به گزارش خبرنگار مهر، در بخش سوم گفتگو مهر با حامد عنقا در ارتباط با شخصیت استاد (جواد یحیوی) در مجموعه "قلب یخی"، جداشدن محمدحسین لطیفی از گروه، همکاری با سامان مقدم در فصل سوم، موسیقی مجموعه و... صحبت کردیم.
خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ و هنر: در فصل دوم سریال ما مدام شخصیت استاد را میبینیم که در حال سخنرانی است و شما عنوان میکنید که به اطرافیان گفتید صبر کنید تا ببینید چه میشود. در صورتی که در نسخه فعلی مجموعه فقط در یک سکانس پی به رابطه او با آزاده شمس میبریم و یک چهره دیگر او را مشاهده میکنیم. در صورتی که من از خیلی مخاطبان شما میشنوم که بخشی از سخنرانیهای استاد را ترجیح دادهاند نبیند و به بقیه داستان بپردازند. فکر میکنم با حذفیاتی که شما عنوان کردید خیلی ما پی به شخصیت پلید استاد نمیبریم.
حامد عنقا: البته وی در صحبتهایش نکات جدی را مطرح میکند. استاد شخصیت نیست. تیپ است و سمبل افرادی است که زیاد از آنها را میبینیم . او سمبل افرادی است که به قول قدیمیها کاتولیک تر از پاپ هستند. مانند بنلادن و ... اینها که گویا از پیغبر اسلام هم مسلمانتر هستند. نمیتوانند با خیلی چیزها ارتباط برقرار کنند چون جمود فکری دارند. قبل از پایان مجموعه که تا امروز من ندیدم چه شکلی شده است(!) با همین حرفهایی که استاد میزند معلوم است که فرد معقولی نیست. آدم معقول چنین خط فکری را دنبال نمیکند. مشخص است که دنبال آشفته کردن فضا است و میخواهد جنس بدلی به مردم بدهد.
حتی این استاد قرار نبوده در پایان کار دستگیر شود. برای اینکه من میخواستم این موضوع را مطرح کنم که همچنان در جامعه امروز جهانی ما اتفاقا سپاه تیرگی خیلی قدرتمندتر از روشنایی است. قبل از من و شما و حتی پدران ما قرار بوده امام زمان (عج) ظهور کند، از همان زمان عنوان شده ایشان 313 نفر باید یار داشته باشند، پس چرااین اتفاق نمیافتد؟! پس دنیا باید به تیرگی محض برسد؟
نمیخواهم دچار توهم توطئه شوم ولی فکر میکنم تیرگی آنقدر قدرتمند بود که در "قلب یخی" هم نگذاشت ما این حرف را راحت بزنیم. ما می خواستیم یک بار این حرف را بدون ترس عنوان کنیم. من فکر می کنم عوامل داخلی هم دخیل بودند. که البته این چیزی که می خواهم بگویم ربطی به وزارت ارشاد ندارد. بعضی از دوستان ما هم در ممیزیهای "قلب یخی" مقصر بودند. این یکبار هم که می خواستیم حرفمان را بزنیم نشد.
قضاوت کنید، من دارم عقیده یهودیها را ترویج می دهم یا در بطن اسلام این حرف را میزنم. چندر روز پیش با دوستی جلسه داشتیم که قرار بود خدمت رهبر معظم انقلاب برسد. من رسما این موضوع و گلایه از وزارت ارشاد را به ایشان گفتم که منتقل کنند تا ایشان هم در جریان قرار بگیرند. من نمیگویم استمداد و یاری طلبیدم و حرف چاپلوسانه نمیزنم. بلکه بهتر است یکبار عنوان کنیم.
بر مبنای 24 قسمت اولیه، شخصیت استاد در قسمت 5 وارد داستان میشد. وقتی قرار بوده یک فصل سوم 16 قسمتی هم باشد دیگر زمان ورودش درست است. شیوه روایت من این را میپذیرفت. دیر یا زود وارد شدن شخصیت مال روایت خطی است.
عنقا: بله. این موسیقی در سکانسی در "قلب یخی" استفاده شده است که یکی از غیراخلاقیترین و ضعیفترین سریالهای ماهوارهای است. روی سکانسی که چیستا در تیمارستان است.
ما دو سال سریالی ساختیم که در مقابله با این چنین جریانهای فکری است. اما جریان فکری آنگونه به ما رسوخ میکند که موسیقی آن سریال روی "قلب یخی" میآید. من نمیدانم کارن همایونفر وقتی این قسمت را ببیند چه حالی به وی دست میدهد. اعتبار همایونفر آهنگساز مگر در این سینما کم است؟
عنقا: نه اصلا فکر نمیکنم دیده باشد. نمیدانم چه کسی باید جواب دهد؟ کارن همایونفر یا کاری را نمیپذیرد یا با تمام وجودش کار میکند. همایونفر یکی از شریفترین آهنگسازان ما در حوزه سینما است. ولی وی که روی نسخه آخر نگاهی ندارد. شاید فکر کردند که موسیقی "عشق ممنوع" فروششان را بیشتر میکند.
دیگری بیسلیقگی از حد گذشته بود. چه طور میشود یک سریال را نابود کرد. پخش نامنظم، تبلیغات نامنظم و... این حرف مهمی است که شما خودتان هم عنوان کردید خیلی اهمیت دارد که در فصل یک به خبرنگاری اجازه نمیدهد پشت صحنه بیاید و با عوامل اصلی صحبت کند. تصویر دنیای هنر اولین تبر را به تنه قلب یخی زد. واقعا اگر پایمردی طباطبایی نبود سریال نابود شده بود. به ایشان باید احسنت گفت. از هر راهی که بلد بود با سیاست و یا با کیاست کار را جلو برد.
در همه جای دنیا به بازیگر میگویند که باید وقتی سریال را کار میکنی با مطبوعات صحبت کنی. اما یکی جایی میآید از همه ابزار تبلیغاتی خود استفاده نمیکنند در این قضیه حتما سوء نظری وجود دارد. اگر "قلب یخی" جا افتاد و مردم دیدند؛ اول به خاطر خود "قلب یخی" بود، دوم به خاطر بازیگران و سوم به خاطر حسین لطیفی. بچهها خیلی زحمت کشیدند.
من و مهرواه شریفینیا از اول تا پایان کار مثل موش و گربه باهم بحث داشتیم. من لذت میبردم که یک بازیگر درباره جزئیات همه سکانسهایش من را زیر سوال میبرد. من از اینکه با وی کار کردم افتخار میکنم. ای کاهش همه بازیگران ما مثل مهراوه شریفینیا بودند. شاید چون او قرار است در فصل بعدی کار کند سکوت کند. اما واقعا وقتی 4 قسمت پایانی فصل دوم را ببنید تعجب میکند و ناراحت میشود. زحمت وی نابود شد.
عنقا: فصل دو "قلب یخی" قرار بود در 24 قسمت نوشته شود. من در مرحله نگارش بودم و 7 قسمت را نوشته بودم که اعلام شد کار باید در 14 قسمت نوشته شود. من عنوان کردم این موضوع شدنی نیست. به همین دلیل بخشی از قصه در متن درآمد. به علت برخی زمان بندیها و ممیزیها حالا این مجموعه با 16 قسمت تیتراژ دار به بازار آمده است.
قسمت 6-7-8-9 حتی به خاطر اینکه اندینگها به هم خورده بودند در تدوین عوض شد که در فصل دوم، دو قسمتی وارد بازار می شد. البته به دلیل تایم نه بر اساس فیلنامهای که من نوشته بودم چون من 14 قسمت نوشته بودم. باز هم دو قسمت اضافه تر به بازار دادند. با این وضعیت اندینگهای من کاملا عوض شد.
عنقا: نه فیلنامه کامل فصل دوم بهمنماه سال 89 نوشته شد طباطبایی به ارشاد داد و مجوز گرفت. اصلاحیهها در تصویربرداری انجام شد. یک بخشی را البته ارشاد محق بود. برخی از پوششها و لباسها را شاید اگر من هم وزیر ارشاد بودم می گفتم حذف شود. یک جاهایی با توجه به آییننامههای وزارت ارشاد حجابها درست نبود. البته از نگاه ارشاد در بخشهای دیگری ما تندروی کرده بودیم.
رجبی فروتن مدیر فهمیدهای است. مجموعه عواملی دست به دست هم دادند اتفاق افتاد. هیچ وقت نبود ما با رجبی فروتن جلسه داشته باشیم و با تفاهم بیرون نیاییم. یا عباس نادری دبیر شورا هم خیلی فرد محترم و با سوادی بودند. همه بلاهایی که سر "قلب یخی" آمد را گردن ارشاد نگذاریم.
* آیا مشخص است که در فصل سوم با نبودن شما، چقدر مقدم دغدغههایتان را دنبال میکند.
عنقا: قرار نیست که در این فصل به چنین موضوعاتی بپردازند. در مورد اینکه سامان مقدم کارگردان خوبی است، بحثی نداریم. مقدم یکی از کارگردان خوب و با اخلاق است. ولی طبیعی است که فکر ما به جهت درام و عقاید یکی نباشد. شاید همین مسائل باعث شد که من دیگر نخواهم و نشود که در کنار "قلب یخی" باشم. این مجموعه بچه من است. من "قلب یخی" را متولد کردم. با حسین لطیفی به دنیایش آوردیم و رساندیم به یک راه افتادنی و حالا هر کسی میتواند بزرگش کند و داماد و نوه دارش کند. من به شدت برای آنها آرزوی موفقیت میکنم. اما واقعیت این است که "قلب یخی" حاصل یک فکر بود و آن فکر باید ادامه پیدا میکرد.
"قلب یخی 3" قرار است خیلی عاشقانه باشد و به دلیل فشارهای ارشاد، به نیروهای امنیتی و انتظامی بیشتر پرداخته شود. قرار است پلیس هم وارد ماجرا شود. برای همین دیگر جذابیتی نداشت که من خودم را در آن ببینم.
* رفتن حسین لطیفی از کار به چه موضوعی بر می گردد؟
عنقا: ایشان قراردادی داشتند برای "ساخت ایران" که رفتند آن کار را بسازند. البته اولش قرارداد بسته بودند فصل سوم را بسازند. آن 6 قسمت اولیه که من نوشته بودم با حضور لطیفی بود. اما یک سری عوامل که به من ارتباطی ندارد و به لطیفی و طباطبایی مربوط است. دست به دست هم داد که ایشان گروه را ترک کنند.
به قول خودشان شاید دوست داشتند بعد از دو سال کار تلخ کردن بروند یک کار شیرین و با نشاطی انجام دهند. خوبی حسین لطیفی این است که در فکری منجمد نمیشود.
* پلیس و نیروهای امنیتی در قصه شما خیلی دیرتر از شخصیتها وارد ماجرا میشوند. آیا تعمدی در داستان بود؟
عنقا: نه تعمدی نبود. قصههای این شکل در ظاهر جامعه اتفاق نمیافتد در پستوها شکل میگیرد. نیروهای انتظامی وقتی وارد قصه می شوند که از یک جایی این اتفاقات بیرون میزند. قصه ما درباره پلیس نیست. جرمی اتفاق نمیافتد. آنجاهایی که جرمی یا قتلی اتفاق میافتد پلیس هست. اما عوضش در فصل سوم به این ماجرا حسابی میپردازند.
* ما در قصه تعلیقهای تکراری می بینیم که شاید فقط یک بار برای مخاطب جذاب باشد مثل قتل چیستا که بعد میبینیم که زنده است و یا دوباره حامد.
عنقا: از یک قاعده دراماتیک اگر دوبار استفاده شود غلط است. اما اینها دو قائده متفاوت هستند. یک بار چیستا گمان میشود کشته شده و بعد میبینیم که زنده است.
در ماجرای حسین یاری قرار نبود اینگونه شود. حامد را خودشان باهم یعنی با شیوا توافق میکنند و این را در فلش بک میبینیم که این فقط ظاهرسازی است تا بهرنگ فکر کند که حامد کشته شدهاست. سکانس دیگری که در حال حاضر استفاده نشده است این است که چاقویی که در جیب حامد است شیوا به او میدهد. موضوع آنجا کشته شدن یا نشدن حامد نیست. در کل سریال فقط دوبار این اتفاق میافتد.
مهراوه شریفینیا میداند و در استخر چیزی نیست. اما او همیشه جلوی بهرنگ و یا جلوی نسیم این کار را می کند. و در پایان کار متوجه میشویم که چرا نسیم آمده در خانه شیوا تا مراقب وی باشد، چون او آدم فرهاد میشود. شیوا هم این موضوع را میداند. وقتی که آخرش به ماجرای فراماسونری میرسید و میبینیم شیوا و حامد جزء این گروه بودند و بچه را برای لژ فراماسونفری به دنیا می آورند، متوجه می شود که او صاحب این اطلاعات بوده است. اما حالا که خیلی شلخته و کثیف اتفاق افتاده است این سوالات برای هرکسی پیش میآید.
نظر شما