۱۲ تیر ۱۳۸۷، ۹:۳۸

گفتگوی مهر با دبیر قلم زرین /

جشنواره ادبی باید نخبگان را اقناع کند/ غفلت از برنامه‌ریزی و نیازسنجی

جشنواره ادبی باید نخبگان را اقناع کند/ غفلت از برنامه‌ریزی و نیازسنجی

"پدرام پاک آیین" شاعر، سردبیر نشریه کتاب هفته و دبیر پنجمین جایزه قلم زرین است. با وی به مناسبت روز قلم و برگزاری پنجمین جشنواره قلم زرین به گفتگو نشستیم.

* خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: شما دبیر جشنواره قلم زرین امسال (86-85) هستید که در دو دوره اخیر به صورت دوسالانه برگزار می شود. درباره کمیت و کیفیت کارهای رسیده به دبیرخانه، نحوه داوری، پیشرفت نسبت به دوره قبل و افق آینده ای که در ادبیات ترسیم می کنید صحبت کنید.

- پدرام پاک آیین: طی پنج دوره، این جشنواره اعتبار ویژه ای را کسب کرده است که شاید دلیل آن به شیوه داوری و گزینش آثار و رعایت انصاف برمی گردد. در این دوره هم سعی شده از داوران متعهد، مجرب و با انصاف کمک گرفته شود. داوران از همه شرایط حداکثری مهارت در کار، شجاعت در تصمیم گیری و انصاف در اعلام نظر برخوردارند. همه اصول دارا بودن مربوط به تخصص در مورد داوران صادق است تا ان شاء الله حق به حق دار برسد. موضوع دیگری که در این باره مطرح است اینکه به رغم ارسال آثار تولید شده در سال های 85 و 86 توسط مولفان و ناشران، دبیرخانه به این محدودیت اکتفا نکرده و با استفاده از تنها مرجع قانونی و فراگیر کشور (فهرست تولید شده های سال های 85 و 86 در خانه کتاب) کتابها را فراهم کرده و در اختیار داوران سه حوزه یاد شده قرار داده تا از همه ظرفیت های موجود استفاده شود. بعد از تکمیل کردن کتاب ها در سه حوزه، داوری کلی صورت گرفت و آثاری که از حداقل های لازم برخوردار بودند به دور بعدی رسیدند. هیئت داوران بر اساس شیوه علمی با معیارهای رایج نظرات خودشان را مکتوب کردند. نامزدهای بخش داستان و شعر اعلام شده و در رسانه ها بازتاب داشته که علاقمندان آگاهی یافته اند. در بخش پژوهش ادبی تفاوت زیادی بین آثار مشهود نبود و به نوعی از فراوانی دو حوزه دیگر برخوردار نبود و برای همین ترجیح دادیم فعلا اسامی برگزیدگان را اعلام نکنیم. یکی از برجسته ترین رویکردهای ما در داوری جشنواره پنجم قلم زرین این بود که گروه های داوری در هر سه بخش قضاوت را در چنان سلامت و دقت و انصاف انجام بدهند که علاوه بر مولفین، منتقدان و نخبگان و اهل نظر را اقناع بکند تا جشنواره قلم زرین بیش از پیش در جامعه ادبی کشور جایگاه احترام برانگیز داشته باشد. اگر جشنواره ای نخبگان را اقناع نکند موفق نبوده است. پیش از شروع داوری بنده اسامی داوران را به هیئت مدیره ارائه کردم که طی جلسات مختلف مطرح و توافق شد.

* سئوالی که در اینجا می خواهم بپرسم این است که چرا انقلاب فرهنگی بعد از اقدامات محدود در سال 1359 همدوش با پیشرفت های کشور موازنه را به پیش نبرده است؟ منظورم این است که تغییرات بنیادین در حوزه فرهنگی اعم از کتاب درسی، استاد، شیوه تدریس و ... در دانشگاه ها به ویژه دانشکده هایی که بخش ادبیات و هنر و علوم انسانی مرتبط با آن داشتند ایجاد نشد. دانشگاه آزاد هم به موازی دانشگاه های دولتی شیوه تدریس شان را پیش بردند. سبک های هنری در عرصه سینما و تئاتر و رمان و شعر همچنان به کار خود ادامه می دهند و هیچ شاخصه ای از انقلاب اسلامی را در نظریه ها و تدریس ها به کار نمی برند. واقعیت این است که بخش فرهنگی کشور هماهنگ با پیشرفت های استقلال طلبانه اقتصادی، نظامی، کشاورزی، علوم و فنون هسته ای و بیولوژیک و... حرکت نکرده است. در ادبیات داستان نویسی رمان هایی مانند "وداع با اسلحه" ارنست همینگوی و "سلاخ خانه شماره پنج" کورت ونه گات به طور غالب در ادبیات ما تاثیرگذاری مستقیم دارد. ما نمی توانیم با تمرین های متوالی و تلاش های مستمر رمانی بنویسیم که مثلا خیلی "دن کیشوت" تر از "دن کیشوت" باشد. باید فرهنگ ویژه انقلاب اسلامی تئوریزه شود و این بزرگ ترین نیاز جامعه فرهنگی و ادبی کشور است.

