سفرهای پرتعداد و زنجیره ای مقامات بلند پایه اروپایی به سرزمین های اشغالی و دیدار با مقامات حکومت خودگردان فلسطینی در هفته های اخیر، حاکی ازخیز دیپلماتیک اروپا برای تغییر توازن موجود در صحنه فلسطین است، تونی بلر نخست وزیر سابق انگلیس( که اینک نماینده کمیته چهار جانبه است)، دالما وزیر امور خارجه ایتالیا و رومانو پرودی، نخست وزیر این کشور و در نهایت خاویرسولانا، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی و اخیرا به فلسطین سفر کردند.
به گزارش مهر،این اقدام به موازات تلاش های گسترده ای است که آمریکا وبرخی کشورهای عربی برای برگزاری یک کنفرانس بین المللی، برای حل معضل فلسطین انجام می دهند.

با بررسی بن بست روند سیاسی درفلسطین و رویارویی حماس وفتح که به روی کارآمدن دولت "سلام فیاض" و در اختیار گرفتن نواز غزه توسط حماس منجر شد، بهتر می توان در خصوص انگیزه ها و اهداف اروپا از تلاشهای اخیر، گمانه زنی کرد.
|
با افول نقش مبارزاتی فتح، جنبش اسلامگرای حماس به سرعت، داعیه دار و میدان دار مبارزه با اسرائیل شد و توانست به مدد عملیات نظامی و سازشکاری فتح، هواداران قابل توجهی در میان مردم فلسطین پیدا کند، رشد حماس وقتی عمیق تر شد که این جنبش تصمیم گرفت که به روند سیاسی و انتخاباتی دولت خودگردان نیز وارد |
براساس اسناد و شواهد موجود بازیگری کشورهای اروپایی درمعادلات فلسطین به شکل گیری رژیم صهیونیستی در 1948 بازمی گردد. در فضای نظام دو قطبی کشورهای اروپایی که به بلوک شرق و اتحاد شوروی گرایش داشتند یا احزاب سوسیالیست در آنها حاکم بودند، معمولا مدافع فلسطینی ها بودند و کشورهای اروپای غربی و متحدان آمریکا، از اسرائیل حمایت می کردند.
با تحولات دهه نود میلادی و انعقاد قرارداد صلح اسلو و تشکیل حکومت خودگردان(1993) و خروج فتح از فاز نظامی وانجام تغییرات درمرامنامه مبارزاتی آن، موضع اروپا در مسئله فلسطین واحدتر شد و اروپا سعی کرد که با حمایت از ایده "دو دولت در کنار هم" زمینه ساز حل یکی از بغرنج ترین مسائل خاورمیانه شود، اما تحولات بعدی نشان داد که معضل فلسطین و صلح اعراب-اسرائیل پیچیده تر از آن چیزی است که غرب گمان می کرده است.
اما در داخل فلسطین، تحولات سیر دیگری پیدا کرد، با افول نقش مبارزاتی فتح، جنبش اسلامگرای حماس به سرعت، داعیه دار و میدان دار مبارزه با اسرائیل شد و توانست به مدد عملیات نظامی موثر خود و سازشکاری جریان فتح، هواداران قابل توجهی در میان مردم فلسطین پیدا کند، رشد حماس وقتی عمیق تر شد که این جنبش تصمیم گرفت که به روند سیاسی و انتخاباتی دولت خودگردان نیز وارد شود، بروز اختلاف شدید سیاسی میان فتح و حماس مهمترین سرفصل تحولات در این مقطع محسوب می شود.
به طور اختصار می توان تفاوت مهم دیدگاه کشورهای اروپایی و آمریکا در قبال موضوع فلسطین در مقطع جدید(بعد از1993) را چنین توصیف کرد که از نظر آمریکایی ها ابتدا باید معضل "امنیت" را در خاورمیانه و به طور خاص، در فلسطین، حل کرد و سپس به رویکرد " صلح" پرداخت، اما اروپایی ها دقیقا در رویکردی متناقض، ابتدا به دنبال "صلح" هستند تا از دل آن "امنیت" را نیز درآورند.
در جریان بحران اخیر فلسطین نیز، شاهد تماسهای سیاسی آشکار و پنهان بین حماس و مقامات اروپایی برای رساندن سوخت و مایحتاج زندگی در نوار غزه بودیم، اما در موقعیت پیچیده فعلی، هم موقعیت حماس و هم موقعیت اروپا با دشواری های خاصی روبرو است.
حماس از یک سو محبوبیت دارد و نوار غزه را تحت کنترل می کند ولی از سوی دیگربرای اداره معیشت بیش ازیک میلیون و نیم ساکن نوار غزه -که در محاصره جغرافیایی رژیم اسرائیل است-با تنگنا های بسیاری مواجه است، به همین دلیل نیازمند کمک های اقتصادی اروپا است و از تداوم تماسها با اروپا استقبال می کند، ضمن اینکه نفس این تماسهای سیاسی برای جنبش حماس، مشروعیت بین المللی و وجهه ایجاد می کند.
از طرف دیگر اروپا به خوبی می داند که اگر مانند آمریکا با معضل فلسطین برخورد کند و "حماس" را جنبشی تروریستی بداند و بخواند، حماس سریعا به ماهیت نظامی بازخواهد گشت و تنش و درگیری در فلسطین اوج خواهد گرفت، ضمن اینکه اعتماد و رابطه کنونی با حماس را نیز از دست خواهد داد،در عین حال ورود به معادله پیچیده فلسطین، برای اروپایی ها وجهه خوبی ایجاد خواهد کرد.
اما مشکل مهم اروپا ، ماهیت اسلامگرا و غیرسکولارو حتی غرب گریز و غزب ستیز جنبش حماس است، واقعیت این است که اروپا در نهایت علاقه ای به بقا و نقش آفرینی حماس در تحولات فلسطین ندارد و ترجیح می دهد یک جریان سکولار در فلسطین میدان دار تحولات باشد، چون در این صورت نیل به توافق و صلح در فلسطین، آسان تر خواهد بود.
برای حماس نیز توافق کامل و جامع و استراتژیک با اروپا سخت است و همین دشواری های را افزایش می دهد، معادله زمان نیز چندان به سود حماس نیست، تجزیه قدرت سیاسی حکومت خودگردان و وجود دودولت فلسطینی،هزینه های زیادی را برای حماس ایجاد می کند.

کمک های اقتصادی اروپا به حماس و نوارغزه نیز کارکردی دوگانه دارد، اگر این کمکها به گونه ای باشد که مشکلات نوار غزه را حل کند،طبعا به نفع حماس تمام خواهد شد، به همین خاطر شاهد هستیم که کمک های اروپا هم به صورت "اورژانسی-مقطعی" به حماس داده می شود تا ضمن ایجاد بازتاب مثبت از چهره اروپا برای مردم فلسطین، از تقویت سیاسی حماس نیز جلوگیری کند.
سرفصل دیگری را که می توان برای تلاشهای سیاسی غرب در فلسطبن ذکر نمود، رویکرد اصلاح در ساختار حکومت خودگردان و حتی کنار گذاشتن محمود عباس و روی آوردن به کادرهای جوان "فتح" است (زمزمه های اخیر مبنی بر جایگزینی دهلان به جای عباس از این جنس همین تلاشها است)
|
مشکل مهم اروپا ، ماهیت اسلامگرا و غیرسکولارو حتی غرب گریز جنبش حماس است، واقعیت این است که اروپا در نهایت علاقه ای به بقا و نقش آفرینی حماس در تحولات فلسطین ندارد و ترجیح می دهد یک جریان سکولار در فلسطین میدان دار تحولات باشد |
موقعیت دوگانه کنونی باعث می شود اروپا به جای راه حل های مستقیم گذشته ، به بازی ظریف و جدید و البته" زمانبر" روی بیاورد، بر این مبنا ، اروپا تماسهای همزمان با دو طرف اسرائیلی و فلسطینی برقرار کرده و با همزمان با فتح و حماس نیز برای حل معضل فلسطین، گفتگو می کند.
با این اوصاف باید منتظر نتایج سفرهای فشرده مقامات اروپایی به فلسطین بود،اما مسئله مهم این است که افکار عمومی در فلسطین هنوز با وجود مشکلات فراوان به حماس گوشه چشمی دارند، این فاکتور در تحولات بعدی فلسطین، بسیار سرنوشت ساز است.
باید توجه داشت که بحران فلسطین و لبنان به هم پیوسته است و حل هریک از آنان می تواند، مشکل دیگری را نیز تحت تاثیر قرار دهد، زمزمه هایی پیرامون احتمال وقوع جنگ جدید بین اسرائیل و سوریه و لبنان، به تلاشهای اروپایی ها، انگیزه مضاعفی می بخشد.
به گزارش مهر، بر این اساس، اگر اروپا موفق شود با سیاست "چماق بزرگ و هویج کوچک"،حماس را به حاشیه براند یا فلج کند و افکار عمومی فلسطینی را قانع کند که حماس توان اداره سیاسی سرزمین های فلسطینی را ندارد و از طرف دیگر جنبش فتح با بازسازی سیاسی و تشکیلاتی خود بتواند نقش خود را افزایش دهد، در این صورت با بهم خوردن توازن موجود، اوضاع تغییر خواهد کرد و می توان گفت که اروپا در معادله فلسطین کامیاب خواهد شد.


نظر شما