویند ۷ آبان زادروز کوروش کبیر (یا روز آزادی ملل دربند) نیست و جملات قصاری که به او منتسب می کنند نیز از اساس دروغ است.
اصلا بحث بر سر این نیست که آیا این روز، زادروز کوروش پسر کمبوجیه است یا نه بلکه باید دید که این روز چه کارکردی برای برخی از طبقات در جامعه ایرانی دارد و این کارکرد چه مولفه هایی را در بازسازی هویت ایرانی در برخی گفتمانهای ضد اسلامی امروز به خدمت می گیرند؟
باید گفت همان کاری که سلفی ها با رجعت ارتجاعی خویش به سلف صالح می خواهند انجام بدهند، باستان گرایان نئوپاگانیست با رجعت به گذشته باستان می خواهند انجام دهند. هر دو محکوم به فنا است زیرا تهی از عقلانیت است. باستانگرایی نوعی از سلفیگری است که برگشت به سلف صالح مقصودش است ولی سلف صالحش در مدینه نیست بلکه در استخر و معبد ساسان است. این شیوه فهم از ایران تاریخیت ایران را گزینشی می خواهد و تمنیات خویش را ایرانیت معرفی میک ند و به همین دلیل محکوم به شکست است.
یوسف اباذری، حسرت و تفاخر به «عظمت» و «شکوه» ایران در دوران هخامنشی و ساسانی را آرزوی تشکیل دولتی «مقتدر» خواند و تاکید کرد؛ «بهجای چنین آرزویی باید در پی همهگیر شدن خواست تشکیل دولتی خردمند بود که تمامی اقلیتها را به رسمیت بشناسد و به تکثر قومی و زبانی پایبند باشد»
چندی پیش بود که یوسف اباذری، حسرت و تفاخر به «عظمت» و «شکوه» ایران در دوران هخامنشی و ساسانی را آرزوی تشکیل دولتی «مقتدر» خواند و تاکید کرد؛ «بهجای چنین آرزویی باید در پی همهگیر شدن خواست تشکیل دولتی خردمند بود که تمامی اقلیتها را به رسمیت بشناسد و به تکثر قومی و زبانی پایبند باشد»
استاد جامعه شناسی دانشکده علوم اجتماعی تهران در جلسه دفاع پایان نامه ای که با عنوان «نقدی بر اندیشه محافظه کاری در ایران، با تاکید بر اندیشه جواد طباطبایی» در دانشکده علوم اجتماعی تهران برگزار شد، با ترسیم خط پیوندی که جریان اعتدال را به اندیشه ایرانشهری وصل می کند به نقد اجتماعی اندیشه طباطبایی پرداخت و بیان کرد که اساس پیوند این دو اندیشه در منطق، مواجهه یکسان آنها با نظم سیاسی اجتماعی نهفته است.
اباذری در ادامه توضیح میدهد که اندیشه ایرانشهری با برکشیدن مولفههای هویتساز از دل تاریخ، در صدد برساختن تاریخ است. به این معنا، طباطبایی سعی دارد در تدوین این اندیشه، کهن بودن مفاهیم مرکزی آن را اثبات کند. اباذری همچنین ایرانشهری و باستانگرایی رایج را تفکراتی اقتدارگرا و تداوم جریان ایرانپرستی بعد از مشروطیت دانست که نمود سیاسی آن احزاب سومکا و پانایرانیست بوده و تجلی آن در دوران شاه سابق تابلوی مشهور شاه-خدا-میهنی بود که سرکار استوارها بالای سر خود آویزان میکردند.
بهگفته اباذری این تفکر روایتی مخدوش و ناصحیح از تاریخ ایران به دست میدهد که با بسیاری واقعیات تاریخی ناخواناست و در بسیاری موارد از جمله «منشور حقوق بشر کوروش» مبتنی بر فرافکندن مفاهیم و تصورات مدرنی مثل فردگرایی و حقوق بشر به دوران باستان است که در آن چنین مفاهیمی معنایی نداشتهاند. به اعتقاد استاد علوم اجتماعی دانشگاه تهران، روایات باستانگرایانه به تعاملات فرهنگی میان ایران و سایر کشورها و نیروهای قومی و منطقهای در طول تاریخ بیاعتناست.
