به گزارش خبرنگار مهر، چهارمین نشست بازخوانی رمانهای شاخص ادبیات معاصر ایران با محوریت نقد رمان «چراغها را من خاموش میکنم» نوشته زویا پیرزاد، عصر دیروز سهشنبه 3 مرداد با حضور حسین پاینده و شیوا مقانلو در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد.
پاینده در این جلسه گفت: این رمان یک خانواده ارمنی را به ما معرفی میکند و نباید این موضوع را فراموش کنیم. خیلی از ما، فضای درونی روابط خانوادههای ارمنی را نمیشناسیم، بنابراین خیلی از اخلاقیات و کارهایی که شخصیتهای رمان انجام میدهند شاید برایمان غریب باشد. برخی از تعجبهایی که درباره روابط بینامتنی «من چراغها را خاموش میکنم» میکنیم، به دلیل این است که داریم از بیرون نگاه میکنیم. در حالی که مثلا در خانوادههای ارمنی واقعا رابطه مادر و فرزند میطلبد که مادر برای بچههایش شعر بخواند یا فعالیتهای باورناپذیر دیگری را انجام بدهد.
وی گفت: اصطلاح زنانه نویسی یا نگارش زنانه، اصطلاحی است که منتقدان فرانسوی نقد ادبی باب کردند. ویرجینیا وولف مقالهای با عنوان زنان در ادبیات دارد که در آن مقاله به این موضوع اشاره دارد که اولین مشکلی که زنان داستاننویس با آن روبرو هستند، این است که مجبورند از قالبهای مردانه برای نوشتن استفاده کنند. چون مردان نقش زیادی در پیدایش و شکلگیری ژانر داستاننویسی داشتهاند. البته زنان در طول تاریخ داستانگوهای بسیار خوبی بودهاند و تبحر زیادی هم در داستان کردن واقعیت دارند ولی به هر حال میگویند که رمان در بدو تولد پدر داشته است.
این منتقد ادامه داد: اما ابزار مردانه یعنی چه؟ یعنی این که زنان در جهان داستان اثرپذیر هستند و اثرگذار نیستند. نویسنده زنی که بخواهد خودآگاهانه زنانه بنویسد، باید نقش زنان را از اثرپذیری به اثرگذاری تغییر بدهد. برای این کار باید ساختارهای نحوی مردانه را واژگون کند. به اعتقاد برخی از نظریهپردازان، زن همیشه دیگری است و تعریفش سلبی است؛ در حالی که تعریف مرد ایجابی است. اتفاقی که در این رمان میافتد و در ادبیات ما به خصوص ادبیات معاصر، اتفاق کمی است، این است که ذهنیت یک زن، شالوده شکلگیری روابط در دید مخاطب میشود. ولی «سووشون» سیمین دانشور اینگونه نیست. شخصیت زری در «سووشون» خیلی نقش مهمی دارد، اما اگر به دقت این موضوع را بررسی کنیم، نقش او پشتیبانی کنندگی است. توجه کنیم که یوسف هم در آن رمان، نقش اصلی است چون اگر از رمان حذفش کنیم، داستان فرو میریزد. اما سخن اصلی این است که زری در تمام مدت، با یوسف معنا پیدا میکند.
اهمیت این رمان بیشتر برای مردان است نه زنان
نویسنده کتاب «داستان کوتاه در ایران» گفت: اما در «چراغها را من خاموش میکنم» به نحو نادری در ادبیات معاصر ایران با مضمون احساسات مبهم و دو دلی عاطفی روبرو میشویم. حتی در شعر کلاسیک زنان شاعر معاصر ما هم عشق درست توصیف نمیشود. پروین اعتصامی در دیوانش درباره همه چیز شعر دارد اما تنها یک شعر درباره عشق دارد و آن هم درباره پدرش است، اما در این رمان شخصیت کلاریس با یک تجربه عاطفی جدید روبرو میشود. به نظرم اهمیت این رمان، بیشتر برای مردان است نه زنان. ما مردان هستیم که بیشتر با فرهنگ زنان آشنا نیستیم. ما از کودکی با گفتمان مردانه بزرگ میشویم. حتی زنان جامعه هم با این گفتمان بزرگ میشوند. منتقدان معتقدند هرچه مردان به سمت خودبیانگری میروند، زنان به سمت سکوت میروند و این سکوت یکی از مولفههای زنانه است.
پاینده در ادامه گفت: در این رمان هم مرتب در ذهن کلاریس هستیم که بارها میگوید وجه مثبت من گفت یا قسمت منفی وجودم میگوید... کارل گوستاو یونگ استدلالی دارد و میگوید که همه مردان یک وجه مغلوب زنانه دارند که در ناخودآگاه آنهاست و در واقع همان آنیما یا زن ایدهآلشان است. «چراغها را من خاموش میکنم» به مردان این امکان را میدهد که آن وجهشان را هم ببینند و از آن غافل نشوند. ما دیگر بزرگ شده و از آن مقطع گذشتهایم، اما کودکانی که در مهد کودک باهم بازی میکنند، پسری که دوست دارد با تفنگش بدود و دختری که در حالت نشسته با عروسکش بازی میکند، مجبورند برای شناخت یکدیگر تلاش کنند و قدم بردارند. این رمان هم همین کار را برای ما که بزرگ شدهایم و از این کودکانه عبور کردهایم، انجام میدهد. اینجاست که ارزش ادبیات معلوم میشود. ادبیات سخن بیهوده نمیگوید و ارزش روانی دارد. «چراغها را من خاموش میکنم» باعث میشود که مخاطب وارد بخشی از دنیای درونش بشود که با آن آشنا نیست.
ادبیات ایمن است چون مواجهه با خطرات واقعی زندگی را نشان میدهد
این منتقد افزود: این رمان صحنهای دارد که به نظرم نقطه اوج آن است و همان صحنه حمله ملخهاست. حمله ملخها خلجان درونی شخصیت راوی را نشان میدهد. دسته ملخها تمام سطح باغچه را میپوشانند، دقیقا مانند درون زنانه و مشوش کلاریس. اینجا نویسنده با ابزارها و صناعات ادبی داستانش را جلو برده است. بنابراین این رمان من را از حصار جنسیتی خودم بیرون میبرد. سرتاسر «چراغها را من خاموش میکنم» با کانونی کردن شخصیت کلاریس از مخاطب میخواهد که وارد آن بخش ناشناخته از وجودش بشود و انگیزههای کلاریس را کشف کند. کلاریس زن بدی نیست و کاملا هم به شوهرش وفادار است اما دچار یک احساس مبهم شده است. شاید جامعه ما نیاز دارد که این احساس را بشناسد چون ما هم اگر این احساس را داشته باشیم و آن را نشناسیم، با خطر روبرو خواهیم شد. اگر میخواهید تبعات این خطر را بهتر بشناسید، سری به دادگستری بزنید. ادبیات از این جهت است که ایمن است چون مواجهه شدن با این گونه خطرات در ادبیات، ما را از مواجهه شدن با آنها در زندگی واقعی، مصون میدارد.
نویسنده کتاب «رمان پسامدرن و فیلم» گفت: «چراغها را من خاموش میکنم» کلاریس را تبدیل به وجه ناپیدای خواننده، چه زن و چه مرد میکند. اما مشکل رمان آن جاست که این زن به رغم همه خلجانهای درونی، به همان نقطه آغاز و تعریفهای اولیه برمیگردد. فکر میکنم خانم پیرزاد با نوشتن این رمان به نوعی سنتشکنی و تابوشکنی کرده است که البته امروز دیگر، نویسندههای دیگر آن را تبدیل به کلیشه کردهاند. پرداختن به این موضوع دیگر کافی است. 10 سال چنین رویهای دنبال شد و حالا بهتر است ادبیات زنانه، عرصههای نامکشوف دیگری را کشف کند. چون خیلی از عرصههای زنانه دیگر هست که کاملا دست نخورده هستند.
فیلم «به همین سادگی» وامدار رمان «چراغها را من خاموش میکنم» است
پاینده گفت: در بخش پایانی سخنانم میخواهم به موضوع سرقت ادبی که این روزها زیاد است، اشاره کنم. سرقت ادبی انواع مختلفی دارد. گاهی از مضمون استفاده میشود و نامی از منبع برده نمیشود، گاهی بخشی از متن را استفاده میکنند و ... نمیدانم فیلم «به همین سادگی» را دیدهاید یا خیر اما به نظرم این فیلم خیلی وامدار رمان «چراغها را من خاموش میکنم» است و در آن با یک کلاریس دیگر روبرو هستیم. این فیلم خیلی وامدار این رمان است اما به نظرم آقای میرکریمی این وام را اعلام نکرده است.
وی گفت: اگر این دستاورد زویا پیرزاد را با دستاوردهای دیگر زنان داستاننویس مقایسه کنیم و اگر سیمین دانشور را در این عرصه متقدم بدانیم، باید بگوییم که ادبیات معاصرمان با این رمان گامی رو به جلو برداشته است. نقد ادبی نمیتواند نسبت به این که یک رمان ظرف 10 سال به رقم چاپ حدود 50 نزدیک شده باشد، بیتوجه باشد.
نظر شما