۴ مرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۴۴

طیبه گوهری، داستان‌نویس در گفت‌وگو با مهر:

کار داستان‌نویس واکاوی درون خودش است

کار داستان‌نویس واکاوی درون خودش است

طیبه گوهری می‌گوید داستان‌نویس غیر از یادگرفتن صناعت داستانویسی باید خودش را واکاوی کند و همه آدم‌های جعلی و ترسیده درونش را بیرون بریزد.

خبرگزاری مهر-الهه هدایتی

طیبه گوهری زاده یزد است. او برای رمان گلوگاه، برنده جایزه ادبی هفت اقلیم و مهرگان ادب، و برای مجموعه‌داستان و حالا عصر است، نامزد جایزه گلشیری و برگزیده جایزه بوشهر و تحسین‌شده دوسالانه مهرگان ادب است. گوهری در داستان‌هاش دغدغه‌های انسان شهری را به‌ تصویر می‌کشد. با زبانی پالوده و غنی از واژگان، فضای داستان‌هایش را می‌سازد. به بهانه انتشار مجموعه‌داستان «برفِ سرخ و داستان‌های دیگر» مصاحبه‌ای با او داشته‌ایم

قبل از هرچیز باید اعتراف‌کنم از خواندن بیشتر داستان‌های این مجموعه شگفت‌زده‌شده‌ام. فضاسازی بسیار عالی و شخصیت‌پردازی قوی از جمله نکات مثبت کار بود که نمی‌توان نادیده‌گرفت. شما با رمان گلوگاه برنده ششمین دوره جایزه هفت اقلیم و در جایزه مهرگان ادب هم کتاب، تقدیرشده است. در ابتدای گفت‌و گو بفرمایید نوشتن داستان‌های مجموعه برف سرخ چند سال طول‌کشید؟

داستان‌های این مجموعه منتخبی است از داستان‌های منتشر شده و منتشرنشده‌ای که طی سالهای متمادی نوشته و جمع آوری شده اند. قدیمی‌ترین داستان این کتاب داستان تا صبح است که سال 79 نوشته شده و پیش از این در مجله عصر پنج شنبه منتشر شده و جدیدترین‌شان هم داستان برف سرخ است که سال 96 نوشته شده و قبل از انتشار کتاب در مجله تجربه منتشر شد. این که می‌گویم منتخب یعنی در این فاصله زمانی داستان کوتاه‌هایی نوشته ام که تصمیمی برای انتشارشان ندارم. برایم مهم بود که مجموعه به لحاظ کمی و کیفی استاندارد یک مجموعه داستان خوب را داشته باشد و بسیار امیدوارم این اتفاق افتاده باشد.

بیشتر داستان‌های مجموعه داستان برف سرخ، در فضای شهری و موضاعات اجتماعی‌خانوادگی می‌گذرد. شاید این نشان‌دهنده دغدغه شما درباب زندگی شهری، روزمرگی زندگی انسان مدرن و حتی گاهی تمایل انسان برای فرار از حس تنهایی است. تاچه اندازه این گفته صحیح است؟

موضوع غالب داستان‌ها دغدغه و چالش‌های طبقه متوسط مدرن شهری است. مهاجرت ،جنگ و آسیب‌هایش، مرگ، تنهایی، سیاست، عشق و... فاکتورهای مشترک انسانی این طبقه است. این مضامین هر بار به شکلی در داستان‌ها و آثار هنری بازتولید و تکرار می‌شوند. آنچه که اثر را متفاوت می‌کند تفاوت در جهان‌بینی و نگاه به هستی و تجربه زیست‌شده نویسنده است. طبقه متوسط شهرنشین به موازات رشد و توسعه خود نتوانسته جایگاه بالایی در مشارکت سیاسی و اجتماعی داشته‌باشد. موازنه توسعه و قدرت به تعادل نرسیده و ناهمگون است. مسائل و معضلات این طبقه اجتماعی در ایران به‌هم‌پیچیده است. طبقه متوسط مدرن شهری همواره تلاش‌کرده در عرصه فرهنگ‌سازی نقش موثر خود را ایفا و به طرق مختلف طرح دیدگاه کند.

داستان نویسان عموما محصول این طبقه اجتماعی هستند که از طریق رسانه‌ها و ابزارهای جدید ارتباطی و مطبوعات در آثار خود طرح دیدگاه می‌کنند. داستان امروز ناگزیر از طرح روابط و معضلات و موضوعات این طبقه اجتماعی است.

موقع خوانش داستان‌ها گاهی با کلمات و اصطلاحات خاصی روبرو می‌شویم. مثل گیراند،از دیشب خارخار گفتن،به پاهاش تک می‌زند، با فشافشه‌ای گرم و از این قبیل کلماتی که خواننده فارس‌زبان شاید کمتر شنیده و خوانده یا اصلاً معنا برایش نامفهوم است، اول این‌که شما اصالتاً اهل کدام منطقه از ایران هستید؟ و دوم این‌که آیا عمدی در آوردن این کلمات در بدنه روایت داستان داشته‌اید؟

- همه‌ی این کلمات جزیی از خزانه لغات زبان فارسی محسوب می‌شوند گرچه خیلی مستعمل نباشند یا احیانا به گوش شما آشنا نباشند. برای مثال کلمه گیراندن که در داستان بگو که نگفتی آمده. واژه گیراندن برای روشن کردن آتش استفاده می‌شود و اتفاقا بسیار متدوال است. در این داستان قرار است بگو مگویی بین حاتم و فرخنده در بگیرد. یعنی اتش زیر خاکستری با جرقه‌ای گر بگیرد و به اصطلاح آتش دعوایی روشن شود. معمول ترین کاری که یک زن خانه دار بعد از بیدار شدن انجام می‌دهد روشن کردن اجاق زیر کتری یا روشن کردن سماور است. با توجه به حال و هوای داستان و بستری که داستان در ان روایت می‌شود نه تنها کلمه‌ها که اشیاء هم انتخاب و چیده می‌شوند. نه تنها واژه گیراندن را برای فرخنده داستانم انتخاب می‎‌کنم بلکه واژه کتری یا قوری برقی یا سماور و... را برای به جوش‌آوردن آب انتخاب می‌کنم. یعنی فضای ذهنیم خانه فرخنده را چیدمان کرده و ناخودآگاه می‌آورم :فرخنده شعله‌ی سماور را گیراند. صدای گر گرفتن شعله لحظه‌ای بلند شد. بعد از روی ساییدگی سالیان دراز رفت و آمد روی موکت راهرو گذشت.

دقیقا با همین جزءنگری و پرداخت‌های شخصی قصه مال نویسنده می‌شود و تبدیل به داستان می‌شود.

 هر نویسنده در ذهن خود بانکی از لغات دارد که طبیعتا هرچه حسابش پرتر باشد دستش برای انتخاب بازتر است. بدترین کار ممکن این است که برای همه شخصیت‌ها در فضاهای متفاوت کلمه روشن کردن را استفاده کنیم. یعنی قدرت و امکان انتخاب واژه‌ها را نداشته باشیم که این خست و بخل را خواننده بر ما نمی‌بخشاید. یا داستان را نیمه‌کاره رهامی‌کند یا اگر بخواند با شخصیت‌ها و روایت ما همراه نمی‌شود و داستان، تخت و ختثی می‌شود. بخشی از پرداخت و باورپذیری داستان و زبان خاص یک نویسنده که گاهی تبدیل به شناسنامه او می‌شود، گزینش درست و به جای کلمه‌ها است. اصلا این‌که بعضی از داستان‌ها ما را در جادوی کلمات خود غرق می‌کنند و بعضی دیگر نه. همین انتخاب، مهم است.

من متولد یزد هستم و از سال 69 ساکن شهر شیراز شدم. این که دایره لغات من و زبان داستان‌هایم به این جغرافیای زیستی برمی‌گردد را خیلی مرتبط نمی‌دانم. خزانه لغات و چگونگی کاربرد آن، به عوامل گسترده‌ای بستگی دارد که فقط یکی از این فاکتورها جغرافیای زیست‌شده است.

اشاره شما به استفاده از تجربه زیسته در پرداخت داستان، بسیار قابل تامل است. چیزی که شاید در داستان‌نویسی امروز ایران کمتر دیدیم. خانم گوهری، تقریباً در هیچ‌کدام از داستان‌های این مجموعه فضای خاصی( با عینیت بیرونی) نساخته‌‎‌اید. آیا هدف شما تعمیم این قصه‌ها به زندگی‌ اجتماعی همه شهرها است؟

- این لامکانی تعمیم‌پذیری و هم‌ذات‌پنداری مخاطب را بیشتر می‌کند. وقتی موضوعی، دغدغه ذهنی من می‌شود و بنادارم آن را بنویسم بیشتر وجه انسانی آن برایم مهم است. این آدم‌ها می‎‌توانند در هر کدام از شهرهای بزرگ و کوچک ایران یا جهان باشند و با این مسائل دست‌وپنجه نرم‌کنند. تمام شخصیت‌ها مابه‌ازاء بیرونی دارند و محصور هیچ جغرافیایی نیستند. اگر در داستانی عینیت مکانی و جغرافیایی بدهم چنان‌که در داستان کوتاهِ خانه‌بلیطی یا رمان گلوگاه چنین کردم باید تمهید روایت داشته باشد. یعنی جغرافیای زیستی یکی از عوامل پیش برنده باشد. اگر اقلیم ابزار پیش‌برنده نباشد و کارکرد داستانی نداشته‌باشد، به آن تن درنمی‌دهم و ترجیح می‌دهم سایه‌اش روی سر داستان نیافتد. پرواضح است که این ربطی به اتمسفر و فضاسازی و جزءپردازی ندارد. که این‌ها به داستان خون می‌دهند و آن را زنده نگه‌می‌دارند.

 در نگاه کلی‌تر اصولاً هر پدیده‌ای که در داستان می‌آید باید اهرم چرخ روایت را به گونه‌ای به چرخش درآورد وگرنه زائد و بی‌مصرف می‌ماند و از ایجاز اثر می‌کاهد. این پدیده شامل اشیاء، شخصیت‌ها، مکان‌ها و رویدادها می‌شود. سعی من این بوده که در حد بضاعتم داستان را پیراسته از زوائد به مخاطب عرضه کنم. برای من این پالودگی نوعی ایجاز محسوب می‌شود. البته اگر تجربه زیستی من از اقلیمی خاص بود که برای مخاطب جغرافیای بکری محسوب می‌شد و یا کمتر شناخته شده بود حتما که این جغرافیا در داستان عینیت پیدا می‌کرد و یکی از اضلاع داستان محسوب می‌شد که فعلا چنین نیست.

شخصاً از توصیف‌های بکر و صحنه‌های نابی که گاه در همه داستان‌ها استفاده‌کردید، لذت بردم. برای ما داستان‌نویس‌ها بدترین دشمن، نویسنده دیگر است( شوخی بود) اما اعتراف می‌کنم توصیفات بکر شما گاهی برای من بسیار شیرین بود. از این بابت کار را قوی می‎‌بینم. انتخاب موضعات داستانی برای شما چطور بوده؟ آیا تجربه زیسته خودتان هم در قصه‌ای آورده‌اید؟ یا نه... همه قصه‌ها ساخته ذهن قصه‌پرداز طیبه گوهری عزیز است؟

از لطف شما ممنونم. بله این ویژگی به همان دایره واژگانی و حساسیت‌های ذهنی و زبانی نویسنده بر می‌گردد. اگر یک قصه واحد را ده داستان نویس بنویسند کیفیت و شدت تاثیر این روایت‌ها بنا به جزءنگری و خلق تجربه‌های زیستی و حسی متفاوت است. اصولا روایت صرف وقتی تبدیل به داستان می‌شود که با شناخت و دریافت حسی و شخصی داستان نویس جهان زیستی تازه‌ای را خلق کند. این روایت می‌تواند حتی یک روایت آشنا باشد که هزاران بار آن را شنیده ایم اما داستان نویس این قصه آشنا را از فیلتر ذهنی و زبانی و حسی خود عبور می‌دهد و جهان داستانی خودش را می‌آفریند. بخشی از اهمیت منحصر به فرد بودن نویسنده به این امکان مهم و موثر برمی گردد. اصولا قائل به این نیستم که داستان نویس از زندگی شخصی و تجربه زیستی‌اش وام بگیرد برای نوشتن. بالاخره یک جایی تجربه زیستی تمام می‌شود بعدش چی؟ مثل این که از هنرپیشه‌ای بخواهند خودش را بازی کند. بعد از یکی دو تا فیلم این هنرپیشه تمام شده است.

نه برای هیچ کدام از داستان‌ها از زنده گی خصوصی و شخصیم وام نگرفته ام. اما تجربه زیسته برای من مجموع کتاب‌هایی است که خوانده ام. همه‌ی فیلم‌هایی که دیده ام. همه آدم‌هایی که در کنارشان زیسته ام و همه حس‌هایی که تجربه کرده ام. همه دیده‌ها و شنیده‌ها و خوانده‌ها و ادم‌هایی که خودشان را به شکلی در من جا گذاشته اند و این تجربه زیسته را شکل داده اند.