باستان گرایی به عنوان مواریث و تاریخ
اما قاسم پورحسن نگاه متفاوتی به این ماجرا دارد و معتقد است؛ در این رابطه باید دید، ما به سنت چگونه نگاه کنیم. حکمی نگاه کنیم یا ایدئولوژیک؟
این پژوهشگر فلسفه و کلام درباه مفهوم باستان گرایی و ریشههای آن در ایران به خبرنگار مهر گفت: من به باستان گرایی به عنوان مواریث و تاریخ نگاه می کنم، تقریبا می توان گفت از زمانی که چهل سال قبل از مشروطه روشنفکرانی مانند آخوندزاده، ملکم خان و دیگران عنوان کرده بودند که مهمترین علل عقب ماندگی ایران ورود اسلام است و از پیشینه پیشااسلام به عنوان باستان گرایی یادکردند و تنها راه حل جامعه ما را توجه به باستان گرایی دانستند، یک عبارتی به عنوان باستان گرایی بوجود آمد که سهم صحیح از گذشته را مخدوش کرد و از آنجایی که این روشنفکران دلبستگی و دلدادگی به غرب داشتند، مساله توجه به ایران گذشته را در ذیل روح قومی قبیله ای و باستان گرایانه قرار دادند. مواجهه دوم این است که فهم درستی از گذشته صورت بگیرد. در اکثر نوشتهها هم وقتی میخواهند به گذشته ایران یعنی پیش از ایران نقد کنند تحت عنوان باستان گرایی از آن یاد می کنند. اگر مراد از باستان گرایی تاریخ باشد ما می توانیم هزارسال قبل را هم باستان بنامیم و همین طور ۵۰۰ سال قبل را، بنابراین حیث زمان نباید حیث بنیادین باشد.
قاسم پورحسن: من مساله ام لزوما پادشاهان نیستند، یعنی نه کوروش نه داریوش نه هخامنشیان و نه اشکانیان، فارغ از اینکه من فهم سراسر ستایش برانگیز یا نفرت برانگیزی که نسبت به ایران وجود دارد را فهم نمی نامم بلکه یک نوع مقابله ایدئولوژیک می نامم. پس سخن من این است که گذشته اهمیت دارد چون گذشته حیث وجودی دارد و حیث وجودی معطوف به آینده است و معطوف به حال است
استاد دانشگاه علامه طباطبایی با تاکید بر اینکه، ایران و هر سرزمینی بدون گذشته بی هویت است و سرزمینی که بی تاریخ باشد، بی آینده و بی هویت خواهد بود، اظهار کرد: ما باید به نحو دیگری درباره میراث ایران سخن بگوییم، در این خصوص به چیزی به نام مطلقا سیاه و سفید نمی توانیم اعتقاد داشته باشیم، ایران دارای گذشته ای است همچنان که ابن سینا آن را مشرقی می نامید، سهروردی خمیرمایه ازلی و حکمت عتیق می نامید و من آن را در درون حکمت خسروانی قرار می دهم. من مساله ام لزوما پادشاهان نیستند، یعنی نه کوروش نه داریوش نه هخامنشیان و نه اشکانیان، فارغ از اینکه من فهم سراسر ستایش برانگیز یا نفرت برانگیزی که نسبت به ایران وجود دارد را فهم نمی نامم بلکه یک نوع مقابله ایدئولوژیک می نامم. پس سخن من این است که گذشته اهمیت دارد چون گذشته حیث وجودی دارد و حیث وجودی معطوف به آینده است و معطوف به حال است.
وی افزود: ما نمیتوانیم حال خود را بدون گذشته بخوانیم بنابراین وقتی ما می گوییم گذشته، گذشته را به اسم باستان گرایی نمینامم. من به آن میراث تواریخ و ودایع میگویم. پس اگر ودایع باشد، سنت ما را شکل می دهد، به تعبیر دقیق ابن سینا، ما حکمت، فلسفه و دانشی از یونانیان گرفیتم و دانشی فراتر از آن را در همین ایران ارائه دادیم که متاسفانه امروز کل پیشینه ایران را تحت عنوان باستان گرایی خلاصه می کنیم و این فهم سراسر نادرستی است. گذشته ایران تنها این گونه نیست که فقط پادشاه را ببینیم، ما در ایران بنیادهای حکمتی می بینیم که به تعبیر ابن سینا میشود مشرق و حکمت مشرقی. امروز هم وقتی از غرب سخن می گوییم غرب، عالم و ساحتی است که تنها عالم مقابل او مشرق است و تنها مرکز این مشرق ایران بود پس نباید سراسر گذشته را نقد کنیم یا گذشته را بدون خواندن، صرفاً ستایش آمیز به آن توجه کنیم.
پورحسن تاکید کرد: این مساله مهمی است که ما به سنت چگونه نگاه کنیم. حکمی نگاه کنیم یا ایدئولوژیک؟ اگر ایدئولووژیک نگاه کنیم به پرستش کوروش هم می رسیم و این فهم سراسر غلط است. اگر ایدئولوژیک نگاه کنید به نفی همه بنیادهای حکمی هم میرسیم و این فهم سراسر غلط است. بنابراین میراث پشتوانه است و این پشتوانه را باید درست و دقیق خواند و نسبت آزاد با آن برقرار کرد و تنها با نسبت آزاد است که می توانیم تفکر را ببینیم. تفکر در همین نسبت آزاد خود را نشان می دهد. در نگاه های قهر آمیز، غضب آمیز و دلدادگی آمیز ما نمی توانیم نسبت آزاد یعنی تفکر را شکل دهیم. بنابراین ما وقتی میگوییم گذشته ایران، سنت ایران و تاریخ ایران، نیازمند این هستیم که بنیادهای این تاریخ را بخوانیم. بنیادهای این تاریخ تنها تاسیس یک پادشاهی و فراز و فرود افراد نیستند، این سنت است. این سنت به تعبیر دقیق فرادهش است یعنی نسبتی با آسمان دارد و به قول هگل برای نخستین بار در این سنت بود که روح توجه به یکتاپرستی و روح توجه به خداوند برای نخستین بار از جانب زرتشت شکل گرفت. زرتشت را نمی توان باستان گرایی نامید به صرف اینکه زرتشت در دورانی است که ما هخامنشی داریم و این نگاه درست نیست.
این استاد فلسفه با بیان اینکه ما در درون نگاههای افراطی قرار داریم و این نگاههای افراطی هیچ کدام نگاه درست فلسفی نیستند، تصریح کرد: نگاه حکمی دارای هویتی یکپارچه است چون ما با ایران یکپارچه مواجه هستیم و با ایران پیش از اسلام و پس از اسلام مواجه نیستیم، سراسر ایران سنتی است یکپارچه به نام ایران. آنچنان که ما وقتی از فیلسوفان اسلامی حرف میزنیم خواستگاه این فیلسوفان، خراسان بزرگ است، خراسان بزرگ جغرافیا برنمی دارد که امروز شما در ترکیه بگویید، حکیم الترک و مجسمه فارابی را بگذارید. فارابی متعلق به خراسان بزرگ و متعلق به سنت ایرانی است و نمیتوانیم نگاه قومی و نژادی به آن داشته باشیم که ارزش های خوب و بد در مورد آن داشته باشیم. پس این نکته مهمی است که من تاریخ را سنت می بینم و چون سنت می بینم باید حکمی با آن مواجهه پیدا کنیم. در کتاب «ابن سینا و حکمت مشرقی» و کتاب «خوانشی نو از فلسفه فارابی» که به گسست معرفتی بنیادین سنت یونانی اشاره دارد، این موضوع را مطرح کرده ام.
