به گزارش خبرگزاری مهر، "هنر و تجربه شوریدگی" شماری از گفتارهای حسن رحیمپور (ازغدی) است که با هدف تبیین ماهیت و مقام هنر در منظومه فکری انقلاب اسلامی ایراد شده است. این کتاب شامل سه گفتار با عنوانهای "هنر و تجربه شوریدگی"، "ادبیات اقلیت، سینمای اکثریت" و "هنر و ایدئولوژی" میباشد که در 116 صفحه به انتشار رسیده است.چاپ اول کتاب "هنر و تجربه شوریدگی" با شمارگان دو هزار نسخه و به بهای 2500 تومان از سوی نشر طرح فردا روانه بازار نشر شده است.
فصل اول کتاب "هنر و تجربهی شوریدگی"، گفتاری است که اردیبهشت 1379 در همایش "هنر و ماوارءالطبیعه" دانشگاه هنر تهران با عنوان "رابطه هنر با مفاهیم ماوراءالطبیعه" ایراد شده است.
بریدهای از گفتار اول به این شرح است: «هنر، نيمی انديشيدنی و نيمی شهودی است و اگر جز اين بود، تعبير "فلسفه هنر"، یک تركيب تناقضگو بود. اگر میتوان درباره "زيبايیشناسی" نظريهپردازی كرد و میتوان عاقلانه در "جمال عالم" و عاشقانه در "نظام عالم" نگریست، نشان از این دارد كه در هم تافتگی "ذوق" با "معرفت" در انسان، مديون در هم بافتگی "زيبايی" با "حقيقت" در عالم است. "زيبايی"، فرزند آميزش "ذوق" و "عقل"، بیميانجیگری "لفظ و عقد" است، لفظ و عقد در مقام "اظهار زيبايی" به كار میآيند، نه در مقام "شهود زيبايی". برای ورود به حرم "هنر" و برای بستن احرام "هنر" بايد از هر دو دريچهی ذهن و ذوق، به "حقيقت" نگريست؛ اثر هنرمند از سویی تا دلی را نلرزاند، "هنر" نيست و از سوی ديگر تا نسبتی با "حقيقت و كمال" نداشته باشد، "انسانی" نيست».
فصل دوم کتاب که "ادبیات اقلیت، سینمای اکثریت"، نامیده شده، در واقع گفتاری است که بهمنماه 1391 در سومین همایش بینالمللی هالیوودیسم و همزمان با برگزاری سی و یکمین دوره جشنواره فیلم فجر در نشستی با دهها تن از نظریهپردازان و منتقدان سینما، کارگردانان و سینماگران آمریکایی و اروپایی ایراد شده است.
رحیمپور (ازغدی) در اثنای این گفتار به تبیین معنای سینمای دینی اقدام نموده و بیان داشته است: «معنا و تفسیر "اين جهاني" و "آن جهاني" از منظر انقلاب اسلامي از اساس با تفسير مسيحي و بودايي از "اين جهاني" و "آن جهاني"، يكي نيست و بلکه از تفاوتهاي بنیادی و مهم اسلام با مسيحيت و بوديزم و ... است. رهآوردها و آموزههاي "اسلام"، اوّلاً منحصر در معنويت و عرفان نيست بلكه دستِكم، سه بُعدي است. مفاهيم انقلاب اسلامي، اولاً حاوي يك بُعد عقلاني و معرفتي، كاملاً شناختپذیر، برهانپذیر و قابل تبیین معرفتی است.
بعد دوم آن، بعد اخلاق و معنويت است كه بر همين مبادي تئوريك و نظري مبتني بوده و از آن گسسته نيست. در سینمای دینی، "ايمان و معنويت" اسلامي از "معرفت و آگاهي" اسلامي بریده نميشود و البته معرفت "فراذهني" نيز انکار نمیشود و سطح "فراحصولي" معرفت، ناشي از معنويت ارتقاء یافته است. در فرهنگ اسلامي، "معنويت" متناقض با "عقل" يا اساساً بيربط با "عقل" نداريم.
بعد سوم اسلام، ناظر به عدالتخواهي و تمدنسازي است. در تصوير انقلاب اسلامي هيچ هنري نميتواند "ديني" باشد اما با حقوق بشر و عدالت اقتصادي، سياسي، قضایی، فرهنگی و اجتماعي سر و كار نداشته باشد. سينماي معنوي كه به كمپانيهاي سرمايهداري و جنگهاي عالم و به دولتهای استبدادی و... واکنشی نشان نمیدهد، اعتراضي ندارد و همه را ميپذيرد، سينماي اسلامي نيست.
اگر "اسلام" و انقلاب اسلامي، تركيبي تئوريك از "عقلانيت" و "معنويت" و "عدالت" است، پس سينماي ديني انقلاب و سينماي اسلامي نیز تركيبي از اين سه است؛ سينماي "عدالت" و سینمای "معنويت" و سینمای "عقلانيت". نميتوان "هنر" را آنجهاني و معنوي و مثلاً تكنيك سينما را "اينجهاني" خواند و نتيجه گرفت كه ارتباطي برقرار نیست! تصور انقلاب اسلامي از مسئله هنر و سينما، چنين نيست. ما مرزي مكانيكي ميان "اين جهاني" و "آن جهاني" قائل نيستيم. از منظر اسلام، هر چه "اين جهاني" است، "آن جهاني" نیز هست و بعد ملكوتي و معنوي و توحيدي دارد و هر چه "آنجهاني" است بايد و ميتواند "اینجهاني" شود».
گفتار سوم کتاب با عنوان "هنر و ایدئولوژی"، پاسخ به اقتراح و پرسشهای دفتر پژوهشی دانشگاه هنر تهران در سال 1378 است که با شماری از نظریهپردازان هنر دینی و پژوهشگران فلسفه هنر صورت گرفته است و به بازکاوی کلی نسبت دین و هنر مبادرت میورزد.
در گفتار سوم پیرامون هدفمندی هنر در نگرش دینی، گفته شده است: «غايت هنر، غايت هنرمند و غايت حيات هنرمند در فلسفه هنر، نميتوانند غير مرتبط با يكديگر ديده شوند. متفكّر اخلاقي چگونه میتواند از "هنر بیهدف" بگوید؟ و فيلسوف چگونه ميتواند فلسفه معقول و هدفداري براي هنر در نظر نگیرد؟ آن كه به فقدان غايت متعالي براي "حيات انساني" باور آورده و موجودیّت انسان را به مثابهي منشأ هنر و مصرف كنندهی آن، فارغ از "غايت" دانسته، طبیعی است که براي آثار هنري نیز غايتي منطقي و جهتي اخلاقي نپذیرد و آن كه حيات و انسان را "غايتمند" دانسته و نميتواند زندگي را پوچ و فاقد معنا بداند، هنر را چگونه پوچ بداند؟
هنر براي "انسان بيغايت"، سرگرمي و بازي است زیرا غايت هستی برای او "بازي" است و آنان نیز که از "هنر براي هنر" به مثابه "مکتب" سخن گفتند تنها بر صفحه كاغذ چنین گفتند اما در صفحه زندگی واقعی، خود در پی جهتگيريهاي ايدئولوژيك و يا دستِكم در پي غايات مادّي و خودپرستانه رفتهاند و رد پاي آشكار "ایدئولوژی مادي" و "خودخواهی اباحهگرانه" را در آثار هنري ايشان ميتوان یافت كه چگونه در عمل، تكيهگاه بسياري نابرابريها، تبعيضها و کنشهاي نادرست اجتماعي و سياسي بودهاند.
"هنر" در هيچ حال نميتواند به چيزي كه نه "حق" و نه "باطل" باشد، بینديشد و یک "هيچ" را پرورش و آرايش دهد و حتي اگر "حديث نفس" و برونافكني"درون وي ميكند، اين نفس و درون هنرمند، نميتواند "نه رحماني و نه شيطاني" يا در نقطه صفر باشد. حتي نقطه صفر وجودي انسان نيز، فطري و صبغةاللهي است و "رنگ خدا" دارد. مگر آنكه شبههنرمند ما بيطرفانه!! بدان رنگي شيطاني زده باشد كه باز هم خنثي و بيطرف نخواهد بود. اگر "هنر"، حامل هيچ مسئوليت و تعهدي از ناحيه هنرمند و از نوع آرمانخواهانه و حقيقتطلبانهاش نباشد، بدان معنا نيست كه فاقد گرايش است. انکار دو قطبی "حق و باطل" در زندگي فردي و اجتماعي و به گونه اعم در سرشت و پيكر جهان هستي، از شق ثالثي صرف نظر از "حق" و "باطل" سخن گفتن، خود، نياز به اثبات دارد و نوعي جهتگيري است».
نظر شما