به گزارش گروه دين و انديشه "مهر"، از محاكمة سقراط و حكم صادره مبني بر اعدام با جام شوكران، 2400 سال مي گذرد. سقراط از انتخاب مدافع حقوقي سر باز زد. بي فايده است در اين خصوص تفكر كرد كه محاكمه همراه با وكيل مدافع، سرانجام ديگري پيدا مي نمود، اما دو هزار و چهارصدمين سالگرد اين محاكمه، خود انگيزه كافي مي باشد تا به دنبال اين پرسش رفت كه آيا محاكمه و حكم محكوميت سقراط، بر اساس حقوق آن زمان آتن عادلانه بود يا نه؟
I ـ شكايت (موارد اتهام )
آن طور كه ديوگنس لِرتيوس روايت مي كند، شكايت عليه سقراط در سال 399 پيش از ميلاد مسيح، با مضمون زير تسليم دادگاه شد : " اين شكايت را ملِتوس، پسر ملِتوس از مردم پيتوس، عليه سقراط پسر سُوفُرنيكُس از مردم آلوپيك، تحت سوگند تنظيم و اعلام نموده كه سقراط بر خلاف موازين قانوني رفتار مي نمايد، چرا كه او به خدايانِ تأييد شده از طرف دولت اعتقاد ندارد، خداي جديدي (دايمونيا) را تبليغ مي كند، علاوه بر آن او مرتكب عمل خلاف قانون مي شود، زيرا جوانان را فاسد مي نمايد. تقاضاي مجازات معمول در اين خصوص مشعر بر اعدام است .
در اين جا، موضوع در اطراف شكايت به جهت ارتداد يا عدم اعتقاد به خدايان و بي ايماني دور مي زند كه به صورت شكايت مكتوب (Graphe) ارائه شده است. اين گونه شكايت، شكل رايج عمومي جهت محاكمات رسمي ناشي از بالاترين قدرت دولتي در كنارِ Apagoge ( بازداشت در حين ارتكاب جرم ) و Phasis ( شكايت بردن به پيش آرخون باسيليوس ) و همچنين دادرسي در دادگاه Eumolpiden بود. هر شهروند آتني، تا آنجايي كه صاحب حق شهروندي بود، حق داشت چنين شكايتي را به پيش برد و خود را در رابطه با آن به عنوان مدعي العموم بداند. شكايت نامة مربوط به ارتداد، در حدود مفهوم شكايت هاي حدسي بود كه در آن بدواً دادگاه مي بايست تعيين مي كرد كه آيا اصولاً متهم مقصر يا بي گناه ميباشد. اگر تقصير احراز مي شد، در مرحله بعد نياز به تعيين حدود مجازات منطبق با جرم از طريق شور دوم بود. زيرا قوانين مربوط به ارتداد، تنها موارد اعمال مجرمانه را در برداشت نه ميزان مجازات را .
II ـ هنجار جزائي: ارتداد
1ـ موارد اتهام : موارد اتهام در شكايت نامه شامل سه مورد زيرين مي شود : از يك طرف بي ايماني نسبت به خدايان دولتي، از طرف ديگر ادعاي وجود خداي جديد (دايمونيا Daimonia ) و در آخر فاسد نمودن جوانان. عدم ايمان به خدايان دولتي و همين طور ادعاي وجود خداي جديد و فاسد نمودن جوانان عمدتاً جداگانه بررسي مي شدند، در عين حال كه فاسد نمودن جوانان خود بايد يك مورد مستقل از اجزاء متشكله جرم را تشكيل دهد. اما اينكه ارتكاب جرمي مبني بر به فساد كشيدن جوانان وجود داشته است، اثبات پذير نيست .
اجزاي متشكلة جرم ارتداد مي توانست نمودهاي مختلفي داشته باشد كه سه مورد از آنها عليه سقراط اعلام شد .
2 ـ عمل مجرمانة ارتداد : جرمي كه سقراط را به آن متهم كرده بودند، مي بايست بر اساس اصل نهي از ارتكاب عملي، يك قانون و يا شبيه آن باشد. البته ما روايتي از چنين اصلي نداريم. اينكه چنين اصلي بصورت نوشته وجود داشته، بلاشك قابل تأييد مي باشد. چرا كه پلوتارخ به ما گزارش ميدهد " كه طبق لايحه قانوني ديو پاتيس (431 قبل از ميلاد ) كسي كه به خدايان اعتقاد نداشته و اشتغال به امر سخنرانيهاي علمي مربوط به امور ماوراء زميني داشته باشد مورد اتهام واقع ميشود ". اين كه از گفتة بالا چه استنباطي بتوان نمود، البته دشوار است . پلي بيوس Polybios كه در سال 200 قبل از ميلاد متولد شده، ارتداد را بطور تقريب چنين تعريف مينمايد "توهين به خدايان، به والدين و به مردگان ".
براي ارسطو ارتداد "رفتار غلط در مقابل خدايان، موجودات خدايي يا ديوان ( Dimonen) ، مردگان، والدين و سرزمين پدري" بود . با چنين تفسير موسّعي از رفتار مجرمانه، هر رفتار مخالف دولتي مي توانست به عنوان ارتداد تفسير شود. دليل اين امر اينست كه در يونان باستان، مذهب و دولت بعنوان امر واحدي فهميده مي شد و جرم در مقابل خدايان، جرم در مقابل دولت قلمداد مي گشت. واژة يوناني براي ايمان، Nomizein ، نه تنها معناي مذهبي دارد، بلكه نشانگر "ارج گذاشتن، توجه داشتن،محترم شمردن " مي باشد، همانطور كه واژة هم خانوادهِ Nomos مساوي قانون است و مشخص مي كند كه چيزي را بايد مورد احترام قرار داد. عدم احترام به الوهيت هاي رسمي دولتي، شامل عدم توجه به قانون مي شد، همان چيزي كه جامعه دولتي را استوار نگاه مي داشت .
3 ـ در خصوص شكل هاي بروز ارتداد ( Asebie) :
الف ـ بي ايماني به خدايان : انكار موجوديت خدايان، بيشترين مواردممكن ارتداد و اصلي ترين و اولي ترين مورد قابل ذكر آن مي باشد. چنان كه آناكساگوراس حدوداً 450 قبل از ميلاد بجهت اين كه خورشيد را تنها به عنوان يك سنگ مذاب دانست و نه به عنوان خدا، به چنين محاكمه اي دچار شد. اين همان چيزي است كه مليتوس هم به آن استناد مي كند. بر پروتاگوراس (415 قبل از ميلاد ) نيز همين گذشت، كسي كه در آغاز نوشته هايش در بارة خدايان، اين كلمات را آورده بود كه "دربارة خدايان نه مي توانم بگويم كه وجود دارند، و نه آن كه وجود ندارند". بنابراين، آزادي تفكر، ايمان و آزادي بيان در امور ديني آنزمان آتن وجود نداشت. در آتن كافي نبود، به طور عام به خداياني ايمان داشت، بلكه اگر كسي مي خواست كه به ارتداد متهم نشود، مي بايست خدايان دولتي را به رسميت مي شناخت. استهزاي موجودات خدايي، بزرگترين جرم محسوب مي شد، چنانكه الكبيادس به جرم ارتداد متهم شد، چون كه " عليه خدايان Demeter و Kora مرتكب جرم مي شد، بدين طريق كه او اداي موجودات مرموز را درآورده و در مقابل دوستانش با پوشيدن لباس عالي ترين مقام روحانيت اجراي نمايش مي كرد..... در همان سال و به همين جرم نيز اَندوكيدِس Andokides مورد شكايت واقع شد، به جهت صدمه زدن به سينه هاي هِرمس Hermes و اهانت به موجودات افسانه اي اِلوُيزن Eleusen ، همانطور كه سقراط در سال 399 قبل از ميلاد محاكمه شد، چونكه او يك شاخه درخت زيتون در معبد اِلوُيزن قرار داده بود .
ب ـ مطرح كردن الوهيت هاي جديد : همه آن چيزهايي كه موقعيت خدايان دولتي شناخته شده را مي توانست به خطر بيندازد، مشمول جرم ارتداد مي شد، همين طور نيز مطرح كردن خدايان جديد. به همين دليل نيز منصوب كردن اوصاف عالي خدايي به موجوددات ميرنده، از موارد ارتداد محسوب مي شد. ارسطو در سال 323 قبل از ميلاد مجبور به گريختن به خالكيس Chalkis شد، زيرا او سرود مذهبي پائيان Paian را كه تنها براي آپولو Apollo خوانده مي شد، براي دوستش هرمياس Hermias سروده و خوانده بود، لذا بدين خاطر از او بجرم ارتداد شكايت شد .
ج ـ فاسد نمودن جوانان : بدين منوال نيز ارتكاب گناه در مقابل والدين از موارد ارتداد بود. در اين مورد از گزنفون Xenophon نقل شده كه سقراط بجوانان " آموزش اينكه پدرانتان را در مقابل خود به كثافت بكشانيد (واژه يوناني در اين خصوص P?lakizein ميباشد كه معناي تحت الفظي آن در مقابل خود در نجاست وارد كردن است)، به نحوي كه آنان را متقاعد مي كرد كه او قادر است دوستان را فرزانه تر از پدرانشان بار بياورد ". لذا چنانچه جوانان در مقابل والدين شان مرتكب جرم شوند، اتهام فاسد نمودن جوانان محرز مي باشد. فاسد نمودن جوانان ارتباط كامل دارد با بي حرمتي نسبت به آنچه كه مقرر شده و وجود دارد، حال مي خواهد اين در ارتباط با نسل قديم تر و يا امور مرتبط سياسي باشد .
د ـ جمع بندي : بنابراين موارد ارتداد بسيار وسيع بوده و تنها محدود به ارتكاب جرم عليه خدايان نمي شد. اگر خواسته باشيم موارد متعدد و ممكن ارتداد را تحت يك نامگذاري مشترك بياوريم، اين امر قبل از هر چيز بدين طريق تحقق پيدا خواهد كرد كه ما به ريشة لغت و يا اشتقاق لغوي آن برگرديم . Asebeia مشتق مي شود از Seba به معني حجب توأم با اعجاب و ناشي از هيبت، احترام به طور عام، ترس طبيعي در مقابل خدائيت، همينطور نيز در مقابل والدين، احترام، گرامي داشتن و تحسين. بنابراين نه تنها كسي كه در مقابل مقررات احترام لازم را بعمل نياورد متهم به ارتداد مي شود، بلكه قبل از هر چيز عدم احترام لازم به آنچيزهايي كه با دست انسان ساخته شده و مهمتر از آن، چيزهايي كه از جانب خدايان محق دانسته شده اند و نيز قانون اساسي دولتي نيز ارتداد به حساب مي آيد .
III ـ دادرسي و دادگاه
1 ـ احضار مقدماتي، مسجل كردن شكايت و تحقيقات مقدماتي
جهت پيشبرد دادرسي عليه سقراط، شاكي يعني ملِتوس مي بايست مقدمتاً سقراط را به عنوان طرف دعوي به پيش قاضي دادگاهِ صالح بكشاند. اين امر بدين شيوه صورت مي گرفت كه شاكي به همراه يك يا دو شاهد به نزد طرف مي رفت و از او تحت موارد اتهامي درخواست مي كرد كه در روز معيني پيش قاضي دادگاه، آن دادگاهي كه شكايت به نزدش مي بايست برده شود، حضور بهم رساند. اسامي شهود دعوت شده معمولاٌ در زير شكايت نامه نوشته شده بود . شاكي نيازي به قرار ملاقات از پيش تعين شده اي با قاضي دادگاه نداشت. حداقل چهار روز پيش از شكايت به نزد قاضي، مي بايست دعوت مقدماتي از متشاكي صورت گرفته باشد .
بدين ترتيب شكايت از طريق بردن شكايت نامه به نزد آرخون باسيليوس انجام گرفت. اين باسيليوس، دومين آرخون از آرخون هاي جديد، حتي اختيارات ناشي از حقوق روحانيتِ پادشاهي قديم را داشته، بنحوي كه همزمان مابقي قدرت آنها به آرخون اول ، به آرخون اِپونيموس منتقل شده بود. آرخون باسيليوس بعنوان بالاترين مقام روحاني دولت در عين حال مقام رياست دادگاه در خصوص همه شكايات مذهبي و جرائم عليه جان و زندگي را داشت .
آرخون باسيليوس در ارتباط با شكايت دست به بررسي مقدماتي مي زد كه در آن ايرادات طرف شكايت شنيده مي شد. و در ضمن قابل پذيرش بودن شكايت نيز مورد بررسي قرار مي گرفت. در اينجا مي توانست شكايت توسط باسيليوس رد شود، اگر شاكي يا متشاكي از اهليت قانوني برخوردار نبودند، يا اينكه متشاكي حضور نمي يافت و يا طبق مقررات دعوت نشده بود .
در اين بررسي مقدماتي، بدواً در خصوص ايراداتِ بازدارندهِ دادرسي از ناحيه متشاكي و مواد معمولي مثل گذشت ويا مشمول مرور زمان شدن، تصميم گيري مي شد . درخاتمهِ اين پرسش هاي مقدماتي، وقت دادگاه تعيين مي شد، كه در آن از طرفين دعوي خواسته مي شد در دادگاه جهت ( Anakrisis ) يا پرسش هاي معمول و تحقيقات مقدماتي، حضور بهم رسانند .
در اين تحقيقات مقدماتي مي بايست طرفين دعوي همه آن توضيحاتي را كه به قضيه كمك مي كرد، ادا مي كردند و دلايل و مدارك خويش را ارائه مي دادند. اين Anakrisis عمدتاً با پرسش و پاسخ هاي طرفين دعوي انجام مي پذيرفت، به همين دليل نيز واژه Anakrisis به معناي پرسش است .
اين كه سقراط نيز در اين چنين تحقيقات مقدماتي حضور داشته، از طريق افلاطون به ما روايت شد، او در تياتيتوس Theaitetos مي گويد كه سقراط مي بايست به سالن شاهي برود تا به شكايتي كه ملتوس عليه او كرده بود، جواب بدهد .
چنانچه موارد شكايت مشخص بود، مدارك جرم ارائه مي شد. اين مدارك در ظروف فلزي يا گلي نگهداري و مهر و موم ميشد. اين ظروف علائم خار دريايي و خار داشت .
در خاتمه رئيس دادگاه، باسيليوس، وقت دادرسي اصلي و دادگاه صالح را تعيين مي كرد .
2 ـ دادگاه : اين امر جزء دموكراسي يونان باستان بشمار مي رفت كه هر شهروندي صرفنظر از منشاء خانوادگي و دارايي اش، نه تنها در اجتماعات ملي و در قانونگذاري شركت مي كرد، بلكه در امر قدرت قضايي و قضاوت نيز سهيم بود.هر شهروند بالاي 30 سال مي توانست بعنوان قاضي به كار گمارده شود، به شرطي كه آن شخص هنوز همة حقوق شهروندي واجتماي اش را دارا مي بود .
اين كه سقراط توسط دادگاه هلياس Helias محكوم شده بود و نه توسط ايروئوپاگ Areopag ، محرز مي باشد . دادگاه هلياس دادگاهي جهت شكايات عمومي بود. مراحل دادگاهي در آن وجود نداشت. حكم اش غير قابل نقض و قطعي بود . بعد از اصلاح قانون اساسي در سال 400 قبل از ميلاد توسط اويكلايدُس Eukleidos ، شهروندان خودشان را آزادانه جهت شغل قضاوت در اختيار مي گذاشتند. انتخاب شدگان به عنوان هلياس يك تابلوي چوبي دريافت ميداشتند كه اين تابلو، يعني پيناكيون Pinakion ، براي او مجوزي بعنوان قاضي بود .
در شروع هر سال قضاتي كانديد مي شدند. حال اگر محاكمه اي در پيش بود، از بين قضات كانديد شده تعداد قاضيان مورد نياز از طريق قرعه انتخاب ميشدند، براي هر يك روز يكي از آنان، به نحوي كه امر رشوه دادن ها و يا اقداماتي مشابه آن غير ممكن بود. تعداد قضات لازم براي هر محاكمه اي متفاوت بود. بخش قضايي هلياس جهت محاكمات عمومي از 501 قاضي تشكيل مي شد. همين طور نيز سقراط با اين تعداد محاكمه شد. تنها يك محاكمه اصلي وجود داشت، زيرا جهت تحقيقات مرحله پرسش هاي مقدماتي Anakrisis وجود داشت، و در اين محاكمه ميبايستي در همان روز بدون مشورت قضات حكم صادر مي شد. بدين لحاظ مقدار وقت سخن گفتن براي هر يك از اصحاب دعوي بوسيله ساعت آبي Klepshydra تعيين مي شد .
بعد از سخنان طرفين دعوي، ادامه دادرسي يا سؤالاتي از شهود در بين نبود، همينطور هيچگونه شور و مشورتي در بين خود قضات وجود نداشت، بلكه بفوريت رأي گيري نهايي انجام مي گرفت. دادگاه هلياس توسط آرخون باسيليوس اداره مي شد. اين شخص سمت رياست را نيز بر عهده داشت. عملكردش تنها يك نقش نظارت كننده بود. او تنها جريان دادرسي را مراقبت مي كرد، منشي دادگاه و منادي دادگاه را كنترل مي كرد، همينطور نيز تعداد قضات را در سمت قضائيشان تعيين مي نمود. او در صدور حكم هيچگونه رأيي نداشت .
3 ـ محاكمه اصلي در دادگاه هلياس : بعد از اعلام رسمي بودن دادگاه توسط منادي دادگاه، به فرمان آرخون باسيليوس، منشي دادگاه كيفرخواست و جوابيه طرف را قرائت كرد. بدنبال آن محفظه مدارك دعوي باز و همه مدارك دعوي ارائه شد .
در ادامه آن دفاعيات شروع شد. در ابتداء اظهارات شاكي يعني مليتوس مطرح شد . مليتوس مي بايست از ظاهر خاصي برخوردار مي بوده، چنان كه در اتيفرون Euthyohron نقل مي شود، او داراي بيني عقابي، موهاي صاف و ريش كوسه بوده است . در كنار مليتوس همينطور انيتون Anyton و ليكون Lykon نيز شكايت را نمايندگي و به عنوان همراه شاكي Synegoroi بودند .
بعداز اتمامِ وقتِ سخنانِ شاكيان با ساعت آبي، نوبت سقراط رسيد. اگر او طلب مي كرد، حق داشت يك دفاعيه نويس، لوگوگراف Logograph ، را به مشورت بخواهد. لوگوگراف ها در آن زمان براي اصحاب دعوي دفاعيه مي نوشتند. بدين ترتيب لي سياس Lysias براي سقراط دفاعيه اي را آماده كرده وليكن سقراط آن را نپذيرفته بود .
لوگوگراف ها بدين طريق از شركاي شاكي متمايز ميشدند كه وظيفه شان تنها به تنظيم دفاعيه محدود ميشد. شركت همراهان شاكي Synegoren ، نه تنها شرط شكايت بود بلكه شاكيان را كامل مي كرد. در طرف شاكيان، سينه گورها Synegoren را نبايد با وكلاي دادگستري امروزي يكسان پنداشت. آنان هيچ گونه حق الزحمه اي دريافت نمي داشتند و از طرف ديگر با آن طرف ( شاكي ) در رابطه معيني بودند، تا آنجا كه حتي در يك رابطه دوستي قرارداشتند. اينچنين است كه به طور مثال فورميو phormio ، قيم آپولودورُس Apollodoros ، توسط يك سينه گور ( مدافع ) با دفاعيه تنظيم شده توسط دِموستنس Demosthenes نمايندگي و دفاع شد .
سقراط همچنين از پذيرفتن چنين مدافعي، كه در اينجا مدافعِ همراه مي باشد، امتناع نمود، او، همان طور كه گزنفون روايت مي كند، به هيچ وجه تمايلي جهت از پيش آماده كردن خويش براي وقت تعيين شدهِ دادگاه نداشت و به سوأل هرموگنس Hermogenes در اين رابطه بدين طريق جواب گفته بود كه " آيا به نظر نمي رسد كه من تمام عمرم را با آماده سازي براي دفاع از خود صرف كرده باشم؟ "
در جريان دفاعيات هر طرف، طرف ديگر مجاز به طرح سوأل بود. قانون حكم مي كرد، كه طرفين دعوي مجبورند به سوألات طرف ديگر جواب بدهند، اما به عنوان شاهد مجاز نبودند به دعوي وارد شوند .
سقراط در جريان اين بازپرسشهاي تقابلي با مليتوس، از اين امكان به كرات استفاده كرد .
IV . انطباق جرم ارتكابي با قانون
آيا عملكرد سقراط از موارد ارتداد بود، يا اينكه او كاملاً غير عادلانه محكوم شد؟
1. بي خدايي و مذهب دولتي : سقراط متهم شد به اين كه او به خداياني كه دولت به آنان اعتقاد داشت، معتقد نيست. مليتوس در بازپرسش خود اين اتهام را گسترش داد و ادعا كرد كه سقراط نه تنها به خدايان حكومتي اعتقاد ندارد، بلكه او اصولاً بي خداست .
اين كه اين اتهام ( بي خدايي ) مي بايست فوراٌ امر باطلي اعلام شود، خود از شكايت احراز مي شود. چرا كه وقتي كه سقراط متهم به طرح خدايان جديد مي شود، ديگر بي خدا بودن او منتفي است. اين مي بايست براي قضات نيز روشن شده باشد، چرا كه در مقابل آنان سقراط اظهار نمود كه حتي اگر آنان تحت اين شرط رأي به آزادي او بدهند كه او دست از پرسش نمودن و فلسفيدن بردارد، او تحت نداي خدايش از آن امتناع خواهد كرد، چونكه او به خدايش بيش از آتني ها گوش خواهد داد. بنابراين سقراط در اين مورد مرتكب ارتداد نشده است .
اين كه سقراط به خدايان حكومتي اعتقاد داشت، بطور عموم مورد تأييد مي باشد. همانطور كه افلاطون گزارش مي دهد، سقراط هميشه خورشيد را عبادت مي نمود، و آخرين كلامش به كريتون Kriton اين بود كه او اجازه ندارد در مقابل اَسكليوس Asklepios خروس قربانيِ وعده داده شده اش را فراموش نمايد. سقراط واژه نوميساين Nomizein در معناي، از عرف تبعيت نمودن، را جدي مي گرفت و سخت بدان اعتقاد داشت .
جهت اين كه اين مورد شكايت غير موجه جلوه داده شود، همين قدر كافي بود كه سقراط اظهار مي داشت، او به خدايان دولتي اعتقاد دارد. خلافش را اثبات نمودن از وظايف شاكيان بود .
از گزنفون حتي نقل شده است كه " سقراط آشكارا براي خدايان قرباني كرده بود، خيلي موارد در منزل، و موارد بسياري در مراسم رسمي دولتي ". تا اينجا اتهامات ملتوس ميتوانست به بي اعتباري محكوم شود. در كل سقراط قوانين را بطور بسيار دقيق و حتي بطور تنبه آميز رعايت كرده و از دوستانش آن را طلب مي كرد. بدين دليل او نمي خواست از زندان فرار نمايد، چرا كه چنين عملي مساوي با زير پاگذاشتن قانون مي توانست باشد. لذا در اين مورد سقراط مرتكب ارتداد نشده است .
2. طرح خدايان جديد : مورد دوم از موارد اتهامي، مطرح نمودن موجود خدايي جديد ( دايمونيا Daimonia ) مي باشد. اين كه براي سقراط موجودات خدايي شكل ديگري داشتند . از آنچه مردم باور داشتند، اين كه او خود را از محدودة جهان بيني اين مردم بيگانه كرده بود، پذيرفتني است، حتي وقتيكه آنها، دايمونها در معناي جديدشان نبودند .
اما پرسش در اينجاست كه آيا در مورد دايمونِ سقراط، واقعاً مسئله بر سر مطرح نمودن خداي جديد مي باشد. چرا كه اگر انسانها به " علائم خدايي " توجه نشان مي دادند امري معمولي بوده، نه قابل مجازات. هر كس مي خواست كه ارادة خدايان را كشف نمايد، اشخاص طالع هاي گوناگوني را به خدمت مي گرفتند، جهت اين كه ارادة خدايان را كشف نمايند. به طور مثال، تعبير گزنفون اينست كه " سقراط در مورد اشاره خداي درونيش چيز جديدي را بجز آنچه كه ديگران، كه به هنر تعبير پيشگويانه باور داشتند و خود را براساس پرواز پرندگان، صداها و نشانه ها جهت گيري مي كردند، ارائه نمي دهد ". سقراط به دوستانش توصيه مي كرد كه در برابر پرسشهاي غامض به علائم و اشارات خدائي پناه ببرند. در يك مورد ديگر سقراط به گزنفون توصيه مي نمايد، از كاهن در معبد دلفي بپرسد كه آيا او بايد دعوت كوروش به ايران را بپذيرد .
اما خداي دروني سقراط تنها يك نشانه خدايي نبوده بلكه بيشتر از آن است. تفاوت در اين است كه شهروند آتني ارادة خدايان را از پرواز پرنده كشف مي نمايد، اما سقراط ارادة خدايان را خودش و از طريق شنيدن نداي دروني كه آن را دايمون مي نامد، مي شناسد. بنابراين براي سقراط خدا در درونش بود. آن دعوي گناهكارانه در اينجاست. سقراط خداي درونيش را به مثابه ندايي معرفي مي نمايد كه آن هنگام كه خود را آشكار مي كند، او را پيوسته از انجام امر خلاف قانون باز مي دارد .
اين نداي خدايي شايد بتواند بخصوص با يك وجدان قوي قابل مقايسه باشد. فرويد آن را مطمئناً، " مافوق من " ( Uber- Ich ) مي ناميد، اين زمينه اي است كه براي انسان هنجار معيني را جهت " رفتارِ " درست تعيين مي كند، و او بايد آن را اطاعت كند، چنانچه نخواهد با او، با وجدانش و با نداي دروني اش در ستيز افتد .
اما بدان سبب كه سقراط اين نداي دروني را بعنوان يك امر خدايي در خود عنوان مي كرد ـ يعني به مثابه شعبه اي از كاهن معبد دلفي ـ و اينكه او عمدتاً از اين سروش دروني اطاعت مي كرد تا از نداي خدايان دولتي و اين را نيز آشكارا اعلام ميكرد، لذا او يك موجود خدايي جديد را مطرح نموده بود. به اين دليل داوران مي بايست احراز مي نمودند كه او در اين مورد مرتكب ارتداد شده است. براي آتني ها اين نداي دروني جلوة امر جديدي بوده و لذا ارتداد محسوب ميشد، اگر به سادگي ادعا ميشد كه " مي توان با خدا ارتباط فوري بر قرار كرد ".
3. فاسد نمودن جوانان : اتهامي كه به نظر شاكيان بالاخص آنيتوس از اهميت بيشتري بر خوردار بود، فاسد كردن جوانان بود. بدان صورتي كه سقراط ايده هايش را با آموزش به جوانان انتقال مي داد، خود را بويژه مستحق مجازات مي كرد .
در اينجا رقابت سياسي مابين آنيتوس و سقراط آشكار مي شود. چرا كه در خصوص گمراه نمودن جوانان، سياسي بودن سقراط نيز قابل فهم بود. اَنيتوس مردي كاملاً دموكرات بود. او به دموكرات هاي محافظه كاري تعلق داشت كه عليرغم جباريت سي نفر، خواهان بازگشت به قانون اساسي سولون بود. اَنيتوس همچنين كمك نمود كه 30 جبار سقوط نمايند .
اما سقراط به سيستم دموكراسي اي كه كارمندانش را به طريق قرعه انتخاب مي نمود حمله مي كرد. چون كه، همانطور كه شاكيانش ادعا مي كردند و چنانكه گزنفون روايت مي كند، " او موجب مي شد كه دوستانش قوانين موجود را زير پا بگذارند، هنگامي كه او مي گفت، اين احمقانه است كه رهبر حكومت را از طريق انتخاب كردن بوسيله دانه هاي لوبيا تعيين كرد؛ بالعكس هيج كس حاضر نيست كه به وسيلة دانه هاي لوبيا، حتي كسي را به عنوان ناخدا، كارگر ساختمان، فلوت زن و يا براي چيزي مشابه آن انتخاب كند، اگر چه در صورت انتخاب نادرست در اين موارد، خسارت بسيار كمتري مي تواند ايجاد شود تا اشتباه در امور دولتي". آنيتوس ادعا مي كرد، بدين سبب سقراط " بدون قيدو شرط اعدام شود، يا اينكه اصولاً نمي بايست به اينجا دعوت مي شد ـ آنيتوس چنين توضيح مي داد كه، اگر سقراط برائت حاصل نمايد، آنوقت تمامي پسرانش آنچه را سقراط آموزش مي دهد، اجرا مي نمايندو ازپايه و اساس فاسد مي شوند ـ ....." .
اما آنچه كه سقراط آموزش مي داد چه بود؟ وآن به چه طريق، آنگونه كه اظهار مي شد، تأثيرات مخرب بر روي جوانان مي گذاشت؟
به زعم ملتوس، سقراط بدين طريق جوانان را گمراه مي كرد كه او به آنان آموزش مي داد، به نداي درونيتان، خداي جديد ايمان داشته باشيد، نه خدايان دولتي. اين آموزش هستة اساسي آموزه هاي سقراطي بود، اگر چه تنها قسمتي از آن را تشكيل مي داد .
