به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی است که دکتر محمد فنایی اشکوری، استاد مؤسسه امام خمینی(ره) در مورد خاطرات خود از بهمن ۵۷ نوشته است:
روزهای بهمن ۵۷ روزهای عجیبی بود. هر لحظهاش ظرف حوادثی بزرگ بود. در خیابانهای شهرها، آتش و دود و خون به هم آمیخته بود و صدای خشم انقلابی مردم از یک سو و بوی باروت و صفیر گلولهها از سوی دیگر درهم پیچیده بود. هر ساعت بر خیل شهدا افزوده میشد و لحظهها با بیم و امید سپری میشد. شهرها ویران، ادارات و کارخانجات تعطیل و بازارها بسته بود. زمزمۀ بازگشت امام از یکسو امید رهایی را در دلها زنده کرده بود، اما از سوی دیگر برای امنیت و سلامتی امام دلها نگران و لرزان بود. بختیار تهدید کرده بود. سران ارتش دندان نشان داده بودند. مردم در خیابانها فریاد میزدند:"وای به حال بختیار اگر امام فردا نیاد." دوازدۀ بهمن فرا رسید. نفسها در سینههای پر دلهره و مضطرب حبس شده بود. همۀ امید و آرمان و تمام هستی ملت در هوا بود. آیا هواپیمای امام به سلامت بر زمین خواهد نشست؟ جز امید و دعا کاری از کسی ساخته نبود. بالأخره خورشید از غرب طلوع کرد. «بوی گل و سوسن و یاسمن آمد رهبر محبوب من از سفر آمد.»
با ورود امام امیدها به پیروزی صدچندان شد و انقلاب جان تازهای گرفت و مبارزات مردم وارد مرحلۀ جدیدی شد، اما آینده همچنان مبهم و غیر قابل پیش بینی بود. بختیار عربده میکشید و تهدید به کودتا و قتل عام مردم جدی بود. جنگ و گریز در خیابانها شدیدتر میشد و درگیری با نظامیان در گوشه و کنار ادامه داشت. فریاد الله اکبر از پشت بامها میپیچید. از شهرهای مختلف اخبار حماسه و کشتار و ویرانی به گوش میرسید. همه احساس میکردند که کشور آبستن حادثهای سترگ است. اما آن حادثه چیست و آن نبأعظیم کدام است؟ کسی نمیدانست. آیا با دخالت آمریکا و کودتایی خونین و قتل عام مردم و رهبران انقلاب، کار انقلاب به پایان خواهد رسید؟ یا با پیوستن ارتش به ملت و فرار سران رژیم، انقلاب پیروز خواهد شد؟ در پشت صحنه از یک سو مستشاران آمریکایی در کنار سران رژیم و ژنرالهای ارتش شاهنشاهی در حال چارهاندیشی و برنامه ریزی بودند.
ویلیام سولیوان سفیر وقت آمریکا در ایران برای نجات رژیم شاهنشاهی به شدت فعال بود. ژنرال رابرت هایزر معاون وقت فرمانده نیروی هوایی آمریکا در اروپا و فرستادۀ ویژه آمریکا به ایران مأمور زمینه سازی برای انجام کودتا علیه ملت بود. از سویی دیگر، پیشوایی روحانی و معنوی همراه با جمعی از یارانش با پشتوانۀ امداد الهی در حال تدبیر انقلاب بود. در میدان مبارزه نیز جنگ و گریز لحظه به لحظه شدت میگرفت. اوج درگیریها در تهران بود و همه منتظر لحظۀ سرنوشت ساز بودند. بیشتر توجهات به سمت رادیو و تلویزیون بود. در این گیرودار آتش و دود و باروت و بیم امید بود که در ۲۲ بهمن صدایی در فضای ایران پیچید که دوری جدید از تاریخ ایران را آغاز کرد: «اینجا تهران است. صدای راستین ملت ایران. صدای انقلاب. امروز به همت مردانۀ ملت، آخرین دژهای استبداد فروریخت.» و ساعتی بعد: «بسم الله الرحمن الرحیم. این صدای انقلاب اسلامی ایران است.» و سپس پخش سرودهای انقلابی.
بی شک شیرینترین لحظۀ زندگی من وقتی بود که خبر پیروزی انقلاب را از رادیو ایران شنیدم. نه پیش از آن و نه پس از آن، هیچگاه از هیچ رویدای چنین مشعوف نشدم. شعفی که از پیروزی انقلاب اسلامی و احساس مقدسی که از این نهضت داشتم قابل وصف نیست. فکر میکنم همۀ کسانی که در مبارزه بودند و آن روزها را تجربه کردهاند، چنین احساسی دارند. شیرینی خاطرۀ آن واقعه با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست. آن تجربه، تکرار ناپذیر و آن احساس غیر قابل بیان است. کسانی که در آن روزها درگیر انقلاب بودند و تلخیهای رژیم ستمشاهی و دشواریها و بیم و امیدهای مبارزه را چشیدهاند، هر ساله وقتی به مناسبت دهۀ فجر سرودهای انقلابی را میشنوند، آن احساس زیبا و مقدس در آنها زنده میشود. پیروزی انقلاب اسلامی دوست و دشمن را غافل گیر کرد.
کسی امید نداشت به این زودیها کار به نتیجه برسد. ما داستان مبارزات طولانی مردم الجزایر و ملتهای آمریکای لاتین و جنگ ویتنام را میخواندیم و انتظار دورانی طولانی و سختی از مبارزه را داشتیم که معلوم نبود چه زمانی به نتیجه رسد. گاهی حتی در برخی از انقلابیون حس ناامیدی ایجاد میشد. و سخن دل این بود که: «ألیس الصبح بقریب؟» آیا صبح ظفر نزدیک نزدیک نیست؟ رژیم شاهنشاهی دارای قویترین ارتش و پلیس و دستگاه امنیتی منطقه بود و از حمایتهای بیدریغ قدرتهای جهانی به ویژه آمریکا برخوردار بود. از نظر بسیاری از مردم، سقوط حکومت شاهنشاهی به یک افسانه شبیه بود. تحلیلگران خارجی و حامیان آمریکایی و اسرائیلی رژیم شاه هم چنین نظری داشتند. بسیاری از مبارزان ملی گرا، سخن گفتن از سقوط نظام شاهنشاهی را ساده لوحانه و خام اندیشی میپنداشتند.
حداکثر توقع آنها اجرای قانون اساسی و انجام برخی اصلاحات بود. تنها کسی که با قاطعیت وعدۀ فتح و نصرت میداد و امید و حرکت را در دلها زنده میکرد، قهرمان انقلاب یعنی امام خمینی بود. رود خروشان انقلاب به سرعت زمان را در مینوردید. در مدتی کوتاه آتش خشم ملت در تمامی شهرهای ایران شعله ور شد و مردم فوج فوج و دسته دسته به صف انقلابیون میپیوستند. اقشار و طبقات مختلف یکی پس از دیگری همراهی خود با انقلاب و راه امام را اعلام میکردند. حوادثی عظیم در مدت زمانی بسیار کوتاهتر از آن که گمان میشد، رخ میداد. در کمتر از یک ماه سه رویداد مهم و نقطۀ عطف در تاریخ انقلاب اسلامی رقم خورد: فرار ذلت بار شاه در بیست و ششم دی، ورود عزتمندانۀ امام در دوازدهم بهمن و پیوستن ارتش به ملت در نوزدهم تا بیست و یکم بهمن که منجر به وقوع واقعۀ عظیم یعنی پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در بیست و دوم بهمن ۱۳۵۷ شد.
سرنگونی نظام دوهزار و پانصد سالۀ شاهنشاهی و استقرار حکومت اسلامی یک پیروزی عادی نبود، بلکه تحقق یک رؤیا و آرمان بلند تاریخی بود که زمینه ساز ظهور جهانی امام مهدی تلقی میشد. شور و هیجان خلق از پیروزی انقلاب قابل بیان نیست. عظمت پیروزی که به دست آمده بود، فوق تصور بود و شگفتی این رویداد شکوهمند تاریخی ورای حد تقریر!!!


نظر شما