- خلق نوآوری بیشتر از دو حوزه دیگر در حوزه پژوهش ادبی مشهود است. ادبیات در ذات خود نیازمند تحول و نوآوری است. در جشنواره پنجم قلم زرین در ارزش گذاری کارها، از نوآوری به عنوان یکی از شاخصه های کار برگزیده نام برده شده است. البته در تعریف لغوی بین بدعت و نوآوری تفاوت هایی وجود دارد. نوآوری که با حفظ پیشینه ادبی و عرفانی راه های نویی را پیشنهاد می کند و پیشنهادش هم قابل بررسی و به احتمال قوی قابل استفاده است. منظور ما در جشنواره همین بوده که در آثار قابل توجهی این ویژگی وجود دارد. ساختارشکنی و هنجارشکنی بدعت آور مفید نبوده و نیست. در بعد داستان، روایت شنوی و قصه شنوی از ابتدایی ترین ذائقه های بشری بوده است. در جشنواره دو ملاک عمده مبتنی بر نظریه های ادبی شناخته شده و همگون با ذائقه مخاطب و داوری کارها اعمال می شود. باید پرسید پس جایگاه نوآوری در کجاست و چگونه برای کاری نمره آوری می کند؟ در مورد داستان، نوآوری توام با پیشینه فرهنگی جامعه خودمان ملاک داوری بود و نه صرفا ارائه بازی های سبکی، زبانی و روایت های بی خودی پیچیده که در بعضی جشنواره ها به آنها جایگاه ویژه ای می دهند.

* می خواهم در اینجا این موضوع را تکرار کنم که باید اهل نظر پیرامون فلسفه هنر اسلامی نظریه های کاربردی و امروزی ارائه دهند. واقعیت این است که هنرمندان بسیاری بعد از انقلاب به سبب نداشتن نظریه هنر انقلاب اسلامی در عرصه فشرده رقابتی به اجبار به پذیرش هنر غربی تن داده اند. در عرصه رمان بعد از انقلاب محمدرضا بایرامی یک نمونه موفق و پرشور و اندیشمند است. در غرب، مثلا در ایتالیا اومبرتو اکو چند دهه است رمان می نویسد با این تفاوت که اومبرتو اکو مشکلی به نام سبک و باور و... ندارد اما بایرامی حداکثر شناختی که از آینده کاری خود دارد چند گامی بیش نیست.

- یک اثر هنری را نمی توان تحت الشعاع سایر حوزه ها قرار داد. مثلا نمی توان گفت که فلان اثری زیر سایه فلسفه و یا سایر دستاوردهای معرفتی است. هنرمند بنا به ویژگی های ذاتی خود چه بسا با خلق آثار، فضایی برای دیگران فراهم می آورد تا با کاوش در آن بتوانند حوزه های متعددی را استخراج و ثبت کنند. ارزش هنر نسبت به سایر رشته های معرفتی علوم انسانی، ذوقی و ژرف بودن آن است بنابراین نمی توان با ایجاد نظریه ها و آموزش ها هنرمندی را به کاری واداشت که از قریحه وی برنخاسته است.

* تجربه به ما می گوید که یک رویکرد می تواند به نتایجی سمت و سو داده شده منتهی شود. به عنوان مثال هم حافظ، هم طاهره صفارزاده و هم شهریار با توشه ای که از "دولت قرآن" برداشته اند به دستاوردهایی رسیده اند. اگر قرار باشد "رمان" را با کلیت خودش بپذیریم همه حوزه های معرفتی و فلسفی غرب را پذیرفته ایم. رمان مجموعه ای از فرآیندهای فلسفی، روان شناسی، جامعه شناسی فردی و جمعی و فراجمعی است و سنخیت تام با فلسفه های کانت، دکارت و ... دارد.

- مهندسی فرهنگی که بتواند سامانه لازم را فراهم سازد با ابزار بزرگ ادبی و فرهنگی و با اتکا به پیشینه ای که داریم ممکن است. امروز روزی نیست که کار ساده ای انجام بگیرد. هر دو سطر نوشتن مستلزم داشتن آگاهی های پیشین است. رابطه مخاطب، مسئولان فرهنگی و مولفان و اثر آفرین ها امری جبری است چرا که به اقتصاد منتهی می شود و موضوع تیراژ و گردش سرمایه و ایجاد انگیزه و... را موجب می شود.

* من درباره سمت و سودهی به آفرینش های ادبی و هنری که با کلیت شان تعریف شده و به اجرا درآمده اند دهه چهل را مثال می زنم. بعد از انقلاب سفید شاه و مردم، آمریکایی ها و سلطنت نتیجه گرفتند که هر چه گذشته پر ستم و تاریک و استبداد و تباهی بوده به نام انگلیسی ها و رضاخان ثبت شود تا مردم از اینکه آمریکایی ها و شاه انقلاب سفید کرده اند ممنون باشند. تنها "مدیر مدرسه" جلال آل احمد است که مستقیم آمریکایی ها را به اعمال کاپیتولاسیون متهم می کند و حساب اش از بقیه جداست. ما در سال های بعد از 1342 آثار متعددی را می بینیم که متناسب با خواسته شاه و آمریکایی ها به جامعه ارائه می شوند. می خواهم بگویم ادبیات علف نیست که از آب باران خود به خودی بروید. نقش آموزش انکارناپذیر است.

- من عقیده دارم با نقد و مسائلی از این قبیل می توان آموزش هم داد. سیاست های نشر، جوایز و جشنواره ها و ایجاد سلایق هر کدام موثرند. یکی از کم کاری ها در حوزه نقد این است که منتقدان نتوانسته اند مشاوری با صلاحیت کاری لازم بین آثار ممتاز و مردم باشند. اگر چنین بازدهی با مکمل هایی که بالاتر برشمردم به کار بروند جامعه به سمت نوعی غنا و خودکفایی رهنمون می شود که مصونیت از تهاجم فرهنگی را هم به ارمغان می آورد. من عقیده ام بر این است که مشوق های غیر مستقیم در اختیار هنرمند قرار بگیرند تا کاری ماندگارتر از محصول نظریه پردازی و به اصطلاح ادبیات و هنر دولتی تولید کنند.

* به نظر شما علت کم کاری ها در عرصه ادبیات به ویژه ادبیات انقلاب اسلامی که با شروع جنگ تحمیلی به نوعی از اولویت خارج شد در کجاست؟ به هر حال کشور در مرحله صعود به صنعتی شدن قرار دارد. شاید کم کاری ها را صرفا با این عنوان که نیروهای انقلاب وقت و انرژی شان را در جبهه ها مصرف می کردند نتوان توجیه کرد.

- باید برای بیان یک موضوع ظرفیت های لازم را در اختیار داشته باشیم. از مشروطه تاکنون مگر چند رمان به مفهوم واقعی نوشته شده است؟ ما برای اینکه ادبیات انقلاب در حد شایسته خود داشته باشیم باید امکانات موجود را در سطح متعالی اثر آفرینی به کار ببریم. باید نویسندگانی داشته باشیم که شور انقلاب و دغدغه های درونی آنها از اندازه معمولی مردم بالاتر باشد و اگر از نزدیک تجربه روزهای انقلاب را ندارند حداقل با مطالعه اسناد انقلاب ذهنیت کامل از این موضوع داشته باشند. از طرفی داستان تاریخی به لحاظی از مفهوم تام رمان بهره کامل می برد در حالی که نویسنده رمان کاری نوپدید ارائه می کند که نمونه مثالی آن موجود نیست. می توان گفت مهندسی فرهنگی سیاست های فرهنگی را رهبری می کند و متاسفانه ما از آن برنامه ریزی ها و بازدهی طلبی ها و حتی تعریف نیازهایمان غافل مانده ایم.

کد خبر 708678

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha