به گزارش خبرنگارفرهنگ و ادب مهر ، دكتر پورجوادي ابتدا به تاريخچة زبان پارسي درقرن هاي نخستين، پس ازاسلام و ديني شدن اين زبان اشاره كرد و گفت : پاره اي ازمفسران درقرن دوم هجري ، قرآن را به پارسي تفسيرمي كردند ، قصه گويان حرفه اي و وعاظ و مجلس گويان با پارسي زبانان به پارسي سخن مي گفتند.
وي افزود : عارفان ايراني نيز تعاليم خود را به شاگردان و مريدان خويش به پارسي مي دادند و بعضي از ايشان حتي عربي نمي دانستند. ولي حادثه مهمي كه در تاريخ زبان فارسي، به عنوان زباني ديني، رخ داد ترجمه تفسير طبري بود. پس از آن نويسندگان صوفي دست به نوشتن آثار پارسي زدند. در قرن پنجم هجري ، يازدهم ميلادي كتابهايي چون شرح تعرف، كشف المحجوب، صد ميدان خواجه عبدالله انصاري به زبان پارسي نوشته شد ، درهمين قرن بود كه عارفان و صوفيان خراسان به اشعارپارسي روي آوردند.
دكتر پورجوادي تصريح كرد : پيش از اين كه صوفيان به شعر فارسي روي بياورند ، شاعران غيرصوفي انواع شعرپارسي را به مرحله اي از كمال رسانده بودند. حكيم ابوالقاسم فردوسي شاهنامه را سروده بود ، رودكي كليله و دمنه را به نظم در آورده بود و اشعارديگرخود راسروده بود. منوچهر دامغاني وفرخي سيستاني قصايد خود را سروده بودند. گرگاني نيزداستان عاشقانه ويس ورامين را سروده بود . صوفيان از انواع مختلف شعر براي بيان مقاصد و تجربه هاي عرفاني خود استفاده كردند. هم رباعي گفتند و هم قصيده و غزل و هم مثنوي. از بسياري مضامين و ايماژهاي شعراي پارسي گو نيز بهره بردند .
به گزارش مهر ، وي خاطرنشان ساخت : يكي ازنخستين مشايخي كه درمجالس خود رباعيات فارسي مي خوانده است ، ابوسعيد ابوالخيراست. درقرن پنجم كه ابوسعيد زندگي مي كرد رباعي سرايان متعددي درشهرهاي خراسان وجود داشتند. احمد غزالي و عين القضات همداني و رشيد الدين ميبدي پاره اي ازاين رباعيات عرفاني را درآثارخود درضمن نثر، نقل كرده اند. رباعي صورت شعري موثري بود براي انتقال نكته اي عرفاني. شاعر بدين وسيله مي توانست نكته اي را كه سيف وقت بر دل او فرود آورده بود، با يك ضربت به خواننده يا شنونده منتقل نمايد. ( پورجوادي چند نمونه از رباعي هاي قديمي پارسي را كه ترجمه كرده بود قرائت كرد. )
وي در ادامه گفت : قصيده نيزنوع ديگري بود ازاشعاري كه صوفيان ازآن استفاده كردند. گاهي براي بيان افكار زاهدانه و به منظورموعظه كردن وگاهي براي بيان حالات عاشقانه و شرح اوصاف معشوق الهي . شاعران عارف كم و بيش همان مضامين عاشقانه را كه شعراي غيرصوفي به كار برده بودند به كاربردند. آنها نيز از مي و باده و جام و خم و خمخمانه و خرابات و ساقي و چشم و ابرو و زلف و خدوخال معشوق سخن گفتند. چيزي كه اين نوع استفاده از شعرغيرصوفيانه را براي عارفان وصوفيان آسان مي كرد اين بود كه شاعران صوفي، مانند احمد غزالي، معتقد بودند كه عشق در سراسر عالم، چه در حق تعالي و چه در مخلوق او يعني انسان، يك حقيقت است، و تفاوت عشق خلق با عشق حق در شدت و ضعف است. بنابر اين، عشقهاي انساني، مانند عشق زليخا به يوسف يا عشق مجنون به ليلي، همه عشق است و به همين دليل مي توان از اين قبيل داستانها به عنوان تمثيل استقاده كرد. از صورتهاي خيالي و مضامين عشق انساني نيز مي توان به همين نحو استفاده كرد. ( نمونه هايي از غزلهاي صوفيانه خوانده شد. )
به گزارش مهر ، اين استاد فلسفه ياد آور شد : صوفيان شاعرازمثنوي نيزاستفاده كردند و شاهكارهايي جاودانه خلق كردند، مانند حديقه الحقيقه حكيم سنايي، منطق الطير و مصيبت نامه فريد الدين عطار، و مثنوي معنوي مولانا جلالالدين رومي. مثنويهاي عرفاني را مي توان به سه دسته كلي تقسيم كرد. يك دسته مثنويهاي اخلاقي – عرفاني است كه جنبه تعليمي دارند، دسته ديگرهر يك جنبة تمثيلي دارد و گزارشي است از سير و سفر دروني سالك و مي توان آن را نوعي اوديسه عرفاني دانست ، مانند كمدي الهي دانته. آثاري چون سيرالعباد سنائي، رحيق التحقيق مبارك شاه مرورودي، منطق الطير و مصيبت نامة فريدالدين عطار جزو اين دسته اند. دسته سوم مثنويهاي عاشقانه است ( رمانس ) كه در آن شرح حالات عاشق و رفتن او به جانب معشوق به صورت سمبليك و تمثيلي بيان شده است .
دكتر پورجوادي در پايان به تحولي كه از لحاظ معنوي در غزل و انواع ديگر اشعار پارسي پس از ابن عربي پديد آمده است اشاره كرد و گفت كه بعد از اين عارف اندلسي انديشه وحدت وجود در شعر شاعراني كه تحت تاثير تعاليم او بودند جلوه گر شد و ايماژها و متافورهايي كه اين انديشه را القاء مي كرد در شعر پارسي رايج شد ، مانند مضمون قطره و دريا و موج كه همه آنها يك حقيقت اند. اين نوع اشعار را در ديوانهاي شاعراني چون شمس مغربي و شاه نعمت الله ولي مي توان ملاحظه كرد. اشعار اين قبيل شاعران را كه انديشة وحدت وجود را بيان مي كنند معمولا مي توان از اشعارغير صوفيانه تمييز داد، ولي اشعار عاشقانة تصوف اصيل ايراني، مانند سعدي و حافظ، را نمي توان به آساني از شعر غيرعرفاني تمييز داد، چون اين شاعران دقيقا همان مضامين و متافورها و تمثيلها را به كار مي برند و انديشه اي كه دارند بر اساس « وحدت عشق » است كه در آن عشق چه مجازي باشد و چه حقيقي، به هر حال عشق است. به همين جهت است كه بحثهاي طولاني در باره عرفاني بودن يا نبودن بسياري از غرلهاي حافظ در گرفته است .
نظر شما