به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر"، داگلاس گروتويي در اين مقاله بزرگرتين مشكل نسبي گرايي معرفتي از ديدگاه مايكل لينچ را آن دانسته كه اين مكتب تعهدي نسبت به صدق و حقيقت حس نمي كند و بيش و پيش از آنكه بر ايضاح و صراحت مفهومي بيفزايد بر تيرگيها افزون مي كند.
اين مقاله اشاره دارد به اين كه نقش فلسفه در جهان جديد در تقابل ماهوي با نقش پيشين آن است و بشر جديد در فلسفه به دنبال حكمت و فرزانگي نيست و صدق در محور توجهات فيلسوفان قرار گرفته اما پاره اي از آنها چون ريچارد رورتي با مطرح كردن اين نكته كه ما صدق را خلق مي كنيم و نه كشف، در صدد هستند در مقابل دغدغه هايي كه در قبال صدق و حقيقت وجود دارند بايستند در حالي كه ايستادن در مقابل اين مفهوم خلع يد كردن انديشه و منطق از قدرتشان است.
لينچ اما معتقد است چهار نكته را در باب صدق و حقيقت بايد جدي بگيريم. اول آن كه حقيقت آفاقي و فراتر از باور صرف است. دوم اين كه ما تنها بايد به حقيقت باور داشته باشيم و سوم اين كه تنها حقيقت است كه شايستگي پي جويي خردمندانه و فيلسوفانه را داراست. عاقبت هم آن كه حقيقت ارزش اخلاقي را واجد است. به نظر لينچ اين نكات كم و بيش اشتراكاتي با حكمت؛ آنچه فيلسوفان يونان باستان به دنبال آن بوده اند برقرار مي كنند.
.


نظر شما