بازار نشر ایران حالش خوب نیست. شاید این روزها جمله‌هایی از این دست را از داستان نویس‌ها و مخاطبان جدی ادبیات زیاد شنیده باشید. تیراژ کتاب نسبت به سال‌های حتی دهه شصت که هم قشر کتابخوان کمتری داشتیم و هم ناشرین کمتری به یک دهم رسیده. شما از سال 1388 با چاپ یک رمان و سه مجموعه داستان به نظر می‌رسد حرف‌هایی برای گفتن دارید؟

دنیای امروز دنیای رسانه است. دنیای اطلاعات بی حد و حصر که از طریق گوشی‌های موبایل و ماهواره و ده‌ها امکان دیگر به زندگی ما روزانه تزریق می‌شود.

این کم توجهی به رسانه مکتوب یک مسئله جهانی است. یک روند است که چه بخواهیم یا نخواهیم دارد اتفاق می‌افتد. چهل سال پیش رسانه مکتوب و کتاب یک قدرت بلامنازع بوده ،چون رقیبی نداشته.

اما راستش من خیلی به این روند بدگمان نیستم و فکر می‌کنم چراغ ادبیات همیشه روشن می‌ماند. اینکه من نویسنده هنوز می‌نویسم در حالیکه بزرگترین پاداشم لذت نقطه پایانی داستانم می‌باشد و این چرخ بدون چرخه مالی قابل توجهی می‌چرخد و اهالی ادبیات به شکل جدی با هم رقابت می‌کنند و حکومت‌ها برای کنترل ادبیات اگر نگویم سرکوب برای مدیریت آن برنامه ریزی می‌کنند پس این چراغ روشن است و امیدوارم روشن بماند.

شما ساکن تهران نیستید به عنوان یک داستان نویس غیر تهرانی مشکلی برای ارائه آثارتان به ناشر داشتید؟

وقتی نویسنده ناشر عوض می‌کند احتمالا می‌خواهد کتابش را در شرایط بهتری منتشر کند. من هم مشکلاتی داشته ام که قصد ندارم به آن برگردم. به طور کلی نویسنده دستش زیر سنگ ناشر است و به اصطلاح موسسه نشر که در وحله‌ی اول یک بنگاه اقتصادی است معمولا دست بالا را دارد. ممکن است ناشری دو کتاب همزمان منتشر کند و بنا به ملاحظاتی روی یکی سرمایه گذاری کند و روی دیگری سکوت اختیار کند. اما در شرایط فعلی خوشحالم که چاپ سوم رمان گلوگاه را و مجموعه داستان برف سرخ را به نشر نیلوفر سپردم. نیلوفر یک نشر حرفه‌ای و اصیل است که معیارهای کیفی خودش را زیر پا نمی‌گذارد. جناب کریمی و ناشری مثل نیلوفر با داشتن تیم حرفه‌ای و کاربلد یک سرمایه فرهنگی برای جامعه ادبی محسوب می‌شوند.

به داستان‌نویسان تازه‌کار چه توصیه‌ای دارد؟ آیا تجربه خاصی در طول سال‌ها نوشتن داشتید که با ما در میان بگذارید؟

اگر هنرجوی مشتاقی جنم و استعداد نوشتن را داشته باشد راهش را خودش پیدامی‌کند. این راه‌ها آن‌قدر با هم متفاوتند که عملاً چندان توصیه پذیر نیستند.

اما شاید این تجربه شخصی مفید واقع شود که استاد همیشه و همه جای نویسنده خواندن مدام و گزیده است. در تمام مدتی که مشاهده‌می‌کنیم می‌خوانیم و یادمی‌گیریم محفوظاتی در ناخودآگاه ما ته‌نشین می‌شود. این محفوظات در هنگامه‌ی نوشتن به طبیعی‌ترین شکل ممکن به جریان داستان می‌پیوندند و چرخ روایت را به گردش در می‌آورند. این کار مستلزم سال‌ها کار در صبر وسکوت است.

داستان‌نویس غیر از یاد گرفتن صناعت داستان نویسی باید خودش را واکاوی کند و به جای قضاوت و تحکم و قطعیت بخشیدن به پدیده‌ها به مشاهده فعالانه و منصفانه دنیای اطرافش بنشیند. این پالایش ذهنی یک اتفاق شخصی و بسیار درونی است که یقیناً به امر نوشتن کمک می‌کند.

کد خبر 4675997

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha