ساختارگرایی به دلیل تلاش "علمگرایانه" آن برای یافتن قوانین عام حاکم بر حیات اجتماعی و همچنین جبرگرایی حاکم بر آن و نادیده گرفتن نقش انسانی مورد انتقاد است.
به نظر میرسد تاکید هستیشناختی سازهانگاری بر قوام متقابل کارگزار و ساختار همراه با این دغدغه معرفتشناختی و روششناختی نیز هست که در توضیح حیات اجتماعی به هر دو عامل توجه شود. در اینجا اولویت موقت به کارگزار یا ساختار داده میشود.
یکی از مباحث معرفتشناختی رابطه دانش و ارزش یا فاکت (fact) و ارزش است. از نگاه علمگرایان، وظیفه علم توضیح واقعیت است، نه توصیه؛ و تحقیقات علمی باید از هر نوع موضوع هنجاری و ارزشی اجتناب کنند.
این موضوع به شدت از سوی طیف وسیعی از نظریهپردازان اعم از کلاسیک، انتقادی، و پسا ساختارگرا مورد انتقاد است. گفته میشود نوع شناختی که از یک نظریه حاصل میشود ناگزیر دارای ابعاد هنجاری است. مفروضههای هنجاری در طرح سوال، گزینش دادهها، تفسیر دادهها و ... اهمیت دارند.
یعنی برداشتی از شناخت که در آن بر شناخت وضعیتهای خاص همراه با درک امکانات در ایجاد تحول مثبت در آنها با اتکا به بینش متکی بر تجربه تاکید میگردد.
نظر شما