آنچه كه در پشت همه اين اتهامات وجود دارد، اساس اش را بايد در شيوة تعليمي سقراطي اش يعني پرسش نمودن، همه چيز را به شك منتهي نمودن و پرسش و پاسخ مطرح كردن جستجو كرد. و دقيقاً اتهام ارتداد در همين جاست، چرا كه سقراط از طريق شيوة پرسش نمودنش، به ارزش هاي جامعه اعتنايي نمي نمود. بدان شيوه كه سقراط به جوانان آموزش مي داد، انسان " تنها مي تواند بداند كه نمي داند "، در اذهان جوانان ايجاد آشوب روحي مي نمود، در حاليكه روح جوانان تكيه گاه و دانش مطلق را جستجو مي نمايد و اينكه جوانان خود بدين شيوه همشهريانشان را مورد پرسش و پاسخ قرار داده و سپس آنان را استهزاء مي كردند، اين نشانگر آنست كه آنان چقدر گمراه شده اند .
به جوانان ياد دادن، كه تنها به نداي دروني گوش فرا دهند و از صحت و سقم همه چيز پرسش نموده و طرح پرسش و پاسخ نمايند، بي احترامي به ارزشها و نهاد هاي موجود جامعه مي باشد. بدينوسيله سقراط بي توجهي خود را در به خطر انداختن دولت نشان داده لذا مرتكب جرمِ ارتداد شده است .
IV. تقصير سقراط
بنابراين سقراط در دو مورد مرتكب جرم ارتداد شده ، يكبار در فاسد نمودن جوانان و ديگري طرح الوهيت هاي جديد . حال پرسش اينجاست كه آيا سقراط جرم را مقصرانه مرتكب شده است؟ به عبارتي در اينجا تئوري قانون مجازات جديد در خصوص تفكيك اش به ارتكاب عمل، خلاف قانون بودن و تقصير، مصداق پيدا نكرده، چرا كه در قانون آتن اينچنين تفكيكي انجام نمي شد. با وجود اين، همانطور كه سقراط نيز بيان داشت " قانوني وجود ندارد كه كسي را به دليل چنين تقصير غير عمدي دادگاهي نمايند ".
قانون آتن برحسب وجود و يا عدم وجود تقصير معين و عمدي ، مجازاتهاي مختلفي را مقرر مي كرد .
مفهوم عمد و قصد در آتن با خواستن مشخص مي شد. اين امر روشن تر خواهد شد وقتي كه مورد قتل عمد بررسي شود. كسي كه در يك مسابقه ورزشي حريفش را بدون خواست به قتل مي رساند، اينكار را بدون "خواست " و "بايد" انجام مي دهد، لذا طبق قانون دِلفي تنها مي بايست عهده دار پاكيزگي باشد. طبق اين قانون بنابراين سقراط ميبايستي كه با خواست، به عبارت ديگر بطور عمدي، دايمون جديدي را طرح مي كرد و يا جوانان را گمراه مي نموده. اينكه سقراط نداي درونيش را بيش از خدايان دولتي دنبال مي كرده، خود نيز اقرار كرده. همين طور نيز آشكار است كه سقراط، به آن معنايي كه ما درك مي كنيم، قصد فاسد كردن جوانان را نداشت. اما قضات از فاسد نمود جوانان آن شيوه اي را مي فهميدند كه سقراط به جوانان رهنمون مي داد كه پرسش و پاسخ انجام دهند، و پرسش نمايند، شيوه اي كه او همه چيز را به زير سوأل مي برد، حتي قانون اساسي دموكراتيك موجود را و در اين مورد بي توجهي خويش را در مقابل جوانان عيان و آشكار مي كرد. سقراط اين سخنان را با خواست كامل و قصد انجام مي داد. او حتي يكبار نيز اين سخنان را ترك نكرد و بفكرش نيز خطور نكرد كه يكبار به نداي دروني خدائيش گوش فرا ندهد. اين امر زماني وضوح بيشتري يافت، كه او امتناع نمود، از اينكه در آينده از اين شيوه پرسش صرفنظر و از داوران طلب بخشش نمايد .
لذا سقراط عمل ارتداد را بطور تقصيركارانه مرتكب گرديد .
V. رأي
1. رأي بر محكوميت
بعداز اتمام وقت سخن گفتن سقراط، منادي دادگاه به دستور باسيليوس از داوران خواست كه به رأي گيري بپردازند .
برخلاف دوران اخير، هر قاضي در اواخر قرن پنجم تنها يك سنگ رأي دريافت مي داشت
دو جعبه رأي، آمفورِن Amphoren آماده مي شد، يك در " نزديكتر " جهت محكوميت، ديگري " دورتر " براي برائت .
در ادامه، سنگهاي رأي در هر دو جعبه رأي شمرده شد. در جعبه جلويي، جعبه محكوميت، آراي بيشتري وجود داشت تا در جعبه برائت. نسبت آراء بر اساس گفته ديوگنس لايرليوس، شاهد قضيه، مي يايست 281 رأي بر محكوميت سقراط بوده باشد، 281 به 220. برخلافش از قول افلاطون اگر " تنها 30 رأي نوع ديگري داده مي شد، سقراط آزاد مي گشت ". اگر حقيقتاً 30 رأي طور ديگري داده مي شد، بدين ترتيب هنوز سقراط با نسبت آراء 251 به 250 محكوم مي شد، زيرا 501 داور رأي مي دادند نه 500. بنابراين اگر ما به گفته ديوگنس لاريوس باور داشته باشيم، افلاطون يك رأي را فراموش كرده است. احتمالاً ولي سقراط در دفاعياتش از يك تقريب عدد 30 سخن گفته است، بنحوي كه عدد دقيق اش تعداد 31 رأي مي تواند باشد .
در خاتمة دادرسي، منشي دادگاه نتيجه را اعلام نمود، مبني براينكه، سقراط با يك نسبت آراي 281 به 220 محكوم شده و سپس منادي دادگاه چوب دادگاه را با سقراطِ محكوم شده، به تماس درآورد. با اين ترتيب رأي عليه سقراط صادر شد .
2. تعيين مجازات
بعد از خاتمه دادرسي اصلي مي بايست يك مرحله ديگر ادامه پيدا مي كرد، زيرا قانون عليرغم اثبات جرم ارتداد، مجازات معيني را پيش بيني نكرده بود. به هر يك از طرفين دعوي اجازة دفاع معيني، اما خيلي كوتاه، جهت اثبات تقاضاي مجازات معيني داده ميشد. درخواست ملتوس مبتني بود بر مرگ. اما سقراط از آنجايي كه خود را گناهكار نمي دانست، درخواست مهماني در پريتانه ئون Prythaneion را داشت .
جايي كه شهروندان شايسته لايق اش بودند. طبيعتاً سقراط بدينوسيله داوران را مخالف خود كرده بود. در خاتمه او درخواست مجازات نقدي به مقدار 30 مينن Minen به ضمانت افلاطون، كريتوبلوس و آپولودوروس كرده بود .
در ادامه، قضات بار ديگر مي بايست رأي گيري نمايند. واضح بود كه با پيشنهاد تمسخرآميز اين مقدار وجه نقد از طرف سقراط، به تقاضاي ملتوس مبني بر اعدام، مجوز صدور داده مي شد. داوران اجازه داشتند بين اين دو تقاضا، يكي را انتخاب نمايند. براي اين كار ـ برخلاف دوران اخيرتر ـ از سنگ رأي استفاده نمي نمودند بلكه تابلوي مومي بكار مي رفت، كه برروي آن هر قاضي با يك گچ، خط دراز يا كوتاهي كه هركدامشان بر حسب اينكه تصميم بر مجازات سخت تر يا نازل تر گرفته بودند، مي كشيدند. رياست دادگاه ( باسيليوس ) مي بايست رأي را براساس رأي گيري قضات، گنوسيس Genosis انشاء ميكرد و براي آن اداراتي كه صلاحيت اجراي حكم را داشتند، مي فرستاد. در ادامه، حداقل در دادرسيهاي قضايي رسمي، اين احكام در كنار ساير مدارك دادرسي در بايگاني دولتي، دِمترون Demetroon ، نگهداري مي شد. در آنجا، در 200 سال بعد از ميلاد مسيح، فاورينوس Phavorinus كيفرخواست ملتوس عليه سقراط را قرائت كرده است .
3. اجراي حكم
در شرايط عادي، اجراي حكم در روز بعد از محاكمه انجام مي گرفت. اما اجراي حكم عليه سقراط 30 روز به تأخير افتاد. زيرا بعد از اتمام دادرسي دادگاه، كشتي مقدس سفر ساليانه اش را بطرف دِلوس Delos شروع مي كرد. در اثناء اين سفر در شهر روزهاي جشن مقدس اجراء ميشد. در طي اين مدت، احكام اعدام تا زمانيكه فرستاده شادي مراجعت نكرده بود، اجازه اجرا نداشتند .
يازده مرد مأمور اجراي حكم اعدام مي شدند. در طلوع آفتاب بعداز مراجعت كشتي مقدس، مأموران اجراي حكم جام شوكران را براي سقراط آماده كردند كه او نيز آن را بلافاصله سر كشيد .
VI . جمع بندي
همانطور كه از تحقيقات بر مي آيد، در بارة سقراط تنها مي توانست مجازات مرگ جاري شود. از آنجا كه او به جرم ارتداد محكوم شده بود، مجازات ديگري، به طور مثال تبعيد، كه قضات مناسب تشخيص دهند، تقاضا نشده بود، لذا سقراط مي بايست جام شوكران را بنوشد .
بدين سبب بايد با اَلزبرگ Alsberg مخالفت كرد كه معتقد است، سقراط " اولين متهمي است كه ما اطلاع داريم قرباني خطاي عدالت قضايي شده است ". طبق قوانين آتن، محاكمه عليه سقراط، منطبق با موازين قانوني بود .
-----------------------------------------------
منبع : دكتر يوآخيم تيتس بارترام / ترجمه : محمد حسين پشتيبان
نظر شما