باستان گرایی و ریشه های آن در پاگانیسم
سید جواد میری، عضو پژوهشگاه علوم انسانی با اشاره به مفهوم باستانگرایی در گفتگو با خبرنگار مهر اظهار کرد: باستانگرایی میتواند به مثابه یک مفهوم مورد بررسی قرار بگیرد که اساسا به چه چیزی اطلاق می شود و ما به چه چیزی باستان گرایی می گوییم و بعد به مثابه یک پدیده جامعه شناختی هم قابل بررسی و پژوهش است. اگر این حرف سید احمد فردید که می گوید صدر تاریخ ما ذیل تاریخ غرب است را به یک اعتبار درست بدانیم -یعنی بخشی از تاریخ ایران در ذیل برخی متفکران ما این گونه است که تاریخ غرب را به گونه ای معیار می گیرند یا در ذیل مقولات غربی می اندیشند- بر اساس همین شاید بتوان گفت بسیاری از اتفاقاتی که در اروپای معاصر یا اروپای مدرن افتاده با کمی تغییر و دگرگونی آنها را در ایران هم شاهد بوده ایم. حال ممکن است کمی فاصله زمانی داشته و اگر اتفاقی در اروپا در قرن هجدهم یا اوایل قرن نوزدهم افتاده همان اتفاق با یک مقدار تغییر به گونه ای بومی سازی شده و در قرن بیستم یا اواخر قرن نوزدهم در ایران افتاده است.
در بسیاری از سنتهای پیشامسیحی، جنبش هایی تلاش می کنند، رجعت و برگشتی داشته باشند به سمت آیین ها و سنتهایی که پیش از مسیحیت وجود داشته است و آنها را به گونهای احیا کنند و یکی از شاخصه های این نوع حرکتها این بوده که دین رسمی و آیینی که در این کشورها وجود داشته را به گونه ای در مورد آن صحبت کنند که این دین یا آیین به عنوان مثال ضد طبیعت است یا ضد زن یا ضد شادی و غیره است
وی افزود: یکی از این اتفاقاتی که میتوان گفت اگرتاریخ خود را ذیل تاریخ غرب بخواهیم بررسی کنیم، به آن می رسیم، مفهومی است به نام «پاگانیسم». پاگان در زبانهای انگلیسی و آلمانی مسیحیان به افرادی می گفتند که پیش از مسیحیت مومن به دین مسیحیت نبودند یعنی کسانی که صاحب دین و آیین صحیح و درست نیستند. ولی اتفاقی در اواخر قرن هجده و نوزده میلادی در اروپا میافتد و حتی تا امروز هم ما شاهد ظهور و بروز آن هستیم و آن این است که بسیاری از سنتهای پیشامسیحی برای مثال در ایرلند، انگلستان، آلمان و حتی در کشورهای اسکاندیناوی مثل دانمارک شاهد آن هستیم که بسیاری از متفکران و اندیشمندان و حتی جنبش هایی تلاش می کنند، رجعت و برگشتی داشته باشند به سمت آیین ها و سنتهایی که پیش از مسیحیت وجود داشته است و آنها را به گونهای احیا کنند و یکی از شاخصه های این نوع حرکتها این بوده که دین رسمی و آیینی که در این کشورها وجود داشته را به گونه ای در مورد آن صحبت کنند که این دین یا آیین به عنوان مثال ضد طبیعت است یا ضد زن یا ضد شادی و غیره است. در جامعه شناسی این نوع جنبش ها به عنوان یک جنبش نوآیینی یا نوکیشی معروف هستند، یعنی جنبش های دینی مدرن و نوین که جنبش هایی هستند که جامعه شناسان تلاش می کنند، به انواع مختلف این نوع جنبش ها را مورد بررسی قرار دهند و با مفهوم پاگانیسم شناخته می شوند.
میری ادامه داد: حال جالب است که در اواخر دوران قاجار در ایران، یعنی ۱۰ تا ۲۰ سال اواخر دوران ناصرالدین شاه در عرصه فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و حتی دینی جامعه ایران پدیده ای ظهور می کند و آن پدیده را ما شاید بتوانیم با مفهوم باستان گرایی که در زبان انگلیسی به آن آرکائیسم می گویند، تبیین کرد. در این نگرش که در ایران اتفاق می افتد در ایران بسیاری از باستان شناسان اروپایی و امریکایی وقتی وارد ایران می شوند خیلی روی موضوع ایران باستان تمرکز می کنند و به گونه ای آرام آرام در بین نخبگان ایرانی علل عقب ماندگی و علل توسعه نایافتگی و علل عقب گرد و تخلف جامعه ایرانی و تمدن ایرانی را به اسلام و دین نسبت می دهند، به عنوان مثال می گویند اینکه ایرانیان به اسلام گرویدند، باعث عقب ماندگی آنان شد و برای اینکه ما به عظمت ایران برسیم هیچ راهی نداریم مگر اینکه برگردیم و آن گذشته پیشااسلامی را بازآفرینی کنیم. حقیقتا این نوع نگرش با باستان شناسی به مثابه یک علم یا به مثابه یک اپیستمه کاری ندارد بلکه تبدیل به یک ایدئولوژی می شود که یکی از مولفه های معاصر برای نوسازی ایران به خصوص در اواخر دوره قاجار و پهلوی اول بروز و ظهور شدیدی پیدا میکند و به دنبال این است که با احیاء و تجدید حیات سنتها و عقاید باستانی یک نظم نوینی را در تفکر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ایران بازتولید کند و زیرساخت های فرهنگی و اجتماعی نوین ایران را بر اساس آن نظام کهنی که می پندارند به ایران پیش از اسلام برمی گردد، بنا کنند.
وی با اشاره به نظرات عارف قزوینی اظهار کرد: جالب است که یکی از مفاهیم کلیدی در این اپیستمه مفهوم ایرانیت است و یکی از پیام آوران این نوع نگاه «عارف قزوینی» است. کتابی با عنوان خاطرات عارف قزوینی هست که ایرج افشار، مقدمه ای بر آن نوشته و به کوشش مهدی نورمحمدی به چاپ رسیده است. جالب است وقتی از عارف قزوینی به عنوان یکی از پیام آوران این نوع نگاه می پرسند، فهم او از ایرانیت چیست؟ می گوید؛ «ایرانیت یعنی افتخار کردن به ایران باستان و مظاهر بازمانده آن میان ایرانیان»، به سخن دیگر ما وقتی در مورد مفهوم ایرانیت صحبت می کنیم نباید بپنداریم که یک مفهوم روشن و بسیطی است بلکه در گفتمان های مختلف معانی متفاوتی از آن مستفاد می شود، به عنوان مثال در چارچوب نظریه قزوینی ایرانیت مترادف با ایران باستان است و جالب است ایران باستان فقط یک مفهومی نیست که باستان شناسان در مورد آن تحقیق کرده باشند که برای مثال نظام سیاسی یا نظام اجتماعی آن چه بوده است. بلکه از باستان شناسی به عنوان محملی استفاده می شود برای برساختن و برای جعل کردن یک نوع ایدئولوژی که آن ایدئولوژی در زبان عارف قزوینی دارای مولفه هایی است که یکی از آنها به گفته او این است: سایه نشین پرچم علم شیر و خورشید. یکی دیگر از مولفه های آن این است که تن آدمی شریف است به لباس ملیت و اولاد کی قباد، ممکلت ۶ هزار ساله، خانه اردشیر بابکان، خانه اردشیر دراز دست. عارف قزوینی ایرانیت را فقط به مثابه یک حق شهروندی مطرح نمی کند بلکه آن را مقامی می داند که هر کسی نمی تواند به آن مقام برسد.
این جامعه شناس تصریح کرد: مولفه کلیدی باستان گرایی کنارزدن فرهنگ اسلامی ایران است چون قزوینی این فرهنگ حاکم را عامل عقب ماندگی می داند و جالب است که به تاریخ و سر تاریخی نگاه نمی کند که برای مثال در تاریخ تحول ایران در دوران اسلامی چه پیشرفت هایی بوده است، بلکه می گوید از زمانی که این فرهنگ اسلامی وارد ایران شده ایران رو به ذلت رفته است. او بین دو دوره تاریخ یعنی تاریخ باستان و تاریخ دوره اسلامی تفکیک قایل می شود و معتقد است اساسا وقتی در مورد ایران صحبت می کنیم ایران مصادف با همان ایران باستان است.
سیدجواد میری: از منظر جامعه شناسی، کسانی که به دنبال ایده ها و آیین ها و آرمان های باستان گرایی می روند فقط از منظر فکری درگیر آن نیستند بلکه یک شعائر و آیین هایی را نیز برای خود می تراشند. برای مثال رفتن بر سر قبر کوروش یا برگزاری جشن هایی که در پیش از اسلام بوده و عملا در ایران مدرن یا ایران پس از اسلام تقریبا به فراموشی سپرده شده، اینها را اکنون دوباره میخواهند احیا کنند
وی افزود: بنابراین ما وقتی در مورد باستان گرایی درایران صحبت می کنیم، هم به مثابه یک ایدئولوژی با آن رو به رو هستیم و هم به مثابه یک پدیده جامعه شناختی نوآیینی می توانیم با آن روبرو شویم. یعنی از منظر جامعه شناسی، کسانی که به دنبال ایده ها و آیین ها و آرمان های باستان گرایی می روند فقط از منظر فکری درگیر آن نیستند بلکه یک شعائر و آیین هایی را نیز برای خود می تراشند. برای مثال رفتن بر سر قبر کوروش یا برگزاری جشن هایی که در پیش از اسلام بوده و عملا در ایران مدرن یا ایران پس از اسلام تقریبا به فراموشی سپرده شده، اینها را اکنون دوباره میخواهند احیا کنند.
میری با بیان اینکه باستان گرایی در دوران کنونی به عنوان یک ایدئولوژی در میان نخبگان مطرح نیست، ادامه داد: باستان گرایی در اواخر دوران قاجار و در دوره پهلوی اول، به عنوان یک ایدئولوژی در بین برخی از نخبگان مطرح بود و در زمان محمدرضا شاه پهلوی به مثابه یک جریانی در بین جریان دیگر مطرح بود و برخی تکنوکراتهای حکومت به آن ایدئولوژی گرویده بودند. ولی در جامعه کنونی ایران به خصوص از دهه ۸۰ به این سو به دلایل مختلف باعث شده که اساسا این ایدئولوژی که صدسال پیش یک ایدئولوژی نخبگانی بود به پدیده عام در بین جامعه تبدیل شود.
شباهت باستان گرایی و نژادپرستی
این جامعه شناس درباره اینکه آیا می توان شباهت هایی میان باستان گرایی و نژادپرستی یافت، توضیح داد: به سادگی نمیتوان باستانگرایی و نژادپرستی را این همانی کرد و گفت؛ باستانگرایی مترادف با نژادپرستی است ولی میتوان در برخی نحله های باستان گرایی ردپایی از راسیسم را دید. آنجایی که روی نژاد و ترکه ایرانی به صورت یک موجودیت خالص و نوعی از خلوص گرایی در برخی از نحله هایی که خود را مرتبط با باستان گرایی می دانند، می توان مشاهده کرد. ولی اینکه بگوییم تمام کسانی که ذیل مفهوم باستان گرایی قرار می گیرند، نژادپرست هستند، این به نظر من نوعی عدم فهم این پدیده چندوجهی و چندضلعی است ولی همان طور که برخی از اندیشمندان معاصر ایرانی نیز اشاره کرده اند، ردپای باستانگرایی در تاریخ معاصر ایران بسیار پررنگ است.
سیدجواد میری: امروزه هم در برخی متفکران معاصر ایرانی می بینیم که به گونه ای به دنبال تفکر یا ایده سلطنت هستند به گونه ای که اگر ما بتوانیم سلطنت را احیا کنیم، از این راه می توانیم به توسعه و پیشرفت برسیم در حالیکه این گونه نیست
وی افزود: تقریبا از دوره ای به بعد، آرام آرام مواجهه ایرانیان با جهان غرب و اروپا به گونه ای فضایی را در ذهن و زبان نخبگان ایرانی ایجاد می کند که ما چگونه می توانیم از این وضعیت عقب ماندگی عبور کنیم و به جای اینکه مواجهه فعالانه با تغییر و تحولات تمدنی داشته باشند، می خواهند تاریخ پس از اسلام در ایران لجن مال کنند و بعد بگویند دوران پیشااسلام بسیار دوران روشنی بوده است. این موضوع را امروزه هم در برخی متفکران معاصر ایرانی می بینیم که به گونه ای به دنبال تفکر یا ایده سلطنت هستند به گونه ای که اگر ما بتوانیم سلطنت را احیا کنیم، از این راه می توانیم به توسعه و پیشرفت برسیم در حالیکه این گونه نیست.
میری تصریح کرد: ایران در کنار تمدنهای یونان، چین، مصر از تمدنهای باستانی محسوب می شود و حدود ۳ یا ۴ هزار سال قدمت دارد، تاریخ ایران شامل دوره تاریخ باستان، تاریخ دوران اسلامی و تاریخ دوره تشیع، دوره بعد از مشروطه و دوره بعد از انقلاب اسلامی است. ما وقتی از ایران به عنوان یک مفهوم صحبت می کنیم این مفهوم فقط مساوی با ایران سیاسی امروز نیست که مرزهای آن مشخص است بلکه ایران به مثابه یک قاره فرهنگی مطرح است. ایران به مثابه قاره فرهنگی یک تاریخی دارد که برای اینکه بتوان این تاریخ را فهمید یقینا باید دوران باستان آن را در نظر گرفت و فراز و فرود آن را دید ولی اینکه بیاییم تقابل ایجاد کنیم و بگوییم ایران یقینا دوران باستان بوده است یا ایران باستان را حذف و به ایران اسلامی توجه کنیم یا ایران اسلامی را حذف و فقط ایران شیعی را در نظر گرفتند و غیره، با این نوع نگاه تقابل گرایانه نمی توانیم مفهوم ایران را در کلیت و ساحات گوناگون و متفاوت بشناسیم. اگر از منظر دینی بخواهیم نگاه کنیم ایران هیچ گاه یک دین واحد نداشته یعنی در این قاره فرهنگی، ادیان بسیار گوناگونی بوده و هستند که نمی توان فقط یکی از آنها را برجسته کرد. به بیان دیگربحث ما این نیست که پرداختن به تاریخ باستان ایران اشکال دارد، زمانی این امر دچار اشکال می شود که ما بیاییم آن را تبدیل به یک ایدئولوژی کنیم. این نوع نگاه ها در میان بسیاری از کسانی که در ذیل نگاه باستان گرایانه قرار می گیرند وجود داشته و هنوز هم دارد.
عضو پژوهشگاه علوم انسانی در پایان اظهار کرد: به نظر من باستان گرایی به مثابه یک مفهوم جامعه شناختی ذیل مفهوم پاگانیسم هم می تواند مورد مطالعه قرار گیرد یعنی کسانی که به این ایدئولوژی می پیوندند فقط به جنبه سیاسی آن توجه ندارند بلکه در گفتارشان هم سعی می کنند کلمات عربی به کار نبرند و کلمات خاص را به کار ببرند. اگر با نگاه جامعه شناسی به آن نگاه کنیم می بینیم که باستان گرایی نوعی از پاگانیسم است یا نوعی از نوآیینی یا نوکیشی است که تلاش می کند ایران را به مثابه یک آرمان شهر ببیند و در این راه تلاش می کند که همه اینها از نظر جامعه شناسی قابل بررسی و مقایسه هستند.
نظر شما