۳۰ شهریور ۱۳۸۸، ۸:۱۳

"باغ شکرپاره" تجربه‌ای متفاوت در عرصه تئاتر روحوضی ایران است

"باغ شکرپاره" تجربه‌ای متفاوت در عرصه تئاتر روحوضی ایران است

بازیگران نمایش "باغ شکرپاره" به کارگردانی قطب‌الدین صادقی حضور در این اثر نمایشی را تجربه‌ای متفاوت در زمینه بازی در نمایش‌های سنتی و روحوضی ایرانی ذکر کردند.

به گزارش خبرنگار مهر، کرامت رودساز، سامان دارابی، ناصر عاشوری و رهام مخدومی بازیگران نمایش "باغ شکرپاره" نوشته و کار قطب‌الدین صادقی با حضور در نشست نقد و بررسی خبرگزاری مهر به تشریح نگاه و بازی خود در این نمایش روحوضی پرداختند.

* تا به حال تجربه حضور در نمایش‌های روحوضی و سنتی ایرانی را داشته‌اید؟

ـ ناصر عاشوری: من تجربه بازی را در نمایش‌های سنتی را از زمان دبیرستان به صورت نقالی و غیره داشتم. سال 75 دوم  دبیرستان بود که در جشنواره کشوری تئاتر بازیگر اول شدم و نکته جالب این است که دکتر قطب‌الدین صادقی  و آقای حسن دادشکر از داوران جشنواره بودند. در تجربه‌های هنری خود روی آواز ایرانی کار کرده‌ام و در مقطع دانشگاه هم تعزیه کار کردم و گرایش خودم هر چه جلوتر می‌روم به تعزیه و نمایش روحوضی بیشتر است البته نه با تعاریف سنتی بلکه با تعاریف روز و معاصر. در زمان خدمت سربازی سال 85 در زاهدان متنی تک بازیگر را اجرا کردم.

رهام مخدومی، سامان دارابی، ناصر عاشوری و کرامت رودساز

با این نمایش به جشنواره تئاتر استانی راه یافتم که آقایان محمد یعقوبی و سهراب سلیمی از داوران آن بودند که از شکل بازی من خوششان آمد. البته قصه مدرن و داستان جوانی دانشجوی هنر بود که در بالای برج میلاد واگویه‌هایی داشت و به خاطر مشکلات موجود قصد خودکشی داشت. داوران گفتند که بازی خیلی به نقالی مدرن شبیه است ولی همان شکل ارتباط با مخاطب را دارد و در عین حال موضوعی که مطرح می‌کند موضوعی از شاهنامه یا موضوعی حماسی نیست بلکه موضوع یک انسان امروزی با مشکلات و معضلات اجتماعی روز است.

در سال‌های گذشته با آقای صادقی بیشتر آثار تراژیک کار کردیم نظیر "افشین و بودلف"، "دخمه شیرین"، "پرومته"، "یادگار زریران" و "کالیگولا" و حضور در "باغ شکرپاره" تجربیاتم را کامل کرد. جالب این است که در تمام این سال‌ها از دکتر صادقی درخواست می‌کردم که اثری کمدی کار کند تا من هم در آن ایفای نقش کنم. وقتی با من برای حضور در این متن تماس گرفته شده خیلی خوشحال شدم زیرا تجربه حضور در کنار آقای مجید افشار برایم خیلی خوب بود.

در زمان تمرینات خیلی درس‌های بزرگی را یاد گرفتم که در کارهای آینده از آن‌ها استفاده خواهم کرد. هیچ وقت با بازیگر نقش سیاه از نزدیک کار نکرده بودم و رقص‌های مختلف سیاه،‌ نوع حرف زدن و خندیدن‌های مختلفش را از نزدیک ندیده و نشنیده بودم. حتی کاراکتر "سلی" در نمایش‌های ایرانی برایم جذاب بود. بارها کنجکاو شدم تا فیلم‌های سیاه‌بازی های مختلف را تماشا کنم تا به یک برآیند منسجم از کاراکتر سلی در نمایش ایرانی برسم.

در تمرین دکتر بارها تأکید می‌کرد دوست ندارد هیچکدام شبیه‌ نقش‌های بازی شده در گذشته توسط هنرمندان مختلف باشیم. یعنی قرار نبود در ادامه آدم‌هایی باشیم که پیش از این سیاه یا سلی بازی کردند. از آنجا که دکتر اصرار داشت ما به‌ازایی غربی نیز داشته باشیم یعنی سلی شبیه کاراکتر آرلکن کمدیا دلارته باشد. البته به خاطر شل بودن کاراکتر شلی راه رفتن خاصی را در نظر داشتم که بعد از پیشنهاد دکتر رفتارهایی از آرلکن را گرفته و حتی راه رفتن خود را عوض و تا حدی شبیه آرلکن بازی کردم.

زمانمان خیلی کم بود و به دلیل مسائل روز اجتماع باعث قطع تمرینات شد ولی با همه این‌ها چیزی که به صحنه رفته به زعم دوستان، اساتید و کسانی که دیدند معدل قابل قبولی دارد. البته خودم هنوز راضی نیستم و گمان می‌کنم تا پایان اجرا روند بهتری خواهم داشت. از اینکه توانستم این تجربه را با دکتر صادقی داشته باشیم بسیار خوشحالم و امیدوارم این تجربه ادامه پیدا کند.

* علاوه بر معادل اروپایی سلی که همان آرلکن است آیا معادل امروزی ایرانی هم برای این نقش در نظر گرفتید؟

ـ آدم‌های امروزی زیاد مدنظرم نبوده ولی ممکن است جایی شبیه باشد همانگونه که در زندگی در برخی اوقات شخصیت‌هایی را می‌بنیم که به شخصیت خودمان نزدیک هستند. ولی در سیر تاریخی ما احمد شاه کاراکتری است که می‌تواند شبیه سلی باشد زیرا هم سن کمی دارد و هم مثل موم در دست وزراء خود در آن زمان تاریخی است. تنها موردی که می‌توانم به آن اشاره کنم که شباهت زیادی به کاراکتر سلی دارد، احمد شاه است.

سامان دارابی: اولین تئاترهایی که در دوران بچگی دیدم کارهای سیاه بازی آقای مجید افشار بود که سال‌های 67 و 68 در مجموعه قصر یخ اجرا می‌شد. حدود 10 اثر از آثار سیاه بازی آقای افشار را دیدم و سپس وقتی به تئاتر شهر آمدم به دنبال دیدن آثاری بودم که سیاه داشته باشد و وقتی نمایشی که سیاه نداشت از سالن بیرون می‌آمدم.

در دوره دانشجویی طبق علاقه و پیش زمینه‌ای که داشتم شرایطی پیش آمد که حدود چهار ماه در سال 81 به همراه یکی از دوستانم متنی را از وحید ترحمی‌مقدم را برای تمرین و اجرا انتخاب کردیم که متأسفانه تمرینات بعد از مدتی متوقف شد. بعدها در کلاس‌های اجراهای کارگاهی که جزء واحدهای درسی کارشناسی محسوب می‌شد نقش سیاه را بازی می‌کردم. به طور کل تیپ‌های نمایش سنتی را به دلیل دیدن و علاقمند بودن می‌شناختم.

در دروه کارشناسی ارشد نیز پایان نامه خود را روی اصول و قوائد نمایش سیاه بازی کار کردم. اطلاعاتم به صورت حرفه‌ای در این زمینه بیشتر شد. سال گذشته هم در نمایش "حقه‌های مبارک" رهام مخدومی نقش حاجی پوش را بازی می‌کردم. پیش از این تجربه همکاری با دکتر صادقی را نداشتم و ایشان نیز کاری از من ندیده بودند و از طریق مخدومی به ایشان معرفی شدم.

در ابتدا قرار بود نقش یکی از دو سرباز نمایش را بازی کنم که به دلیل شناخت نوع کاراکترها به این نتیجه رسیدم که می‌توانم روی این نقش کار کنم. در نهایت به روندی رسیدم که دکتر از نقش راضی شدند و به شناختی نسبی نیز از بازی من رسیدند. متأسفانه به دوره‌ای رسیدیم که آقای افشار به دلیل بیماری قادر به ادامه همکاری با گروه نبودند کسی که برای من خیلی عزیز است زیرا تئاتر و سیاه بازی را با کارهای ایشان شناختم.

وقتی قرار شد من نقش سیاه را بازی کنم با ایشان تماس گرفته و عذرخواهی کردم. فرصتم بسیار کم بود و این کار یکی از سخت‌تری تجربه‌های تئاتریم بود و تنها در حدود 5 روز فرصت داشتم تا روی نقش سیاه کار کنم. در طول تمرین بازیگر به وجوهی از نقش می‌رسد که من برای نقش سیاه این فرصت را نداشتم و در عین حال تماشاگر نیز از این موضوع با خبر نیست و توقع دیدن بازی خوب را دارد.

در نهایت کار کردم و با سختی‌های بسیاری روی صحنه رفتم و خوشبختانه بازخورد خوبی هم داشت. البته من با لحنی دیگر سیاه را بازی کردم که دکتر پیشنهاد داد لحنی را که برای سرباز گرفته بودم در لحن سیاه دخیل کنم. من هم سعی کردم هر دو طرف را با هم داشته باشم. به قول دکتر ناظرزاده هیچ بادی وجود ندارد. قاعده این است که سیاه صدایی خاص داشته باشد ولی می‌تواند این قاعده رعایت نشود.

* روحوضی نمایشی شکل‌گرفته از تیپ‌های مختلف است و متن و چارچوب خاصی ندارد. در "باغ شکرپاره" شاهد شکل‌گیری متن و شخصیت‌پذیری برخی تیپ‌ها شده‌ایم. از دیدگاه بازیگر نظر خودتان در این مورد چیست؟

کرامت رودساز: این به گذشته سیاه بازی و ریشه آن برمی‌گردد. چون سیاه بازی از بطن جامعه و عامی‌ترین لایه‌های مردمی شکل گرفته و مطرب‌های دوره‌گرد به دلیل نبود سواد و آگاهی کامل بر اساس اتفاقاتی که در کوچه و خیابان رخ می‌داده کاری را به نقد می‌کشیدند. این روند کم کم به نمایش تبدیل شد و به منازل اشراف و در نهایت اجرا روی حوض کشیده شد.

بر همین اساس ما نوشته مکتوبی برای سیاه بازی نداریم و اگر مکتوبی هم هست بعد از دولت پهلوی با حضور آقای نصیریان و انتظامی گرد‌آوری و نوشته شد. ولی از زمان صفویه که دوران اصلی سیاه بازی و بقال بازی است مکتوبی نداریم. از آنجایی که دکتر صادقی همواره به دنبال تجربه و ایده‌های نو در آثار خود است این شهامت را به خرج داده و متنی را نوشته که دارای چارچوب و قالب است.

سال 55 تجربه کار سیاه بازی با حضور محمدعلی طاهری را داشتم که در آن نمایش نقش حاجی‌ پوش را ایفا می‌کردم. تحت تأثیر آن سیاه سال‌ها بعد "جنگ‌نامه غلامان" استاد بهرام بیضایی را برای اولین بار در ایران کار کردم. دوست داشتم دوباره در این زمینه کار کنم و وقتی بازی در "باغ شکرپاره" پیشنهاد شد استقبال کردم زیرا در جمعی حضور پیدا می‌کردم تیپ‌هایی به عنوان نمایندگان اقشار مختلف جامعه در نمایش حضور دارند که فضایی انتقادی نیز دارد.

سیاه ما دیگر سیاهی نیست که دست و بالش باز است و بداهه پردازی کند و باید در چارچوب مدنظر کارگردان بازی کند. در نتیجه گاهی به سمت کاراکتر و گاهی به سمت تیپ حرکت می‌کند و از این رو نمی‌توانیم یک سیاه واحد را روی صحنه نمایش "باغ شکرپاره" ببینیم. سیاه ما در جیب خود کتاب دارد و روشنفکر است و خیلی با سیاه‌های دیده شده در گذشته فرق می‌کند.

اساس سیاه بازی به لحاظ نبود متنی مکتوب بر بداهه پردازی بوده و به دلیل تبحر در بیان و گویش و زندگی باهم آثاری لذتبخش برای تماشاگر خلق می‌کردند. در "باغ شکرپاره" همه این قوائد به نوعی کلاسه شده و قصد دکتر پرهیز از آنچه تا به حال دیده‌ایم بوده است.

من کمتر در این نمایش شخصیت می‌بینم و همه به نوعی حرکاتی کاریکاتور گونه دارند و تنها کسی که شناسنامه‌اش مطرح می‌شود و دارای شخصیت می‌شود، سیاه نمایش است. به نظر من خواست دکتر صادقی با این حرکت به نوعی نشان دادن پیشینه سیاه و سیاه‌بازی و پیدایش آن و روند و شکل‌گیریش در طول تاریخ بوده است.

از این رو ما سیاه را در نمایش "باغ شکرپاره" شخصیت می‌بینیم و باقی نقش‌ها به سمت کاریکاتور پیش رفته و تیپ هستند. هدفمان این بود که نقش‌ها و نمایش جهانشمول باشد تا در هر کجای دنیا که اجرا شود مخاطبان با نمایش همزاد پنداری لازم را داشته باشند.

* طنز سیاه کمرنگ شده و ما شاهد سیاهی متفکر و غمگین هستیم. این سیاه با تغییرات زیادی که داشته تا چه حد نشاندهنده تغییر ذائقه مردمی است که سیاه نماینده‌شان است؟

دارابی: این بسته به شرایط هر دوره اجتماعی دارد. در حال حاضر شرایط به گونه‌ای است که اگر بخواهیم یک نفر را به عنوان نماینده مردم نشان دهیم، این نماینده می‌تواند در عین شوخ طبعی غمگین بوده و با تعریف داستان زندگی خود غم موجود را نشان دهد. اگر این سیاه بازی در 20 قبل انجام می‌شد مورد استقبال قرار نمی‌گرفت در صورتی که حالا مخاطبان از این سیاه استقبال می‌کنند زیرا نوع نگرش و فهم و ادراک مردم جامعه نسبت به گذشته متفاوت شده است.

مخاطبان امروز دیگر به هر جمله یا اصطلاحی نمی‌خندند و واکنش نشان نمی‌دهند. این باعث می‌شود بازیگر با ایجاد خلاقیت در تصویر و حرکت نظر مخاطب را جلب کند. در "باغ شکرپاره" سیاه روایت می‌کند و حرف دل خود را می‌گوید و غمگین است و وقتی به داخل داستان می‌رود شخصیت کمیک خود را حفظ می‌کند.

رودساز: در واقع سیاه در "باغ شکرپاره" روای کل قصه است و مخاطب اتفاقاتی که افتاده را از نگاه سیاه می‌بیند. شاید پایان نمایش و اتفاق‌هایی که برای سیاه می‌افتد برای ما ناخوشایند باشد ولی برای خود سیاه ایده‌آل است زیرا همه چیز را تجربه و در دل جامعه لمس کرده است. چه بسا اگر سیاه درگیر این مسائل نمی‌شد خوشبخت‌تر بود. این اتفاقی است که برای روشنفکران ما می‌افتد. تا وقتی در اتاق خود نشسته و می‌نویسند و پا به درون جامعه نمی‌گذارند و همسو با مردم جامعه نمی‌شوند اتفاقی نمی‌افتد.

وقتی یک روشنفکر پا به جامعه می‌گذارد تازه متولد شده و تأثیرگذاری خود را نشان داده و ایجاد حرکت کند. عمده نویسندگان و روشنفکران ما در اتاق خود تنها در یک چارچوب می‌نویسند ولی وقتی به درون جامعه می‌آیند نوع نگاه و نگرش‌شان تغییر می‌کند. شرایط فکری، اقتصادی و سیاسی جامعه در نمایش "باغ شکرپاره" بیان می‌شود.

کد خبر 949977

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha