۲۴ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۱۷

چاپ رمانی عاشقانه درباره زندگی فرانتس کافکا

چاپ رمانی عاشقانه درباره زندگی فرانتس کافکا

رمان «شکوه زندگی» نوشته میشائیل کومپفمولر با ترجمه محمد همتی توسط نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «شکوه زندگی» نوشته میشائیل کومپفمولر به تازگی با ترجمه محمد همتی توسط نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شده است.

نسخه اصلی این کتاب در سال ۲۰۱۲ چاپ شده و نشر نو در سال ۲۰۱۷ امتیاز انتشار ترجمه فارسی آن را از ناشر آلمانی اش خریداری کرده است. میشائیل کومپفمولر در این رمان، شخصیتی دیگر برای فراتنس کافکا نویسنده اهل چک طراحی کرده و کافکای عاشق را در سطور خود به تصویر کشیده است. او در این رمان، شکوه زندگی را زیر سقف خانه های محقری نشان می دهد که کافکا و دورا دایامانت مدام از یکی به دیگری اسباب کشی می کردند. این شکوه به قول کافکا همیشه و همه جا هست. تنها کافی است او را فرا بخوانیم.

رمان «شکوه زندگی» یک رمان عاشقانه درباره زندگی کافکا است که به ۲۴ زبان ترجمه شده و موفق شده جایزه ژان مونه را در سال ۲۰۱۳ از آن نویسنده اش کند. میشائیل کومپفمولر متولد سال ۱۹۶۱ است. فرانتس کافکا نیز یک نویسنده اهل چک بود که کومپفمولر در بخش «موخره و سپاسگزاری» رمانش، درباره اش چنین می نویسد:

اثری از نامه نگاری فرانتس کافکا و دورا دیامانت باقی نمانده است. دورا دایامانت در تابستان ۱۹۲۴، تعداد ۲۰ دفتر یادداشت و ۳۵ نامه کافکا را با خود به برلین برد که در ماه اوت ۱۹۳۳، گشتاپو در تفتیش خانه اش آن ها را مصادره کرد و از آن تاریخ گمشده به شمار می آیند. دورا دایامانت تا سال ۱۹۳۶ در آلمان زندگی کرد و پس از آن سه سال در اتحاد جماهیر شوروی ساکن بود. اندکی پس از شروع جنگ جهانی دوم به انگلستان مهاجرت کرد و همان جا در سال ۱۹۵۲ در سن ۵۴ سالگی درگذشت. پدر کافکا تا سال ۱۹۳۱ و مادرش تا سال ۱۹۳۴ زنده بودند. خواهران کافکا، الی و والی و اوتلا و همچنین خواهرزاده ای به نام هانا در سال های ۱۹۴۲ _ ۱۹۴۳ در اردوگاه های شلمنو و آشویتس کشته شدند.

این کتاب فصل های زیادی دارد اما این فصول در ۳ بخش اصلی با عناوین «یک/آمدن»، «دوم/ماندن»، «سوم/رفتن» طبقه بندی می شوند.

در قسمتی از این کتاب می خوانیم:

چند روزی همه چیز به خوبی و خوشی پیش می رود و دخترک خوشحال است و تمام اتفاقات را به خاطر می سپارد و خود را برای شاه رخداد قصه آماده می کند، برای روزی که عروسک اعتراف می کند که به این زودی بر نمی گردد. فکرش را بکن، شاهزاده از من خواستگاری کرده! نوشته است که بیست و چهار ساعت فرصت دارد که فکر کند، اما نیازی به این همه فرصت ندارد و دلش می خواهد با شاهزاده ازدواج کند. دورا پایان دیگری را برای این قصه ترجیح می دهد. می شود عروسک تازه ای خرید و گفت که این همان عروسک قدیمی است و میا در طول سفر تغییر کرده و این همان میای قدیمی است. نه، فرانتس؟ دکتر با او موافق نیست. داستان باید پندی هم داشته باشد. پس عروسک در آخرین نامه اش می نویسد که خیلی خوش بخت است و اگر دختربچه بیشتر از او مراقبت کرده بود، هرگز با شاهزاده آشنا نمی شد. با این حساب آیا اینکه تو خوب مراقبم نبوده ای خوب است، یا خوب نیست؟ این حرفِ دل فرانتس هم هست: اگر من سال ها پیش ناگهان دچار بیماری سل نشده بودم و ازدواج  کرده بودم، حالا کنار تو در برلین نبودم. حالا این که من دچار بیماری سل شده ام خوب است یا بد؟

زندگی شان چیزی کم ندارد. با هم هستند، وقت دارند و همین مهم است. تنها نگرانی شان اجاره خانه بالایی است که هر ماه می پردازند، درست است که در منطقه خیلی زیبایی هستند، اما این همه کرایه برای یک اتاق زیاد است. هرچند روز یک بار هم صاحب خانه دم در ظاهر می شود و مبلغی بر کرایه می افزاید. آخر ماه اوت، چهار میلیون مارک داده اند و در این فاصله کرایه نیم میلیون مارک بیشتر شده است.

این کتاب با ۲۶۴ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۲۵ هزار تومان منتشر شده است.

کد خبر 4113732

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha