۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، ۱۰:۱۱

چگونه می‌توانم مؤمن باشم/۴۴؛

آنچه به زندگی انسان ارزش عقلایی می‌دهد هدف آن است

آنچه به زندگی انسان ارزش عقلایی می‌دهد هدف آن است

اگر ارزش زندگی به این باشد که انسان مرتباً از نعمت‌های آن مصرف کند، تا بتواند دوباره مصرف کند، صبح تا شب کار کند، تا درآمدی به‌دست آورد و غذایی تهیه کند، تا باز بتواند کار کند،عاقلانه نیست.

خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه: زندگی انسان ساحت‌های مختلفی دارد که انسان مؤمن همانطور که از اسمش پیداست باید در هر کدام از آن‌ها ایمان خود را ظهور و بروز دهد. در ساحت‌های فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری، اعتقادی، اخلاقی، علمی، اقتصادی و جسمی. بروز ایمان نیز در این ساحت‌ها چیزی نیست جز تقوا. یعنی فرد در همه این ابعاد زندگی نظر خدا و رضایت او را محور قرار دهد. امام صادق (ع) درباره وظیفه شیعیان فرموده است: «کونوا لنا زینا ولا تکونوا لنا شیناً» زینت و سبب افتخار ما باشید نه اینکه باعث شرمندگی ما باشید. در این راستا حضرت علی (ع) می‌فرماید: «اعیونی بورع واجتهاد و سداد» سعی کنید تقوا و ورع داشته باشید. در این راه تلاش کنید و استقامت داشته باشید. آنچه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان آیت الله مصباح یزدی؛ در دفتر مقام معظم رهبری است که در سال ۸۷ ایراد کرده اند. بخش چهل و چهارم آن را باهم می‌خوانیم:

امیرالمؤمنین (ع) در ادامه بیان اوصاف شیعیان می‌فرمایند: قَانِعَةً نَفْسُهُ عَازِباً جَهْلَهُ مُحْرِزاً دِینَهُ مَیِّتاً دَاؤهُ. در جلسه گذشته مقداری در باره «قناعت»؛ صحبت شد و به این نتیجه رسیدیم که ستایش قناعت به معنای ستایش تنبلی و بیکاری نیست؛ بلکه قناعت یعنی کم مصرف کردن و راضی بودن به این کار. این روش در غالب نظام‌های اخلاقی دنیا ستایش شده و هر نظامی بر اساس مبانی خود سعی در ترویج آن دارد.

هم‌چنین گفتیم که ما علاوه بر تأسی و تشبه به اولیای خدا در رفتارهای خود، با توجه به معنایی که برای قناعت بیان شد، مبنای شناختی محکمی نیز برای عدم تنافی بین قناعت و کار و تلاش داریم. چون نه‌تنها کار و فعالیت اقتصادی و کسب روزی حلال مطلوب است، بلکه حتی گاهی بعضی از این فعالیت‌ها، اگر مورد نیاز جامعه اسلامی باشد، به حد وجوب هم می‌رسد.

در این میان آنچه باعث می‌شود انسان در استفاده از حاصل کار و تلاش خود و نعمت‌های فراوان خدادای زیاده روی و اسراف نکند، نگرش مؤمن نسبت به زندگی دنیا است. کسانی که تمام هم‌ّشان التذاذات دنیا است و آن را هدف می‌دانند و منکر عالم آخرت هستند، و یا ایمانشان ضعیف است، تصور می‌کنند که لذت، منحصر در خوردنی، آشامیدن و سایر لذایذ مادی است و حتی اگر آخرت را هم بخواهند به خاطر همین لذت‌ها می‌خواهند. بنابر چنین تفکری طبیعی است که انسان تمام تلاش خود را به کار می‌برد تا هر چه بیشتر ثروت بیاندوزد، یا پست و مقام بالاتری به دست آورد، تا بیشتر بتواند از لذایذ دنیا بهره‌مند شود.

اما اگر انسان به زندگی دنیا به عنوان یک دوران جنینی و مقدمه‌ای برای زندگی در عالم دیگر نگریست و توجه داشت که زندگی این دنیا زندگی حقیقی نیست، و عالم دیگر به‌قدری شرافت و ارزش دارد که این زندگی نسبت به آن چیزی به حساب نمی‌آید، چنین کسی سعی می‌کند هر کاری که انجام می‌دهد، برای عالم دیگر مفید باشد؛ ملاک او برای انتخاب نوع و مقدار کار میزان تأثیر آن در عالم ابدی است. لذا اگر برای او بیل زدن واجب باشد، این کار را انجام می‌دهد؛ و اگر اداره بخشی از جامعه را ضروری بداند، به این کار اقدام می‌کند؛ و اگر احساس کند لازم است به تحصیل علم بپردازد، چنین می‌کند. وظیفه او هر چه اقتضا کند تمام همّ و قدرت خود را صرف انجام تکلیف واجب خود می‌کند؛ تا خدا از او راضی باشد و سعادت آخرتش را؛ به دست آورد. هم چنین برای چنین کسی میزان استفاده از نعمت‌های الهی و بهره‌مندی از درآمدهای خود و نعمت‌های الهی، به اندازه‌ای است که بتواند به وظایفش عمل کند.

اگر تکلیف او حضور در میدان جهاد باشد، باید نیروی بدنی لازم را داشته باشد؛ لذا برای تأمین نیروی بدنی مورد نیاز باید از نعمت‌های الهی به‌اندازه استفاده کند. اگر تحصیل علم بر او واجب است، باید به مقداری از خوراکی‌ها استفاده کند که بتواند وظیفة تحصیل علم را انجام دهد. برای چنین کسی ملاک و میزان استفاده از لذت‌های دنیا؛ دل‌خواه و هوس او نیست. او به دنیا و تمتعات آن به عنوان؛ ابزار، مقدمه و مرکبی برای رسیدن به آخرت نگاه می‌کند و ارزش و اهمیت این ابزار و مرکب برایش تا آن‌جاست که او را به آخرت برساند.

اگر ارزش زندگی دنیا به این باشد که انسان مرتباً از نعمت‌های آن مصرف کند، تا بتواند دوباره مصرف کند، صبح تا شب کار کند، تا درآمدی به‌دست آورد و غذایی تهیه کند، تا باز بتواند کار کند، این کار عاقلانه‌ای نیست.

أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا ۱؟ این زندگی بازیچه نیست. زندگی باید هدف داشته باشد. البته لازمه زندگی این دنیا استفاده از نعمت‌های مادی است؛ اما باید به حد ضرورت اکتفا کرد.

آنچه به زندگی انسان ارزش عقلایی می‌دهد هدفِ آن است. هدف مؤمن هم رسیدن به قرب خداست تا جایی که انسان همسایه خدا شود. همسر فرعون که ملکه مصر بود، دعا می‌کرد: رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ ۲؛ خدایا برای من خانه‌ای در بهشت، کنار خودت بساز. این کلام از کسی مثل همسر فرعون که از انواع نعمت‌های مادی دنیا بهره‌مند بود، نشانه این است که او به حدی از معرفت رسیده بود که برای دنیا و لذت‌های آن هیچ ارزشی قائل نبود.

کسی که چنین بینشی داشته باشد، از بهره‌های مادی دنیا به اندازه‌ای استفاده می‌کند که برای پیمودن راه لازم باشد.

لذا به فکر زیاده‌خواهی، افزون‌طلبی و انباشتن ثروت نیست. مصرف بیش از اندازه برای مؤمن باعث مزاحمت اوست. البته اگر تحصیل مال برای انجام وظایف دیگر لازم باشد، کار کردن و ثروت‌اندوزی عبادت می‌شود؛ الْعِبَادَةُ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةُ أَجْزَاءٍ فِی طَلَبِ الْحَلَال ۳. اما در عین حال مؤمن فقط به اندازه نیاز خود از درآمدش استفاده می‌کند. این با قناعت منافاتی ندارد. قناعت، کم مصرف کردن است؛ نه کم به دست آوردن.

شاید به همین مناسبت حضرت امیر (ع) بعد از تعبیر قَانِعَةً نَفْسُهُ می‌فرماید: عَازِباً جَهْلَهُ. «جهل»؛ در لغت عربی دو کاربرد مختلف دارد:. ۱ در مقابل «علم»، به معنی ندانستن؛ ۲ در مقابل «عقل»، به معنای غیر عاقلانه. در این فراز «جهل»؛ به معنای دوم است. یعنی در زندگی مؤمن «جهل»؛ غروب کرده و حاکم نیست. لذا قناعت کردن او در زندگی از سر نادانی و نابخردی نیست؛ بلکه او این رویه را از روی عقل، دانایی و خردمندی انتخاب کرده است. البته «عقل»؛ توان پاسخ‌گویی به همه مسائل را ندارد. لذا در چنین مواردی باید از دین کمک گرفت. به همین مناسبت حضرت امیر (ع) در ادامه می‌فرماید: مُحْرِزاً دِینَهُ.

کسی که عقل بر زندگی او حاکم نباشد و دستورات شرع را هم رعایت نکند، زندگی او بیمارگونه خواهد بود؛ چنین کسی که؛ کج‌رفتاری را انتخاب کرده، تدریجاً کج‌رفتاری او باعث کج‌فهمی‌اش می‌شود؛ تا جایی که: وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا ۴؛ تصور می‌کند کارهای او خوب و پسندیده است؛ خدا هم در نتیجه انحراف رفتارش، دلش را هم منحرف می‌کند:؛ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُم ْ۵.

اما کسی که دین خود را احراز کرده و به ندای عقلش هم گوش داده و تابع جهل و حماقت نیست، به چنین مرض‌هایی مبتلا؛ نمی‌شود، داء و مرض در وجود او میمیرد و قلب او می‌شود «قلب سلیم». در نسخه بحار از این روایت، در اینجا تعبیر مَیِّتاً دَاؤهُ نقل شده؛ در حالی‌که در نهج‌البلاغه مَیِّتةً شَهّوَته؛ است.

کلمه «شهوت»؛ یکی از واژه‌هایی است که معنای اولیه آن بار ارزشی مثبت یا منفی نداشته، ولی تدریجاً به‌واسطه کثرت استعمال در مفهومی که بار ارزشی دارد، این بار ارزشی منفی را کسب کرده است. «شهوت»؛ در لغت یعنی میل داشتن نسبت به چیزی، مثل میل به غذا؛ اما این کلمه غالباً در مورد میل افراطی و بیش از حد طبیعی استعمال می‌شود که منتهی به حرام می‌گردد. شهوت‌ران یعنی کسی که شهوت برایش هدف است و برای او بین حلال و حرام تفاوتی نیست. لذا کلمه «شهوت»؛ بار منفی پیدا؛ کرده است.

در این میان آنچه مذمت شده افراط در تمایلات است به حدی که رعایت حلال و حرام نشود. اگر اشتها و شهوت از مرز طبیعی خود گذشت و طغیان کرد، مذموم و ناپسند است؛ و اگر انسان طغیان شهوت را سرکوب کند، میگویند شهوت در او مُرد. مردن شهوت به معنی از بین رفتن اصل آن نیست؛ بلکه جلوگیری از طغیان آن، اکتفا به راه‌های صحیح و حلال برای ارضای تمایلات و رعایت تقواست.

حلقه وصل صفاتی که در این فراز از روایت نقل شد، این است که روح قناعت در انسان برای رضای خدا باشد. شاید دیگران مانند پیروان مکاتب عرفان شرقی؛ قناعت را برای آسایش، آرامش و راحتی خود پیشه کنند، و یا مثل اصحاب فلسفه یونان به خاطر ستایش عقلا چنین کنند. اما مؤمن نظرش فقط به خداست و به گونه‌ای رفتار می‌کند که او بپسندد. البته آنچه را خدا بپسندد، عقل سلیم هم می‌پسندد.

اما اگر خدا کاری را امر کرد، و عقلا آن را مذمت کردند، چه؟ مؤمن در این‌جا ابراهیم‌وار سر به فرمان خداوند می‌سپارد و گوش جان به ندای وظیفه می‌دهد. حتی اگر قرار باشد عقلا او را به آتش نمرودی بسوزانند. مؤمن در برابر فرمان خدا به گفته و پسند مردم توجه نمی‌کند و بدون چون و چرا آن را انجام دهد؛ چون هر چه دارد، متعلق به خداست و حتی اگر نتواند برای تکلیف شرعی خود توجیه عقلانی پیدا کند، به پشتوانه ایمان قوی خود می‌داند مصلحتی در کار است که عقل او درک نمی‌کند؛ لذا از جان و دل تسلیم انجام وظیفه می‌شود. کاری که مقام معظم رهبری دامت برکاته انجام دادند.

معظم‌له در سنّ جوانی که فهم و استعداد سرشار ایشان اساتید را شیفته خود کرده بود، تا جایی که استاد برجسته‌ای مثل مرحوم شیخ مرتضی حائری برای ایشان درس خصوصی می‌گفتند، در چنین شرایطی پدر ایشان بیمار شده و احتیاج به پرستاری داشتند. به همین دلیل مقام معظم رهبری مد ظله باید بین ادامه تحصیل یا پرستاری از پدر، یکی را انتخاب می‌کردند. ایشان هم پس از مشورت با چند نفر از اساتید، به این نتیجه رسیدند که تکلیف ایشان پرستاری از پدر است. لذا به مشهد برگشته و به خدمت پدر مشغول شدند. چه‌بسا عزت، علم، معرفت و مقاماتی که امروز ایشان دارند، به خاطر سرنهادن به آن وظیفه است.

مؤمن گوش به فرمان خداست و منتظر است ببیند خدا از او چه می‌خواهد، تا همان را انجام دهد. آنچه برای او مهم است این است که دینش محفوظ باشد. وقتی انسان چنین؛ شد، تمایلات حیوانی در او فروکش می‌کند. شاید در ابتدا قدری مشکل باشد، اما کسی که گام در این طریق بگذارد خدا هم به او کمک می‌کند، و تدریجاً تمایلات حیوانی در او فروکش می‌کند، و در نهایت؛ آن بیماری که در قلب و روح او وجود داشت، رخت بر می‌بندد.

۱؛ مؤمنون / ۱۱۵.

۲؛ تحریم / ۱۱.

۳؛ بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص ۹، باب ۱، الحث علی طلب الحلال.

۴؛ کهف / ۱۰۴.

۵؛ صف / ۵.

کد خبر 5773751

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha