۱۹ دی ۱۴۰۱، ۷:۰۷

پرونده‌ای برای «امپراتوری توهم»-۳

روایت کریس هجز از نخبگان خودمحور، لوس، کم‌هوش و ثروتمند آمریکا

روایت کریس هجز از نخبگان خودمحور، لوس، کم‌هوش و ثروتمند آمریکا

تعدادی چنان به هراس افتاده بودند که از ترس اخراج‌شدن اجازه نمی‌دادند مسائل انتقادی در کلاس‌هایشان پیش کشیده شود، و بسیاری دیگر واقعا به حفظ دانشگاه به‌عنوان فضای دموکراتیک اعتقادی نداشتند.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: توهم سواد، یکی از شاخه‌های اصلی بحث‌های کریس هجز نویسنده و خبرنگار آمریکایی در کتاب «امپراتوری توهم» است که نشان می‌دهد ویترین زیبای دانشگاه‌های نخبه‌پرور درجه یک آمریکا، باطن و درونی زشت و متعفن دارد. سوادی هم که در این‌مراکز آموزشی تدریس و منتقل می‌شود، نه از نوع انتقادی و روشنگرانه، که از نوع کارآموزی کسب‌وکار و بله‌قربان‌گویی به مراکز قدرت سرمایه‌داری است.

به‌دلیل همین‌باطن است که کریس هجز سومین‌فصل کتاب خود را «توهم سواد» نامگذاری کرده و با اشاره و کنایه از تسخیر نظام آموزشی آمریکا توسط جریانی صحبت کرده که ما می‌توانیم آزادانه آن را یهود بین‌الملل یا صهیونیسم بخوانیم.

تا این‌جا دوقسمت از پرونده بررسی کتاب «امپراتوری توهم» منتشر شده که در پیوندهای زیر قابل دسترسی و مطالعه هستند:

* «وقتی شخصیت‌های منفی کشتی‌کج ایرانی و روس بودند / چقدر بدهم کنار مریلین مونرو دفن شوم؟»

* «زندان ابوغریب نمونه هرزه‌نگاری آمریکایی است / «چرا ما آمریکاییها می‌خواهیم ستاره هرزه‌نگاری باشیم؟»»

در ادامه مشروح سومین‌قسمت از این‌پرونده را می‌خوانیم؛

* هزینه‌های طرح‌های تحقیقاتی دانشگاه‌های آمریکا از کجا می‌آید؟

پس از یازده سپتامبر پنتاگون و شرکت‌ها، هزینه طرح‌های تحقیقاتی دانشگاه‌های آمریکا را تأمین می‌کنند و همان‌طور که کریس هجز می‌گوید دانش در این‌کشور، از آن‌تاریخ به بعد، به‌طور فزاینده‌ای در خدمت گسترش سلاح‌های ویرانگر و نظارت و کشتار شکل نظامی قرار می‌گرفت. این‌نویسنده در کتاب «امپراتوری توهم» خود درباره رویکردهای سیاسی آمریکا نسبت به اساتید و چهره‌های دانشگاهی می‌گوید «اعضای هیأت علمی دانشگاه‌ها اهمیت خود را در مقام نیرویی مخالف از دست می‌دادند. بسیاری از اساتید در گفتمان‌هایی که برای هیچ‌کس تهدیدی نبود محو شدند، تعدادی چنان به هراس افتاده بودند که از ترس اخراج‌شدن اجازه نمی‌دادند مسائل انتقادی در کلاس‌هایشان پیش کشیده شود، و بسیاری دیگر واقعاً به حفظ دانشگاه به‌عنوان فضای عمومی دموکراتیک اعتقادی نداشتند.» (صفحه ۱۳۳)

این‌دانشگاه که روزی به‌دلیل اعتراض وظیفه‌شناسانه معروف بود، اکنون در حال تربیت انسان‌هایی بی‌عاطفه و عمیقاً مأیوس و بی‌تفاوت و بازی‌خورده است ثروتمندترین دانشگاه‌های تراز اول، دانشگاه‌هایی مثل ییل و استنفورد، خوابگاه‌های دانشجویان خود را به روش بخت‌آزمایی در اختیار آن‌ها قرار می‌دهند. در این‌دو دانشگاه به‌صورت مساوات‌طلبانه با دانشجویان برخورد می‌شود اما برکلی و بسیاری دیگر از دانشگاه‌های دولتی آمریکا، اتاق‌های اسکان دانشجویان را براساس میزان هزینه‌ای که هر دانشجو می‌تواند بپردازد در اختیار آن‌ها قرار می‌دهند. کریس هجز می‌گوید این‌دانشگاه‌ها دچار منطق کاپیتالیستی «انتخاب‌» اند و در خوابگاه‌های گران‌قیمت‌تر کیفیت غذا بهتر است.

برای ورود به ورزشگاه دانشگاه برکلی باید بلیت‌های بالای ۲۵ دلار خرید. همه هم باید بدون خوراکی وارد شوند و پس از ورود اگر نوشیدنی بخواهند باید کوکاکولای گران یا به‌قول کریس هجز نوچه‌هایش، آب‌معدنی دازانی یا آبمیوه مینت مید را بخرند. این‌نویسنده در ادامه همین‌بحث مالی و اقتصادی دانشگاه‌هایی چون برکلی می‌گوید این‌دانشگاه که روزی به‌دلیل اعتراض وظیفه‌شناسانه معروف بود، اکنون در حال تربیت انسان‌هایی بی‌عاطفه و عمیقاً مأیوس و بی‌تفاوت و بازی‌خورده است. یکی از کنایه‌های او در همین‌باره در ابتدای فصل سوم کتاب، نقل قولی از تئودور آدرونو است که گفته دانشکده‌ها باید چیزی فراتر از مهارت به دانشجویان آموزش دهند. باید ارزش‌ها را به آن‌ها بیاموزند.

سال‌هاست که ارتش در فضای دانشگاه‌های آمریکا حضور پررنگی دارد و یکی از معدود راه‌هایی است که به دانشجویان امکان می‌دهد بدون بالاآوردن قرض و بدهی زیاد، از عهده تأمین مخارج خود برآیند. به این‌ترتیب معنای تحصیلات در دانشگاه‌های آمریکا نه فراگرفتن روشن نقادانه اندیشیدن و مورد سوال قرار دادن، بلکه کارآموزی و آن‌نوع موفقیتی است که با معیار پول تعریف می‌شود.

واقعیت دانشگاه‌های آمریکا بر تصویر تخیلی نخبه‌پروری قائم نیست بلکه در پس تصاویر زیبایی که تا به حال به خورد مردم آمریکا، جهان و البته ایران داده شده، مراحل پذیرش در کنار شهریه‌های سرسام‌آور، بیشتر دانشجویانِ متعلق به خانواده‌های فقیر و طبقه کارگر را از ورود به این‌دانشگاه‌های رویایی و کعبه‌ی آمال‌شده بازمی‌دارد.

روایت کریس هجز از نخبگان خودمحور، لوس، کم‌هوش و ثروتمند آمریکا

جرج بوشِ پسر؛ یکی از نخبگان دانشگاه دیده آمریکایی است که کریس هجز او را یکی از خیل نخبگان خودمحور، لوس و کم‌هوش و ثروتمندی معرفی می‌کند که از جاهایی مثل آندوور، ییل و هاروارد بیرون می‌آیند

* روشنفکرنماهایی که با نگاه تحقیر به ما نگاه می‌کنند

کریس هجز با ترسیم شرایط واقعی دانشگاه‌های آمریکا، به مخاطبان آمریکایی کتاب خود و البته دیگرمردمی که این‌کتاب را می‌خوانند، می‌گوید کشور ما (آمریکا) در آینده از نسل عجیب و غریبی از متخصصانی پر می‌شود که از اسم رمزهایی گنگ و نامفهوم به‌عنوان راهی برای جلوگیری از ارتباط با دیگران بهره می‌برند. نویسنده «امپراتوری توهم» دوباره با زبان کنایی می‌گوید این‌متخصصان به بقیه «ما» که نمی‌فهمیم آن‌ها چه می‌گویند یا چه می‌نویسند، به دیده تحقیر و به‌طور سربسته با نفرت نگاه می‌کنند. جان رالستون ساول هم با اشاره به چنین‌دانش‌آموخته‌ها و روشنفکرانی می‌گوید با هر معیار قابل‌فهمی در سنت تمدن غربی، این‌آدم‌ها بی‌سواد به حساب می‌آیند. ساول همچنین می‌گوید یکی از نشانه‌های تمدن رو به زوال این است که زبان این‌تمدن به گویش‌های اختصاصی‌ای تجزیه می‌شود که مانع به‌وجود آمدن ارتباط مردم با آن می‌شود.

با هر معیار قابل‌فهمی در سنت تمدن غربی، این‌آدم‌ها بی‌سواد به حساب می‌آیند. ساول همچنین می‌گوید یکی از نشانه‌های تمدن رو به زوال این است که زبان این‌تمدن به گویش‌های اختصاصی‌ای تجزیه می‌شود که مانع به‌وجود آمدن ارتباط مردم با آن می‌شود

نویسنده «امپراتوری توهم» در فصل سوم کتابش به کلاهبرداران شرکتی و اقتصاددان‌هایی اشاره می‌کند که سیستم اقتصادی «ما» (مردم آمریکا) را دستکاری کرده‌اند و همچنان به زبان گنگ و غیرقابل فهمی با این «ما» سخن می‌گویند که متخصصان در وال استریت و دانشکده‌های بازرگانی تراز اول وضع کرده‌اند. او از این‌ماجرا با لفظ «نشستن نخبگان در گتوهای تخصصی‌شده در طیف وسیعی از رشته‌های دانشگاهی» یاد می‌کند.

هجز می‌گوید نخبگان «ما» (آمریکا) شیوه‌های رفتاری پیچیده و قالب‌های گفتاری منسوخ اشراف‌سالاری‌های متحجر و فاسد و در حال انقراض را در لباسی امروزی همانندسازی می‌کنند. او جورج دبلیو بوش را به‌عنوان یکی از این‌نخبگان دانشگاه‌دیده آمریکایی نام می‌بَرد و می‌گوید بوش مردی با ظرفیت فکری به‌شدت محدود و بدون هیچ جوهر اخلاقی‌ای است. به‌گفته هجز بوشِ پسر، از خیل نخبگان خودمحور، لوس و کم‌هوش و ثروتمندی است که از جاهایی مثل آندوور، ییل و هاروارد بیرون می‌آیند. بوش و دیگر اعضای این‌طبقه اجتماعی با پول و ارتباطاتی که دارند پیشرفت می‌کنند و حسی از نخبه‌بودن و این‌آرامش خیال را دارند که از نظر دیگران، دانش فراوانی دارند.

کسانی چون بوش که در مؤسسه‌های تراز اول آمریکا تحصیل می‌کنند، ثروت و دسترسی خود به قدرت را امتداد طبیعی استعدادها و توانایی‌هایشان می‌دانند؛ نه ثمره سیستمی که از طبقه ثروتمند حمایت می‌کند. اعضای این‌طبقه در ساختاری شبیه سازمان فراماسونری به‌دقت تربیت می‌شوند و عضو باشگاه‌ها و انجمن‌های دانشجویی مشابه هستند.

جورج دبلیو بوش و جان کری هر دو در ییل درس خوانده و در مقطع کارشناسی، عضو انجمن مخفی اختصاصی «استخوان و جمجمه» این‌دانشگاه بودند. کریس هجز می‌گوید این‌افراد زمانی‌که تحصیل در کالج‌های تراز اول را به پایان می‌رسانند، شرایط لازم برای پیوستن به حلقه متنفذ را دارا هستند. به‌گفته این‌نویسنده، این‌ها بی‌فرهنگان ظاهراً فرهنگی‌اند. چون تنها مبنای نفوذ و قدرتْ در آمریکا ثروت است. آن‌ها نوعدوست هستند اما فقط در مقابل دیگر اعضای طبقه برگزیده یا در مقابل معدود کارگران خدماتی که به زندگی‌های شخصی‌شان خدمت می‌کنند.

در جایی از همین‌فصل سوم «امپراتوری توهم» است که هجز می‌گوید نخبگان جامعه «ما» (آمریکا) یعنی کسانی که در کنگره یا وال‌استریت هستند، کسانی که در دانشگاه‌ها و مدارس بازرگانی معتبر تربیت می‌شوند، توانایی جمع‌کردن افتضاح مالی کشور را ندارند. در نگاه این‌جماعت، نظام دموکراتیک محصول فرعی بازار آزادی است که خودشان به‌طور برده‌وار به آن خدمت می‌کنند.

به‌گفته نویسنده کتاب پیش‌رو، اخلاق ثمره تمدن است. اما نخبگان آمریکایی، چیز زیادی درباره سنت‌های اخلاقی نمی‌دانند. چون محصول خلأ اخلاقی‌اند. آدم‌هایی چون بوش، جان کری، دیک چنی و … فقط گرفتاری‌های شخصی‌شان را می‌فهمند اما نمی‌توانند تعصب‌ها و جهت‌گیری‌های خود یا علل سرخوردگی‌هایشان را درک کنند. بد نیست به دیگر نمونه‌های جامعه نخبه آمریکا هم که کریس هجز از آن‌ها نام برده، اشاره کنیم؛ باراک اوباما و اعضای کابینه‌اش که همگی مدارک ممتاز دانشگاهی داشتند.

هجز در پایان فصل سوم کتابش برای جمع‌بندی بحث نظام آموزشی و نخبگان آمریکا می‌گوید «وقتی همه‌چیز ویران شد، وقتی سیستم مالی پوسیده ما با تریلیون‌دار دارایی به درد نخور از درون متلاشی شد و جنگ‌های امپراتورمابانه ما به شکست و تحقیر انجامید، چهره واقعی نخبگان قدرت، همان‌قدر عاجر و درمانده و همان‌قدر خودفریب و متوهم همچون همه ما افشا خواهد شد.» (صفحه ۱۶۹)

* یهود بین‌الملل نظام آموزشی آمریکا را هم تسخیر کرده است

کریس هجز در فرازهایی از کتاب «امپراتوری توهم» اشاراتی دارد که مخاطب را یاد نوشته‌های ورنر سومبارت در کتاب «یهودیان و حیات اقتصادی مدرن» یا مطالب لوئیس مارشالکو در کتاب «فاتحین جهانی» می‌اندازند. یکی از این‌فرازها در فصل سوم قرار دارد و ناظر به بحث تسخیر آمریکا توسط یهود بین‌الملل یا همان‌صهیونیست‌هاست. هجز می‌نویسد «نگرش محدود و کوته‌بینانه‌ای که زندگی را فقط انباشتن پول و قدرت می‌داند، نگرشی که در اوایل قرن بیستم سرمایه‌داران طماعی همچون کارنگی یا کرین رواج می‌دادند، به ایدئولوژی مسلط نظام آموزشی آمریکا تبدیل شده است.» (صفحه ۱۶۴)

این‌نویسنده در فراز دیگری می‌نویسد «رؤسای کالج‌ها که درآمد بسیاری از آن‌ها با درآمد مدیران شرکت‌ها برابری می‌کند، اغلب باید انرژی خود را بیشتر از امر آموزش صرف فعالیت‌های مربوط به افزایش بودجه کنند. آن‌ها بی‌وقفه به مدیران صندوق‌های پوشش ریسک و غول‌های وال‌استریت که زندگی‌هایشان اغلب نمونه‌هایی از نکبت اخلاقی و حرص و آز عنان‌گسیخته است دکترای افتخاری می‌دهند و تولیت افتخاری دانشگاه را به ایشان تقدیم می‌کنند.» (صفحه ۱۵۵)

در چنین‌ساختاری دانشجویان چنین‌دانشگاه‌ها و موسساتی، برای اطاعت‌کردن تربیت شده‌اند. همه فکر و ذکرشان نمره است و می‌کوشند دل استادانشان را به دست بیاورند؛ حتی اگر آن‌چه این اساتید تدریس می‌کنند ابلهانه باشد. مهم پیشرفت‌کردن است و پیشرفت‌کردن هم در چنین‌ساختاری یعنی تمکین از مراجع قدرت.

هجز می‌گوید تنها ویژگی مهمی که برای مبارزه با شر لازم است، استقلال اخلاقی است. استقلال اخلاقی هم چیزی است که دولت شرکت‌محور [و یهودیِ آمریکا] با تمام حملات قانونی‌اش به مؤسسات لیبرال و اساتید چپ دست به‌کار نابودی آن شده است. دولت شرکت‌محور چیزی را علم می‌کند که تئودور آدورنو آن را شخصیت عوام‌فریب می‌خواند و ما هم می‌توانیم آن را سویه دیگری از همان فرهنگ شهرت بنامیم که کریس هجز در فصل اول کتاب به آن اشاره می‌کند.

روایت کریس هجز از نخبگان خودمحور، لوس، کم‌هوش و ثروتمند آمریکا

* ورود صاحبان صنایع به دانشگاه و برچیده‌شدن بساط آموزش علوم انسانی

نویسنده «امپراتوری توهم» می‌گوید در حال حاضر بازرگانی پرطرفدارترین رشته تحصیلی در آمریکا است و آموزش علوم انسانی طی چند دهه گذشته به‌طور حساب‌شده‌ای برچیده شده است. با همین‌رویکرد، هر شکلی از دانش که کاملاً در جهت آموزش شغل و حرفه نباشد، در بهترین حالت به حاشیه رانده شده و در بسیاری از دانشکده‌های آمریکا برچیده شده است. هجز می‌گوید اغلب دانشگاه‌ها به مراکز گران‌قیمت آموزش شغل و حرفه تبدیل شده‌اند. این‌نویسنده در حالی‌که می‌گوید تاریخ دانشگاه‌های آمریکا هیچ‌وقت عصری طلایی نداشته و چنین‌دورانی را به خود ندیده، از ویلیام دِرِزیویچ نقل قول می‌آورد که گفته «این‌سیستم فراموش کرده هدف حقیقی‌اش، آموزش ساختن ذهن‌هاست نه تولید شغل.»

یک‌نمونه مثالی برای این‌بحث، دانشگاه هاروارد است که دست‌ودل‌بازترین حامیان مالی‌اش یعنی کسانی که بیش از یک‌میلیون دلار به این‌دانشگاه کمک می‌کنند، همه عضو کمیته منابع مالی دانشگاه هستند. ۳۴۰ عضو این‌کمیته فرزندانی در سن دانشگاه یا بالاتر دارند و ۳۳۶ نفر از این‌فرزندان در هاروارد ثبت‌نام شده‌اند یا در گذشته در این‌دانشگاه تحصیل کرده‌اند هجوم علیه نظام آموزش آمریکا، به‌گفته کریس هجز بیش از یک قرن است که توسط صاحبان صنایع و سرمایه‌دارانی همچون اندرو کارنگی آغاز شده است. ورود صاحبان صنایع به هیئت امنای دانشگاه‌های آمریکا از ابتدای دهه ۱۸۷۰ آغاز شد و نتیجه این‌اتفاق و به‌کارگیری همان‌رویکردهای یهودی این شد که دیگر نه بهترین و با تجربه‌ترین اساتید، بلکه ارزان‌ترین آن‌ها را استخدام می‌کنند. در سال ۲۰۰۹ که کریس هجز کتاب خود را منتشر کرد، اساتید دارای حق استادی دائم و اساتید رسمی تنها ۳۵ درصد کل نیروی کار آموزشی آمریکا را تشکیل می‌دادند. در حال حاضر هم اساتید دانشگاه‌های آمریکا مجبورند همزمان در دو یا سه دانشکده تدریس کنند و در واقع کارگران سیاری هستند که دفتر کار ندارند و از کسب حداقل درآمد عاجزند.

یک‌نمونه مثالی برای این‌بحث، دانشگاه هاروارد است که دست‌ودل‌بازترین حامیان مالی‌اش یعنی کسانی که بیش از یک‌میلیون دلار به این‌دانشگاه کمک می‌کنند، همه عضو کمیته منابع مالی دانشگاه هستند. ۳۴۰ عضو این‌کمیته فرزندانی در سن دانشگاه یا بالاتر دارند و ۳۳۶ نفر از این‌فرزندان در هاروارد ثبت‌نام شده‌اند یا در گذشته در این‌دانشگاه تحصیل کرده‌اند؛ این در حالی است که از هر ۱۰ نفر متقاضی ورود به دانشگاه هاروارد یک‌نفر در این‌دانشگاه پذیرفته می‌شود.

به این‌ترتیب دوباره به همان‌بحث طبقه متوسط و کارگر آمریکا و تضادش با طبقه ثروتمند، مرفه و به‌ظاهر روشنفکر آمریکا برمی‌گردیم؛ این‌که اگر کسی به اندازه کافی ثروتمند باشد، تقریباً همیشه می‌تواند پذیرش یکی از دانشگاه‌های عضو جامعه دانشگاه‌های شرق آمریکا را با پول بخرد.

کریس هجز در فصل سوم کتاب «امپراتوری توهم» از از اساتیدی می‌گوید که می‌ترسیدند برچسب سیاسی بخورند و نمی‌خواستند انبوه حامیان مالی ثروتمند و اربابان اجرایی حاکم بر دانشگاه‌ها را برنجانند. او می‌گوید کسانی که مسئول چنین‌وضعی هستند، تربیت شده‌اند تا راه‌حل‌هایی برای ضمانت بقای سیستم سرمایه‌داری (بخوانیم صهیونیستی) آمریکا بیابند. «آن‌ها فاقد تفکر نقادانه‌اند.» و هجز از هجوم آن‌ها علیه علوم انسانی می‌گوید.

* کاسبی و شامورتی‌بازی کلاس‌های آمادگی دانشگاه‌ها

یکی از فرهنگ‌های صادراتی آمریکا یا فرهنگ غرب به ایران که با موفقیت هم صادر شده، تولید سودآور کتاب‌های کمک‌درسی یا بسته‌های آموزشی است. این‌فرهنگ متأسفانه در کشورمان نهادینه شده اما یک‌محاسبه و اصطلاحاً دودوتاچهارتای ساده به ما می‌گوید اگر فرزندمان کتاب‌های درسی مدرسه را بخواند، در امتحانات قبول می‌شود و نیازی به عناوین مختلف کمک‌درسی که بناست همان‌مطالب کتاب‌های درسی را آموزش دهند نیست. اما این‌فرهنگ در حال حاضر در جامعه ما ایرانیان رواج دارد و جالب است که کریس هجز در کتاب خود از آن نالیده و به آن تاخته است. اگر دقت کنیم چنین‌فرهنگی ریشه در فرهنگ مصرف‌گرایی غربی یا صهیونیستی دارد.

به‌هرحال این‌نویسنده آمریکایی می‌گوید کسب و کار کلاس‌های آمادگی برای آزمون دوره کارشناسی دانشگاه‌های آمریکا، هرسال بالغ بر ۷۲۶ میلیون دلار درآمد دارد. به‌گفته هجز، این‌کلاس‌ها می‌خواهند همان‌چیزی را که به تو گفته‌اند پس بدهی! و این‌میان، «خانواده‌هایی که چندهزار دلار ناقابل برای استخدام معلم خصوصی ندارند چه می‌شوند؟»

یکی دیگر از نمونه‌های بارز این‌دکان و اصطلاحاً شامورتی‌بازی نظام آموزشی آمریکا که هجز به آن اشاره کرده، کتاب‌های موفقیت و آثاری چون «چطور در کالج برنده شویم» است.

ادامه دارد...

کد خبر 5675709

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha

    نظرات

    • IR ۱۱:۳۷ - ۱۴۰۱/۱۰/۱۹
      6 1
      الان مشتی غرب گدای دل نازک دچار تشویش و انواع ناراحتی و تکدر خاطر شده به دست و پا میافتن که چطور نگذارن خاطر بت اعظمشان که خودشان کدخدای عالم نامیدنش مکدر بشه و بهشون اخم کنه.
    • ایرانی IR ۲۲:۰۸ - ۱۴۰۱/۱۰/۱۹
      1 0
      متاسفانه جامعه دانشگاهی ما هم الگوشون همین دانشگاه های آمریکایی است به جای الگو گیری از تمدن ایران باستان