به گزارش خبرنگار مهر، رساله دکترای سازواری تربیت و سیاست در اندیشه امام خمینی(ره) نوشته مجتبی همتی فر، با راهنمایی بختیار شعبانی و مشاوره جمیله علمالهدی و شریف لکزایی، ۲۴ آبان ماه در دانشگاه فردوسی مشهد دفاع شد.
در ادامه چکیده ای از این رساله ارائه می شود:
در این پژوهش، سیر تحول اندیشههای ناظر به مناسبات تربیت و سیاست به عنوان دو امر و نهاد اجتماعی از منظر سازواری چارچوب نظری هر یک با هم، همخوانی با فلسفه اجتماع و یا با چارچوب فکری معیار مورد تحلیل قرار گرفته است. در این تحلیل از الگوی هدف ـ وسیله در معنای موسّع آن و همچنین دوگانهی ساختار ـ کارکرد دولت در کنار نظریه بحران اسپریگنز بهره برده شده است.
پس از بررسی پیشینه عام و خاص، در چارچوب نظری ناظر به سازواری/ ناسازواری تربیت و سیاست سه جریان اصلی شناسایی گردیده است که طرح یا برجسته شدن آنها اغلب واکنشی و برای سازوار نمودن تربیت و سیاست با هم و بر اساس فلسفه اجتماع مربوطه است: ۱ـ «فضیلتگرایی»؛ با تمرکز غالب بر وجه کارکردی دولت، نگرش ابزاری به قدرت و سیاست در راستای تحقق سعادت و خیر برتر (افلاطون، ارسطو و برخی فیلسوفان مسلمان)؛ ۲ـ «قدرتگرایی»؛ با غایتپنداری قدرت به عنوان ارزش ذاتی عمدتاً در قالب دولت مدرن (ساختار) و نگرش ابزاری به تربیت (سوفیسم، هابز و لاک)؛ ۳ـ نظریه انتقادی؛ با به نقد کشیدن وجه ساختاری دولت و گاهی تأکید بر مبارزه در عین پایبندی به ارزش قدرت (فریره و کارنوی). چنین استنباط میشود که «تغییر معنای تربیت و سیاست» و همچنین «توزیع قدرت» سه راه پیشِ روی رفع ناسازواری میان تربیت و سیاست به شمار میرود (فصل ۲).
در ادامه، با در نظر گرفتن الگوی اندیشهشناسی تأسیسی پژوهشگران و ملاحظات روشی استخراج شده، آثار مرتبط امام خمینی مورد مطالعه و تحلیل قرار گرفته است. بر این اساس، مبانی فکری (هستیشناختی، انسانشناختی، دینشناختی و جامعهشناختی) و نظام ارزشی امام خمینی (ره) در ذیل بحرانها و مسایل اجتماعی پیشِ روی ایشان احصا گردید (فصل ۳). در ادامه با تکیه بر این مبانی و با تحلیل مؤلفههای تربیت و سیاست (مفهوم، اهداف و ساختار) در اندیشه و آثار امام خمینی (ره)، صورتبندی تفصیلی و تازهای از دیدگاه ایشان درباره تربیت و سیاست ارائه شده است (فصل ۴ و ۵). در نهایت نیز سعی شده است که مناسبات نادرست و درست تربیت و سیاست در اندیشه امام خمینی (ره) از منظر سازواری مورد تحلیل قرار گیرد (فصل ۶).
بر این اساس، در اندیشه امام خمینی دنیا فرصت تغییر و تبدل است که در آن جنود عقل و جهل در هستی، جامعه انسانی و درون انسان مقابلهی تعارضگونهای دارند که عرصهی اعمال اراده و تعالی انسان را فراهم میکند. در این عرصه و در چارچوب اسلامی، تربیت و سیاست ذیل هدف غایی مشترک و وحدتبخشِ «توحیدگرایی» و مبتنی بر مبانی و گزارههای زیربنایی اسلامی ـ همچون «فطرتگرایی» و «ولایتمداری» ـ سازوار هستند.
اصول و ارزشهای پایه و قواعد الگویِ «خانواده» و «شبکه ولایی» با محوریت «محبت ـ اطاعت (اقتدار)» بر روابط و نهادهای جامعه حاکم است و به ساختار تربیت و سیاست و مناسبات آنها نظم میبخشد. «عدالتمحوری و اعتدال در عین مبارزه با ظلم و انظلام»، «آزادی همه جانبه مادی و معنوی مشروط»، «نظم»، «انتخابگری و اختیارگرایی» و «مردممحوری ذیل قانون و خواستهی الهی» از جمله پایهایترین ارزشها و اصول مذکور هستند.
ذیل عنصر وحدتبخش توحیدگرایی، مناسبات تربیت و سیاست در پیوند با هم تعیین میشود که میتوان آن را رابطهای «دیالکتیک ناهمسطح» دانست که هر یک به اقتضا نسبت به دیگری جنبه آلی مییابد. از یک سو سیاست در وجه نهادی (حکومت و حاکمان در سطوح مختلف) باید مقدمات و مقتضیات تحقق اهداف غایی و واسطی تعلیم و تربیت را فراهم کنند و سیاست بهمثابه ابزار تربیت در سطح فردی و قوامبخش آن به شمار میرود. تأکیدات امام خمینی بر لزوم سیاستگذاری و بازسازی و تحول فرهنگی در ساختارها و روابط و برنامهها توسط حکومت اسلامی را از همین وجه میتوان در نظر گرفت.
از سوی دیگر تربیت برای تحقق اهداف سیاست و حکومت، جنبه آلی مییابد و در تحقق اهداف و تأمین نیازهای جامعه از طریق تربیت متخصص و تزکیه زمامدار و عالمان و همچنین تربیت سیاسی و ملتسازی در راستای تحقق مسئولیت و نظارت عمومی کمکیار حکومت خواهد بود. این دیالکتیک میان تربیت و سیاست در ذیل غایت مشترک توحیدگرایی، با توجه به شرایط و موقعیت حاکم بر جامعه و نظام سیاسی شدت و ضعف و تقدم و تأخر مییابد؛ هر چند در عین سازواری، کلیت آن پابرجا خواهد بود.
نظر شما