به گزارش خبرنگار مهر، «مری هگلند» در تابستان ۱۳۵۶، بیخبر از تحولات مهمی که کل ایران را زیر و زبر میساخت، پا به روستایی کوچک (علی آباد) در حوالی شیراز گذاشت. او ۱۸ ماه در ایران ماند و تنها پژوهشگر آمریکاییای بود که از نزدیک انقلاب اسلامی را مشاهده کرد. کتاب روزهای انقلاب، روایت تجربههای روزمرۀ وی در این روستاست که نشان میدهد چگونه مردمی عادی و دور از سیاست پا به جریان انقلاب اسلامی ایران گذاشتند و در خلال ماجراهای انقلاب و پس از آن متحول شدند.
هگلند، در ژوئن ۱۹۷۸ به ایران آمد و میخواست درباره سیستمهای اعتبار کشاورزی در بخش روستایی ایران و فرآیندهای تغییر در روابط اجتماعی و سیاسی و اقتصادی را در روستایی در نزدیکی شیراز تحقیق کند. در گیرو دار حضور او در ایران، انقلاب اسلامی ایران به وقوع پیوست و هگلند ناخواسته وارد تحقیق دیگری شد که با درایت و تدبیر او به تحقیق جامعی تبدیل شد. «روزهای انقلاب: چطور زنان یک روستا در ایران انقلابی شدند؟» حاصل تحقیقات و مشاهدات او در آن دوران است. همچنین بخش انتهایی کتاب دربارۀ دیدار دوبارۀ او از ایران، پس از گذشت چند دهه از انقلاب، در سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۸ است.
یکی از تبیینهای رایج برای انقلاب ایران این است که مدرن سازی به قدری سریع پیش رفت که مردم علیه تغییرات مرتبط با مدرن سازی واکنش نشان دادند. مسلماً بسیاری از ایرانیان، از شخصیتهای مذهبی بگیرید تا بازاریهای محافظه کار و طبقات پایین، جنبههایی از مدرن سازی را که حکومت مرکزی ترویج میکرد دوست نداشتند، چیزهایی مثل لباسهای بیش از حد بدن نما و به سبک اروپایی زنان، نبود تفکیک مناسب زن و مرد و قوانینی علیه دختران و زنانی که در مدارس و محل کار دولتی روسری سر میکردند یا حجاب داشتند.
محمدرضا شاه پهلوی ظاهراً بیش از مدرن سازی واقعی براساس برابری طلبی بیشتر و مشارکت در فرآیند سیاسی و سایر حوزههای زندگی، به ظواهر و سبک زندگی مدرن علاقه داشت. بسیاری از روحانیون شیعه از دست دادن قدرت خودشان و اصلاحات ارضی را دوست نداشتند، اصلاحاتی که آن را خلاف قوانین اسلامی میدانستند و باعث از دست دادن منابع ثروتشان شده بود.
هگلند، در مقدمه این اثر میگوید: من به قضاوت متفاوتی درباره ارتباط بین مدرن سازی و انقلاب رسیدم. مدرن سازی منجر به انقلاب شد، اما به اشکالی دیگر و اساسیتر. در فرآیند کار میدانی در یک اجتماع و هنگامی که از نزدیک با افراد کار میکردم، به سادگی میشد دید که چطور پویایی تغییرات اقتصادی و سیاسی به تصمیم مردم، برای پیوستن به جنبش انقلابی ربط داشت.
هگلند مینویسد من متوجه شدم که مردم به اندازهای که علیه مدرن سازی ناکارآمد یا ناعادلانه واکنش نشان میدادند، نسبت به خود مدرن سازی حساس نبودند. بلکه چرا ایرانیهای دیگری که ثروتمند بودند نسبت به آنها سهم بیشتری داشتند؟ سوال مهم آنها بود. مدرن سازی غیرمنصفانه خشم را شعله ور کرد.
همچنین مدرن سازی از طریق ارتباطات و حمل و نقل به مسیر وقوع انقلاب کمک کرد. مردم میتوانستند از سوادشان استفاده کنند تا دیوار نوشتههای موجود در همه جا و اعلامیههای انقلابی را بنویسند و بخوانند. میتوانستند از بلندگو استفاده کنند تا در اماکن مقدس و مساجد و تظاهرات با مخاطبان گستردهای صحبت کنند، یا نوار کاست و دستگاههای ضبط صدا سخنرانیهای انقلابی را پخش کنند و با رادیو و تلویزیون به اخبارهای خارجی مخصوصاً بی بی سی گوش دهند. جادهها و حمل و نقل میتوانست مردم را از مکانی به مکان دیگری ببرد تا صحبت کنند و بشنوند و تظاهرات و راهپیمایی کنند. جوانترها در مدارس و دانشگاههای داخل و خارج ایران جمع میشدند و درباره جوامع و فلسفههای سیاسی دیگر یاد میگرفتند.
مدرن سازی در قالب انواع جدیدی از مشاغل، حمل و نقل و ارتباطات را به شدت بهبود بخشید و فرصتهای تحصیلی گستردهتر، با آزاد ساختن مردم روستایی از کنترل نمایندگان محلی حکومت مرکزی، به میسر شدن عمل انقلابی کمک کرد. روستاییان دیگر برای امرار معاششان برای دستیابی به زمین کشاورزی به سیاستمداران محلی وابسته نبودند و بنابراین تا حد زیادی تحت کنترل سیاسی آنها قرار نداشتند.
همچنین مدرن سازی، در قالب شیوههای مؤثر زور و کنترل بر جمعیت، مانع از این شد که گروههای خویشاوندمحور بتوانند به شکل مؤثری سازمان یابند. حکومت مرکزی میتوانست نمایندگان محلی خود را بر سر قدرت نگه دارد، به جای اینکه به مدعیان محلی اجازه دهد که برای کسب قدرت بجنگند و آنگاه برنده را تأیید کند. قبل از اصلاحات ارضی و تقویت حکومت مرکزی، اهالی محلی میتوانستند تا حدی بر مدیریت سیاسی اثر بگذارند، اما بدون چنین امکانی مردم قادر نبودند نمایندگان محلی جدید را انتخاب کنند و فقط نفرتشان بیشتر میشد. در نهایت مدرن سازی نیروهای مسلح و استفاده از آنها برای سرکوبی مخالفتها منجر به فرونشاندن اقدام سیاسی در سطح محلی و بنابراین تغییر جهت نارضایتی سیاسی به سطوح بالاتر شد که نهایتاً به خشم و اقدام بر ضد رژیم پهلوی منتهی گردید.
در نهایت یکی از دلایل اصلی انقلاب ایران نبود مدرن سازی سیاسی بود، اگر مدرن سازی سیاسی اتفاق میافتاد، اگر حکومت مرکزی در قبال جمعیت حساستر و پذیراتر بود و به جای استفاده از زور برای ساکت کردن مخالفان، اجازه مشارکت در دولت را میداد، شاید از انقلاب اجتناب میشد.
مدرن سازی به شکل در اختیار داشتن و افزایش ژاندارمها (پلیس روستایی)، پلیس، پلیس مخفی (ساواک) و نیروهای مسلح در مقابل شهروندان در محدود کردن اقدام سیاسی موفق بود، تا آنگاه که خشم انباشته شد و چنان نیرویی جمع کرد که میتوانست رژیمی را سرنگون کند. همچنین در علی آباد، به علت نبود مدرن سازی سیاسی و بنابراین کمبود دانش درباره راههای جایگزین در رسیدن به پیشرفت سیاسی، روستاییان به طایفه کشی محلی خود برگشتند (رقابت سیاسی و درگیری میان دارو دستههای خویشاوند محور)، و این الگوی سیاسی را در فرایند انقلابی ۱۹۷۸- ۱۹۷۹ به کار بردند.
کتاب روزهای انقلاب؛ چطور زنان یک روستا در ایران انقلابی شدند؟ نوشته مری هگلند با ترجمه میترا دانشور به همت انتشارات ترجمان منتشر شده است.
نظر شما