ولی محمد اسدی، در گفتگو با خبرنگار مهر گفت: متولد ۴ خردادماه ۱۳۴۸ زاده تایباد هستم که همزمان با آغاز جنگ تحمیلی پدرم عازم جبهه شده بود و پس از مدتی به دلیل کهولت سن به پدرم گفتم شما وظیفه خود را انجام دادید و الان نوبت بنده است که وظیفه ام را در قبال این نظام مقدس جمهوری اسلامی انجام دهم.
این رزمنده هشت سال جنگ تحمیلی و آزاده کشورمان ادامه داد: در سن ۱۶ سالگی از روستای سیاه لاخ پس از آموزش در تایباد و تربت جام به سپاه امام رضا (ع) مشهد رفتیم و از آنجا از طریق سپاه و بسیج در قالب گردان ثارالله به شلمچه اعزام شدیم.
این آزاده با بیان اینکه در اولین اعزام به جبهه اسیر شد، افزود: ۳۰ ماه و ۱۸ روز اسیر بودم. من جزو مفقودین بودم که بعداً صلیب سرخ اسم مرا به عنوان اسیر ثبت کرد و در سال ۱۳۶۹ آزاد شدم.
وی از نحوه اسارتش این چنین برایمان روایت کرد: از ساعت ۷ شب عملیات والفجر۴ آغاز شد. در حین درگیری قبل از اسارت از ناحیه دست راست مجروح شده بودم که با لورفتن عملیات در منطقه عملیاتی شلمچه ساعت ۵ صبح به اسارت عراقیها درآمدیم.
بیشتر دوستانمان در عملیات والفجر ۴ شهید شدند و باقیمانده ها اسیر شدیم
این آزاده و جانباز هشت سال دفاع مقدس یادآور شد: بیشترین دوستان ما در این عملیات شهید شدند و فقط چند نفر زنده ماندیم و اسیر شدیم.
وی از نحوه دستگیری و انتقال به اردوگاه اسرا اینگونه توضیح میدهد: ما چند نفر را که زنده مانده بودیم، ابتدا به بصره بردند تا به مردم شهر نمایش دهند که ارتش عراق پیروزی به دست آورده است. عدهای در شهر غمگین بودند، عدهای فحاشی میکردند و عدهای هم با سنگ و چوب و هر چه در دستشان بود به سمت ما پرتاب میکردند. پس از عبور از شهر بصره عراق، ما را به زندان بردند و شش ماه در بصره اسیر بودیم.
در سلولهای دو در سه حدود ۱۵ نفر را زندانی کرده بودند. ظرف غذا و ظرف تخلیه ادرار و مدفوع ما یکی بود. اگر کسی قضای حاجت داشت، باید در همین ظرف غذاخوری کار خود را انجام میداد زیرا از سر شب تا صبح روز بعد درب سلول را باز نمیکردند این آزاده تایبادی از سختیهای اسارت اینگونه برایمان گفت: در سلولهای دو در سه زندان بصره بین ۱۰ تا ۱۵ نفر را زندانی کرده بودند. حتی ظرف غذا و ظرف تخلیه مدفوع و ادرار ما یکی بود. از آغاز شب و تا خود صبح اگر کسی قضای حاجتی داشت باید در همین ظرف غذا خوری کار خود را انجام میداد چرا که از سر شب تا فردا صبح به هیچ عنوان درب سلول را باز نمیکردند.
وی ادامه داد: صبح که درب سلول باز میشد باید سریعاً و در کمتر از دقیقهای ظرفی که در آن مدفوع بود را تمیز میکردیم و دوباره در همان ظرف غذا میگرفتیم حتی به قدری فرصت کمی برای اینکار به ما میدادند که گاهی اوقات تمام ظرف را نمیتوانستیم تمیز کنیم و سوپی که همیشه همان غذایمان بود را نیز باید در همین ظرف نیمه تمیز میخوردیم.
۶ ماه حمام نرفتیم
این آزاده سرافراز تصریح کرد: در مدت شش ماه حمام نرفتیم و حتی زمانی که به سرویس دستشویی میرفتیم فشار آب را بیش از حد کم میکردند و یا اینکه اصلاً قطع میکردند.
این جانباز سرافراز اظهار کرد: یکی از اسرا قفسه سینه اش تیر خورده بود که هر از چندگاهی از این زخم خون فوران میکرد و جراحت شدید دیگری در پایش نیز داشت که عفونت کرده بود و کرم زده بود. در زمانهایی که برای هواخوری به بیرون سلول میرفتیم، این دوست عزیزمان با چوب کرمها را از داخل زخم پایش در میآورد با همین زخمها شش ماه را گذراند تا اینکه به اردوگاه کرکوک رفتیم و از هم جدا شدیم.
وی عنوان کرد: بعد از سپری کردن این شش ماه ما را به اردوگاه صلاح الدین کرکوک بردند. زمانی که اتوبوس ما به اردوگاه رسید، عراقیها تونل مرگ درست کرده بودند که با چوب و شلاق و کابل و هر چیزی که در دستشان بود اسرا را مورد ضرب و شتم قرار دادند و زمانی که اسرا به آسایشگاه اردوگاه رسیدند همه زخمی شده و به گوشهای افتاده بودند.
این جانباز تایبادی بیان کرد: این آسایشگاه تازه ساز بود و به ما گفتند که اینجا مکان نگهداری شماست و باید خودتان اینجا را آماده کنید. بچهها با همین زخمها و خونریزی بدنشان مجبور شدند با دست خالی و با سنگ و آجر و بدون هیچگونه امکاناتی خاک و ناهمواری کف اردوگاه را هموار کنند. خود ما اسرا اردوگاه را بدون هیچ نوع وسیلهای کف سازی کردم.
وی ادامه داد: در هر یک از آسایشگاهها بالای ۱۰۰ اسیر حضور داشتند که برای خواب فقط به اندازه قد ما و به عرض تنها یک موزائیک فضا تعلق میگرفت. همچنین در اردوگاه فقط یک ساعت صبح و یک ساعت بعدازظهر اجازه داشتیم از سلول بیرون باشیم.
روزی سه بار کتک میخوردیم
این آزاده رنج کشیده کشورمان عنوان کرد: ما در این مدت روزی سه مرتبه کتک میخوردیم اینقدر اینکار را انجام دادند که عادت کرده بودیم و اگر روزی این اتفاق نمیافتاد برای خود ما جای سوال بود که چرا کتکمان نمیزنند. حتی سه نفر از اسرا را به علت ضرب و شتم زیاد با کابل در زیر آب داغ به شهادت رساندند. اگر میفهمیدند کسی از اسرا عضو سپاه بوده است، هر روز این فرد را به صورت جداگانه بیرون میبردند و درحد مرگ کتک میزدند.
وی در بخشی از سخنانش به پیدا شدن شهدای غواص اشاره کرد و گفت: این شهدای غواص در عملیات کربلای ۴ همرزم ما بودند ما نیروی پیاده این عملیات بودیم و آنها غواصهای خط شکن. زمانی که این شهدا را در تلویزیون می بی نم خاطره آن روزها برای من زنده میشود. شهدایی که الان وارد میهن میشوند، خاطرات جنگ و جبهه را برای ما زنده میکنند.
وی خطاب به جوانان گفت: همه جوانان باید با دیدن این شهیدان درس بگیرند و بدانند که اگر ما امروز به راحتی زندگی میکنیم از برکت خون همین شهیدان است و هوشیار باشند که دشمنان با جنگ نرم در آنها رسوخ نکرده و اعتقاد و آرمانشان را نابود نکنند.
نظر شما