۲۶ مرداد ۱۳۹۱، ۱۲:۴۱

جای پای جلال ـ سفر به خارگ/5

نفتکش‌ها آماده سفر به چهارگوشه دنیا و شنا با طعم طوطی‌ماهی

نفتکش‌ها آماده سفر به چهارگوشه دنیا و شنا با طعم طوطی‌ماهی

روی بلندی‌های خارگ از معابد دوره پارت‌ها تا قبرستان مسیحیان و مقبره میرمحمد و حتی گلزار شهدا هست. از آن بالا می‌شود خلیج فارس را خوب دید؛ همینطور فلرهایی که روی سرشان آتش دارند و نفتکش‌ها که به خاطر تحریم با مخازن پر روی پهنه دریا پخش‌‌اند و منتظر سفارشی تا بروند یک سمت دنیا.

خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: مهدی قزلی که پیش از این قلم خود را بارها در سفرنامه‌نویسی آزموده و کتاب‌هایی از او در قالب داستان در دسترس علاقه‌مندان است، در سفر به شهرهایی چون یزد، کرمان، اسالم، جزیره خارگ و زادگاه جلال ـ اورازان ـ با الهام از سبک سفرنامه‌نویسی این نویسنده نامدار دست به تک‌نگاری‌های کوتاه و خواندنی زده که بخش سوم این سفرها از شنبه به صورت متوالی در خبرگزاری مهر منتشر می‌شود.

او در سومین سفر خود به جزیره خارگ، سعی کرده همزمانی و همزبانی سفر و قلم جلال پس از 52 سال را یک بار دیگر تجربه کند که از شنبه در 10 قسمت با درج عکس‌های نویسنده در پی هم منتشر می‌شود. اینک بخش پنجم این سفرنامه:

خارگ جزیره‌ای مرجانی است شبیه طاقدیس که بلندای بلندترین نقطه آن از سطح دریا حدود 90 متر است. انسان‌ها هم به حکم فطرتشان همه اتفاقات مهم را می‌برند در ارتفاع بالاتر.

روی بلندای طاقدیس خارگ از معابد دوره پارتها هست تا قبرستان مسیحیان و مقبره میرمحمد و حتی گلزار شهدای خارگ. از همان بالا می‌شود خلیج فارس را خوب دید همینطور فلرهایی که روی سرشان آتش دارند و سکوهای نفتی و نفتکش‌ها که به خاطر تحریم با مخازن پر روی پهنه دریا پخش هستند و منتظر سفارشی تا سریع بروند یک سمت دنیا.

گشتی در بقعه میرمحمد زدیم و از آتشکده و دخمه و معبد باستانی بازدید کردیم. همه اتفاقات مهم مذهبی و تفرجی اهالی بومی و شرکتی جزیره در همین محل شکل می‌گیرد. شبهای جمعه مردم برای ادای احترام به درگذشتگان و زیارت بقعه میرمحمد که بنا به اعتقادی قبر محمد حنفیه، پسر امام اول شیعیان، علی (ع) در آن است، آنجا می‌روند. بادهای آرام و تقریبا همیشگی بر فراز این بلندی جزیره، باعث می‌شود مکان هواخوری اهالی بومی و شرکتی هم باشد. شنیدیم تعزیه روز عاشورا هم همانجا برگزار می‌شود و البته محوطه این تعزیه را هم دیدم.

بقعه میرمحمد

کنار این بقعه هم رشته قناتی هست که هنوز ته جانی دارد و آب کمی از آن خارج می‌شود. اطراف قنات فضای سبز خوبی هست که عملاً تفرجگاه اهالی است. اگر خیلی شلوغ نباشد همین اطراف می‌شود آهوهای مشهور جزیره را هم دید. آهوهایی که به خاطر نبودن دشمن طبیعی تعدادشان زیاد شد. و البته با گسترش صنعت نفت و شکار غیرقانونی و مریضی عمومی الان 300 راس هستند.

شنیدیم از این آهوها به جزایر لاوان و سیری هم برده‌اند تا آنجا هم این حیوانات زیبا را پرورش دهند و این طرح موفق بوده. اگر کسی شانس دیدن آهو را در خارگ پیدا نکند، حتما توفیق دیدن کلاغ‌ها و شنیدن صدایشان را از دست نخواهد داد. کلاغ‌هایی که نه تنها دشمن طبیعی ندارند، بلکه شوق شکار را هم در انسان برنمی‌انگیزند.

موقع غروب جزیره اگر چشمهایت را ببندی و گوش کنی صدای قارقار کلاغ‌ها را از هر جایی خواهی شنید. شنیدم فضولات این کلاغ‌ها که مشهور به کلاغ هندی هم هستند، اسیدی است و بسیار برای تاسیسات فلزی نفت مضر. این پرنده را معلوم نیست کدام پدرآمرزیده‌ای آورده جزیره و آب و هوای جزیره هم به او ساخته و حسابی زیاد شده‌اند. تا جایی که رفقای نفتی مجبور شده‌اند برای کنترل جمعیت چند نوبت شکارشان کنند. این کلاغ‌ها هم که از جنس سمج، کینه‌ای و باهوشی هستند خیلی دم به تله نمی‌دهند و گاهی حتی سعی می‌کنند انتقام بگیرند.

کلاغ‌ها در همه جای جزیره فراوان‌اند

حالا که حرف جک و جانور شد، باید بگویم سگ در جزیره پیدا نمی‌شود و این به حال حاضر مربوط نیست. از قدیم سگ در خارگ دوام نمی‌آورده در عوضش یک نوع بز داشته این جزیره که دو ـ سه قلو زا بوده و هر چیزی را می‌خورده. در کتاب جلال هم به این بزها اشاره شده. بزها را البته نمی‌شده شکار کرد؛ بنابراین آنها را کوچ اجباری می‌دهند تا محیط زیست و باقی جویدنی‌های جزیره نجات پیدا کند.

***

دیگر داشت کم‌کم نزدیک غروب می‌شد که از کنار بقعه میرمحمد حرکت کردیم. مخازن استراتژیک نفت جزیره را دیدیم که از جنس بتون بود و بسیار بزرگ، به بزرگی یکی دو نفتکش غول پیکر. جنسش هم از بتون است تا بشود نفت را برای مدتی ذخیره کرد؛ چون نفت خام مخازن فولادی را می‌خورد و از بین می‌برد. مخازن نفت هم در بلندی‌های جزیره تعبیه شده‌اند تا وقتی از اقصی نقاط کشور پمپاژ می‌شوند، یکراست بروند در بلندی و دیگر احتیاج نباشد برای فرستادن آنها به نفتکش‌ها پمپاژی انجام شود.

هر جای جزیره که می‌رویم پر از لوله‌های افقی یا عمودی است. تازه بعضی هم از زیر زمین و داخل دریا کشیده شده‌اند. انصافا نمی‌شود تصمیمِ پایانه صادرات نفت شدن خارگ را تصمیمی نادرست فرض کرد. هرچند حاشیه‌هایی دامن این جزیره را گرفته، ولی اگر اینجا انتخاب نمی‌شد، این حاشیه‌ها که در مساحتی حدود 4 در 8 کیلومتر جمع شده، در گستره وسیعی از خاک کشورمان پخش می‌شد.

شنیده بودم که ساحل جزیره آلوده است و برای شنا مناسب نیست، ولی سرپرست روابط عمومی فلات قاره گفت، فقط اسکله‌ها کمی آلودگی دارد و بقیه جاها می‌شود رفت داخل آب. جزیره خارگ مرجانی است با ساحل سنگی که در بعضی جاها ماسه دارد. به همین دلیل ساحلی که بشود در آن شنا کرد، زیاد نیست. ساحل در بسیاری جاها صخره‌ای بود یا خیلی نزدیک به خیابان ساحلی. چند جای خوب مانده که ساحل هنوز ماسه‌ای است و می‌شود رفت کنار آب و با خیال راحت تنی به دریا سپرد.

فاصله مستقیم خارگ تا ساحل خلیج فارس حدود 35 کیلومتر است و بادهای دریا به ساحل و ساحل به دریا هوای جزیره را به خوبی تحت تاثیر قرار می‌دهد و باعث می‌شود جزیره هرچند گرم می‌شود، ولی همیشه باد و نسیم داشته باشد و گرما قابل تحمل شود. موقعی هم که ما داخل آب می‌شدیم، خورشید داشت غروب می‌کرد، ولی زیر نور آتش نارنجی فلر ساحل کاملاً روشن بود و تن‌مان حسابی از گرمایش گرم. گرمای آتش فلرها را که فاصله زیادی از ما داشت به خوبی روی صورت حس می‌کردیم.

سرپرست روابط عمومی که اصفهانی هم بود می‌گفت هروقت سرما می‌خوریم، می‌آییم اینجا و کمی شنا می‌کنیم و بعد در ساحل زیر نور و گرمای فلر کمی نرمش تا حسابی عرق‌مان دربیاید. همین می‌شود درمان سرماخوردگی‌مان.

با ذوق و تصور دریای شمال وارد آب دریای جنوب شدیم و نفهمیدیم این سرپرست روابط عمومی چرا پاپوشش را در نیاورد. 5 دقیقه بعد همه‌مان با پاهایی زخمی بیرون آمدیم. کف پای همه‌مان پر از تیغ‌های طوطی ماهی بود که شبیه جوجه‌تیغی هستند و کف دریا پخش. تازه سرپرست روابط عمومی به زبان آمد که چرا با دمپایی نیامدید داخل آب!

تیغ‌های طوطی ماهی باعث نشد برنامه آبتنی قطع شود. دریای جنوب به خاطر نمک و املاح زیادی که دارد چگالی بیشتری از آب دریای شمال دارد و آدم را غوطه‌ور نگه می‌دارد. یعنی اگر روی آب دراز بکشی و تکان نخوری به همان حال می‌مانی و زیر آب نمی‌روی. همین نمک زیاد، پوست و چشم آدم را در مواجهه اول می‌سوزاند و البته باید به آن عادت کرد. کمی در آرامش غوطه‌ور شدیم تا ماهی‌های ساردین ریزی که دسته‌ای و گله‌ای از سطح آب بیرون می‌پریدند، پیدایشان شد.

وقتی از آب درمی‌آمدیم و لباس عوض می‌کردیم، شب شده بود و خستگی تن‌مان و آبتنی ما را فقط یک شام خوب و یک دوش آب بدون نمک و بعد هم خواب در می‌آورد.

شب موقع برگشتن به اقامتگاه، سایه‌ای از جلوی ماشین دوید و زود ناپدید شد. راننده گفت آهو بود. خیلی دوست داشتیم آهوهای معروف جزیره را از نزدیک و سر حوصله ببینیم. آهوهایی که آنها هم با نفت و نفتی‌ها به همزیستی اجباری رسیده‌اند و تا جایی که این موقع شب در تاسیسات پیدایشان می‌شود.

ادامه دارد ...

کد خبر 1674765

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha