پیام‌نما

وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ * * * یهود و نصاری هرگز از تو راضی نمی شوند تا آنکه از آیینشان پیروی کنی. بگو: مسلماً هدایت خدا فقط هدایت [واقعی] است. و اگر پس از دانشی که [چون قرآن] برایت آمده از هوا و هوس های آنان پیروی کنی، از سوی خدا هیچ سرپرست و یاوری برای تو نخواهد بود. * * * از تو کی خوشنود گردند ای ودود! / از رهی، هرگز نصاری و یهود؟

۳۱ فروردین ۱۳۸۳، ۱۳:۲۹

دكتر مجتبي رحماندوست در گفت و‌گو با « مهر »:

بهتر است دربارة نحوه برخورد برخي مراكز قانوني، دولتي و اداري با جانبازان چيزي نگوييم!!

بهتر است دربارة نحوه برخورد برخي مراكز قانوني، دولتي و اداري با جانبازان چيزي نگوييم!!

ما از خدا جنگ تقاضا نمي‌كنيم و جنگ طلبي نمي‌كنيم، ولي از خدا مي‌خواهيم كه بار ديگر شرايط زمان و مكان ما را طوري مقرر كند كه آن فضاهاي الهي و معنوي به وجود آيد.

 گروه دفاع مقدس خبرگزاري مهر : دكتر مجتبي رحماندوست يكي از معدود نويسندگاني است كه در سال‌هاي دفاع مقدس پا در عرصه جهاد و شهادت گذاشت و خالصانه به درجة جانبازي نايل آمد. وي هم اكنون استاد دانشگاه است و در مباحث هنري و نويسندگي صاحب تجربه و نظر است. ازوي آثاري با عنوان‌هاي   « مفتاح التفاسير»، « مسافر»، « يك جفت و نيم» و داستان‌ها و نقد‌هايي در نشريات و مجلات مختلف موجود است. فرصتي دست داد تا با ايشان گفت‌وگويي صميمي داشته باشيم:

چه سالي و با چه انگيزه‌اي به جبهه رفته‌ايد و چند ساله بوده‌ايد؟

ـ فكر مي‌كنم سال 62 يا 61 بود كه به جبهه رفتم و حدوداً 29 ساله بودم. به نظر من اگر درباره هدف و انگيزه از تمام افرادي كه به جبهه رفته‌اند بپرسيد، پاسخ يكسان است؛ نياز زمان و تكليفي كه مرجع تقليد و فرماندة كل قوا دستور به آن داده بود، حضور در جبهه تكليف شرعي بود و همه ما گوش به فرمان امام خميني(ره) بوديم.

چرا مي گويند جنگ ما حرف زيادي براي گفتن دارد؟

ـ حرف‌هاي بسيار بسيار زيادي. به عقيده من، جنگ گنجي است كه ما حداكثر،‌ جُنگ‌هاي كوچكي را از آن استخراج كرده‌ايم و اين گنجينه وسيع نياز به همت فراوان در عرصه‌هاي مختلف اجتماعي، مديريت، بحث آموز‌ش‌هاي نظامي و بحث‌هاي عرفاني دارد تا شناخته شود و ما هنوز يك از هزاران آن را نفهميديم.

انسان‌هاي جنگ افراد وارسته‌‌اي بوده‌اند. چه چيزي مي‌تواند اين انسان‌ها را در زمان حاضر بيافريند؟

ـ در پاسخ به اين سؤال مي‌بايست به چند عامل اشاره نمود كه در رفتار و كردار جامعه هر عصر و دوره مؤثر است؛ يكي از عوامل، عامل زمان است؛ يعني همه روزها و تاريخها مانند هم نيست.انسان در شب عاشورا حسي دارد كه شايد در شب‌هاي ديگر چنين احساسي نداشته باشد. 15 خرداد 1342 با روز بعد آن متفاوت است. عامل ديگر، شرايط مكاني است. من الآن از شما مي‌پرسم كه آيا شما كنار ضريح امام حسين(ع) در كربلا يا كنار مرقد حضرت امير‌المؤمنين(ع) همان حسي را داريد كه مثلاً وسط خيابان راه مي‌رويد؟ پس يكسري عناصر و عواملي است كه حال و هواي خاصي را ايجاد مي‌كند و به تبع آن، آدم‌هاي ويژه، نمي‌شود عيناً مشابه آدم‌هاي جنگ شوند؛ چرا كه وقايع با همان خصوصيات منحصر به فردش تكرار نمي‌شود. اما در اين راستا مي‌توان تلاش كرد تا به دوران جبهه و جنگ نزديك شد. حال سؤال اينجاست كه چه چيزي مي‌تواند ما را به اين دوران نزديك كند؟ جواب، زنده‌ نگاه داشتن ياد و خاطره و از همه مهم‌تر راه شهدا است. البته زنده نگه‌داشتن، تنها به اين نيست كه اسم شهدا را ببريم و عكس آنها را به جاهاي مختلف نصب كنيم؛ بلكه مي‌بايست مشي و روش و اعتقادات و سفارشاتي را كه در وصيتنامه‌هايشان ذكر كرده‌اند،‌ مطالعه كنيم و ببينم آنها چه مي‌خواستند، هدفشان از جهاد در راه خدا چه بود و چرا رفتند. …. پس به اين وسيله مي‌توان ياد و راه شهدا را زنده نگاه‌ داشت.

آيا شما در ميان جوانان امروزي آن چهرة تابناك شهيد را مشاهده مي‌كنيد؟

ـ به معناي واقعي بله؛ بسيار زياد. اگر الآن جنگي رخ دهد، نه تنها آنهايي كه شهادت در چهره‌شان موج مي‌زند و به قول معروف «قيافة جبهه‌اي دارند» بلكه بسياري از آنهايي كه به آدم جبهه‌اي نمي‌خورند، عازم ميدان مي‌شوند. ما نمي‌توانيم پيش‌داوري كنيم و بگوييم كه اين جوانان لياقت شهادت را ندارند.

جانبازي حس زيبا و اوج ‌دهنده‌اي دارد. لطفاً در اين باره صحبت كنيد؟

ـ جانبازي را قبول دارم كه داراي حسي است كه شايد بتوان گفت قابل توصيف نباشد. اما هيچ‌گاه نداشتن‌ها، فقدان‌ها و محدوديت‌ها ايجاد ‌كنندة حسي زيبا نيست. اگر به اين مقوله به عنوان نداشتن عضو، نقص و عدم توانايي بنگريم، عاملي مي‌شود براي عدم وصول به مقاصد و اهدافي كه مد نظر داريم؛ اما اگر به جانباز و جانبازي به ديدة فردي كه عضو يا اعضايي را در راه خدا نثار كرده و همانطور كه قرآن كريم مي‌فرمايد « ان الله اشتري من المؤمنين … يعني فروختن جان و عضو بدن به خداوند» آن وقت اين حس، زيباست و اگر معلوليت و نقص باشد، زيبا نيست.
ديدگاه من به جانباز، فردي است كه سلامت خود را به خدا تقديم مي‌كند و با خداوند متعال معامله مي‌كند. تلاش مي‌كند و به رغم ناتوان بودن، خود را توانمند نشان مي‌دهد و سعي مي‌كند در جامعه حضور فعال داشته باشد كه همة اينها زيباست؛ به همين علت جنبه‌هاي اثباتي را زيبا مي‌دانم و جنبه‌هاي سلبي را نه.

آيا تا به حال در مورد دست و يا پايي كه از دست داده‌ايد فكر كرده‌ايد؟

ـ بله. مگر مي‌شود فكر نكرد؟ اگر شما خراش كوچكي به دستتان وارد شود تا مدت‌ها به آن فكر مي‌‌كنيد. حال اگر دست يا پايي قطع شود، نمي‌‌توان آن را در نظر نگرفت. اما باز بر مي‌گرديم به سؤال قبل؛ اگر به اين با نگاه سلبي و با نگاه ناتواني و از دست ‌دادن و يا نداشتن عضو بنگريم اين فكر كردن‌ها و اين نوع نگاه، غصه دارد. اما اگر با اين عقيده كه خدايا من بخشي از سلامتي‌ام را در راه تو معامله كردم و خدايا من به رغم اينكه از برخي از سلامتي خود بي‌بهره‌ام و ديگران از سلامتي و امكاناتي بيشتر از من بهره‌مندند، سعي مي‌كنم خودم را به آنها برسانم. بنابراين فكر كردن به عضو در شرايطي كه با نگاه منفي و نقص عضو باشد، مي‌تواند تأثير منفي بگذارد.

به عنوان يك نويسنده، نظرتان در مورد نويسندگان ادبيات مقاومت و پايداري چيست؟

ـ كلمة نويسندگان، به معناي خاص، قصه‌نويس و در واقع هنرمندان و به معناي عام، مقاله نويسان و تاريخ‌نويسان را در بر مي‌گيرد كه در مورد مورخان جنگ بايد گفت كه اين آدم‌ها بايد تمامي مختصات زماني و مكاني 8 ساله دفاع مقدس و تاريخ تجربيات، مجموعه عوامل طبيعي، اجتماعي و انساني را ثبت و ضبط نمايد. اما معمولاً جوامع امروزي هنگامي كه مي‌گويند اتحاديه كانون يا مجموعه نويسندگان، منظورشان همان شاعران و قصه‌نويسان و نمايشنامه‌نويسان و ادبا است كه بيشترين وظيفه در عرصه ادبيات دفاع مقدس به دوش همين گروه مي‌باشد.
من معتقدم به هيچ وجه من الوجوه مجموعه حسي را كه مي‌توان در قالب داستان به مخاطب القاء كرد،‌ در اشكال ديگر نمي‌توان آورد. اينها بايد وقايع تاريخي را يا خودشان حفظ كنند و داستان‌ها را ثبت و ضبط كنند و يا اگر خودشان لمس نكرده‌اند به سراغ افرادي‌ كه اين وقايع را درك كرده‌اند رفته و 2 يا 3 سال به هيچ كار ديگر نپردازند و آنقدر اين حس را در درونشان قوي كنند كه بتوانند براي نسل حاضر در داخل و خارج كشور و نسل آينده ادبيات بيافرينند.

ديدگاه جامعه نسبت به جانباز چگونه است؟

ـ كلمه جانباز اصطلاح جديدي است كه پس از انقلاب اسلامي در ايران رايج شد. البته اين كلمه در ادبيات كهن شعراي قديم وجود داشت؛ آنجا كه حافظ مي‌گويد: هر كه را در عشق دستي ‌باز شد ـ پاي‌كوبان آمد و جانباز شد. اما اين كلمه اصطلاحاً به معناي فردي است كه در جنگ تحميلي حضور داشته است. نديده‌ام مردم جامعه ما به جانباز، مخصوصاً كسي كه جانبازي او مشهود است (مثلاً سوار ويلچر است، نابينا است و عصاي سفيد در دست گرفته و … ) بي احترامي كنند. به محض اين كه چشمشان مي‌افتد، نگاهشان مديون بودن است: دين داشتن و با احترام و …، اما حالا عين اين احترام در مراكز اداري، دولتي و قانوني هست يا نه؟ اما آيا راه‌هاي مختلف اداري برخوردشان با جانبازان مطلوب است، يا نه؟ بهتر است در اين مورد صحبت نكنيم. (!!)

در مورد فعاليت‌هايتان كمي صحبت كنيد؟

تدريس در دانشگاه و مسنوليت‌هايي در دفتر رياست جمهوري و دبير كل جمعيت دفاع از ملت فلسطين.

وضعيت خانوادگي و تحصيلي؟

متأهل هستم. 4 فرزند دارم كه هر 4 تا پسر هستند كه 2 تاي آنها ازدواج كرده و در قم هستند. همچنين داراي دكتراي زبان و ادبيات عرب هستم.

در پايان اگر مطلب خاصي داريد بفرماييد؟

ما از خدا جنگ تقاضا نمي‌كنيم و جنگ طلبي نمي‌كنيم، ولي در آن سؤالتان كه پرسيديد چه عاملي اين انسان‌ها را در جامعه امروز مي‌آفريند، از خدا مي‌خواهيم كه بار ديگر شرايط زمان و مكان ما را طوري مقرر كند كه آن فضاهاي الهي و معنوي به وجود آيد.

کد خبر 70834

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha