مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به تربیت به معنای روش رفتاری و گفتاری دادن بود. گفته شد اولین محیطی که قویترین نقشِ سازندگی را بر روی انسان دارد؛ محیط خانوادگی و رابطه پدر و مادر با فرزند است. پدر و مادر در سه بُعد نقش روش دادن و تربیت کردن فرزند را دارند؛ 1- دیداری 2- شنیداری 3- رفتاری.
در جلسه گذشته، بحث ما به اینجا رسید که در ارتباط با مسئله دیداری، هم پیکره پدر و مادر و هم تبعات آنها از نظر پوشش، نقش سازندگی و تربیتی دارد و به فرزند روش میدهد. چه رسد به پوشش خودِ فرزند.
بحث به اینجا رسید که پدر و مادر باید این معنا را در نظر داشته باشند که در این رابطه دیداری، به نحوی عمل نکنند که آن ودیعه الهیه به نام «حیا» در درون فرزند سرکوب شود، بلکه باید او را زنده کنند نه اینکه بمیرانند؛ که جلسه گذشته عرض کردم که در این جلسه وارد این بحث میشوم. چون در تربیت نقش اساسی دارد به طور کلی.
نقش «حیا» در تربیت
حیاء و شرم چیست؟ چون اینجا بحث به روش مسائل اخلاقی است اول میروم سراغ تعریف علمای اخلاق. آنها در مباحث اخلاقی یکی از رذائل اخلاقی را به عنوان «وقاحت» مطرح میکنند که ما به آن میگوییم: بیشرمی؛ و ضدّ آن را «عفاف» میگویند. وقاحت از رذائل نفسانیه است و عبارت است از: عدم مبالات نفس از ارتکاب محرمات شرعیه و عقلیه و عرفیه. در مقابل آن، ما میگوییم ضد او حیاء است.
تعریف حیا
حیاء عبارت است از: محصور کردن و انفعال نفس از ارتکاب محرمات شرعیه و قبائح عقلیه وعرفیه، به جهت اینکه نکوهش نشود.
مرحوم مجلسی (رضوان الله تعالی علیه) هم تعریفی راجع به حیاء دارد که میفرماید: «اَلحَیاءُ مَلَکَةٌ لِلنَّفسِ تُوجِبُ إِنقِباضُها عَنِ القَبیحِ وَ إِنزِجارُها عَن خِلافِ الآدابِ خَوْفاً مِنَ الَّلْومِ» اگر بخواهم مطلب و بحث را ساده کنم؛ حیا یک نوع پوشش برای روح است. این تعبیر که عرض کردم تقریباً هم در آیات قرآن وارد شده است هم در روایات. که البته در روایات روشنتر است. در باب روح اینطور است که این برای انسان یک امری است از امور فطری و اکتسابی نیست. یک پوششی است برای روح.
حیا در ارتباط با خداوند، دیگران و خود
آن وقت این پوشش، در روابط گوناگون قرار میگیرد. یک وقت در ارتباط با خدا قرار میگیرد، یک وقت در ارتباط با مخلوق و حتّی یک وقت در ارتباط با خود انسان قرار میگیرد. من نمیخواهم الان وارد بحث حیا بشوم چون چندین سال پیش این را بحث کردهام. لذا تقسیم بندی میکنند و میگویند «أَلحَیاءُ مِنَ اللهِ تعالی» یعنی: از خدا خجالت بکش « أَلحَیاءُ مِنَ الخَلق » یعنی: از مردم خجالت بکش « أَلحَیاءُ مِنَ النَّفس » یعنی: لااقل از خودت خجالت بکش.
«الحیاء من الله» عبارت از تقوا است
در باب آنجایی که «حیا مِن الله» و خجالت کشیدن از خدا است، تعبیر میکنند به «تقوا». شما در قرآن این تعبیر را ببینید :« یَابَنىِ ءَادَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکمُْ لِبَاسًا یُوَارِى سَوْءَاتِکُمْ وَ رِیشًا وَ لِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِکَ خَیرٌْ ذَلِکَ مِنْ ءَایَاتِ الله...» تقوا یک چیز درونی و مربوط به روح است. پوششی است برای روح. در این آیه از آن تعبیر به لباس میکند. پوشش است. من نمیخواهم وارد تفسیر این آیه بشوم؛ که بله! برخی مفسرین در این آیه «یَابَنىِ ءَادَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکمُْ لِبَاسًا یُوَارِى سَوْءَاتِکُمْ وَ رِیشًا» رفتهاند سراغ همین پیراهن و لباس ظاهری و... ولی یک احتمال این است که نه! مقصود حیاء است.
و در «أَنزَلنا» معنای نزول، خلقت است. در آیات زیادی هم داریم که نزول به معنای خلقت است مانند این آیه: «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ» خداوند آهن را که از آسمان پایین ننداخته است؛ غرض خلقت است. و آیاتی مثل: « وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ» «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» که در همه این آیات، نزول به معنای خلقت را میگوید. حالا من نمیخواهم از بحثم منحرف شوم. عمدۀ بحثم این بود که تقوا، «الحیا مِن الله» است و حیاء یک پوشش است. لذا علی (ع) در روایتی میفرماید: «أَحسَنُ مَلابِسِ الدُّنیا أَلحَیاء» در این روایت خیلی دیگر روشن و شفاف است. این یک پردهای است بر روی روح.
حیا امری فطری و آمیخته با خلقت انسانها است
دیگر اینکه این یک امری است فطری و آمیخته شده با خلقت هر انسانی است و از مختصات انسان هم هست. آنهایی که اهلش هستند را ارجاع میدهم به آن حدیثی که جنود عقل و جهل را دارد. در اصول کافی است و مرحوم صدرالمتألهین (رضوان الله تعالی علیه) آن را شرح کرده است. در آن روایت میفرماید « ...وَ الحَیاءُ وَ ضِدُّهُ الخَلعْ» ضد حیا را میگوید: پردهدری. «خَلع»ْ یعنی پردهدری. پس معلوم میشود حیا پرده است. بعد مرحوم صدر المتألهین که میخواهد حیا را معنا کند، میفرماید: «أَلحَیاءُ غَریزَةٌ إِنسانیَّة» بنابراین حیا از مختصات انسان است و امری است آمیخته به وجود و خلقت انسان.
مابه الامتیاز انسان از سایر حیوانات در همین است. یکی از فرقهای انسان با حیوان همین جا است. ما یک مابه الاشتراکات با حیوانات داریم، آنها میخورند ما هم میخوریم، آنها میآشامند ما هم میآشامیم. غریزه جنسی و امثال این حرفها. اما انسان یک مابه الامتیاز دارد. مابه الامتیاز انسان از حیوان به حیای انسان است، به همین است یعنی همین پوشش که خداوند در درون انسان به ودیعه گذاشته است و خدا بذر حیا را در درون هر انسانی پاشیده است، نشای حیا را کاشته است. امری اکتسابی نیست. مثل بقیه امور فطریه در انسان است که باید انسان او را شکوفا کند. من بحثم اینجا بود. و این هم در ارتباط با عقل عملی است که ادراک حسن و قبح است.
علی (ع) در روایتی میفرماید: «أَعقَلُ النّاسِ أَحیاهُم» عاقلترین مردم باحیاترین و باشرمترین مردم است. یعنی این غریزه هرچه رشد پیدا کند در انسان. این در بُعد انسانی بود. در بُعد الهی آن هم این است، چون ما هم بُعد انسانی داریم هم الهی داریم، انسان اینگونه است ابعاد گوناگون دارد؛ در بُعد الهی ما هم همین است؛ روایت از امام صادق (ع) است که میفرمایند: «لا ایمانَ لِمَن لا حَیاءَ لَهُ» کسی که شرم ندارد ایمان ندارد. من در ابتدا گفتم: «حیاء من الله تعالی». همین حیاء است که انسان را از نظر اعمال زشت و قبیح باز میدارد و ما در روایت از علی (ع) داریم: « أَلحَیاءُ یَسُدُّ عَنِ الفِعلِ القَبیحِ» حال قبح آن قبح عقلی باشد یا قبح شرعی. من اینها را فهرستوار میگویم. یک پوشش الهی است. انسان از نظر ذات پردهدار است یعنی باحیاست، پردهدَر نیست؛ چه در بُعد انسانی، چه در بُعد الهی. انسان در هر دو بُعد اینطور است. اصلاً در درون او است، یک چیز تحمیلی برای انسان نیست.
پردهداری در درون فرزند موجود است
هر بچهای که به دنیا میآید، از نظر درونی نهاد او این است. پردهدار است نه پردهدَر و همان پردهداری موجب میشود که به طرف فعل قبیح و زشت نمیرود، من عرض کردم «حیای من الله» داریم، «حیا من الناس» داریم، «حیا من النفس» داریم. اینها در جای خودش بحث دارد، ولی بدانید ریشه این است. این که من عرض کردم راجع به حیا، هم نسبت به پیشگیری نسبت به افعال زشت است؛ هم قبل آن است هم بعد آن، کارسازی دارد. قبل آن مانعیت دارد یعنی این موجب میشود که انسان به سمت کار بد و زشت نرود، یعنی همین شرم که درونی است موجب میشود شرم او میآید.
اگر یک وقتی هم ـ نعوذ بالله ـ فرض کنید یک کار زشتی از او سر زد تا آنجایی که هنوز مسخ نشده است و این پرده به طور کلی دریده نشده و از بین نرفته، متأثر میشود. خودِ او خجالت میکشد؛ خودش، خودش را سرزنش میکند. لازم نیست دیگران به او بگویند. که ما تعبیر میکنیم میگوییم: وجداناً ناراحتم. ؟ این "وجداناً ناراحتم" معنای آن همان مسئله حیا بوده که خداوند در درون او گذاشته بوده است. این پرده را درید و مرتکب این کار زشت شد یعنی این مرزشکنی را کرد، چه مرز الهی باشد، چه مرز انسانی باشد، تا برسد به عرفی آن، در هر رابطهای، هم قبل را میگیرد هم بعد را میگیرد؛ این تا آنجایی است که من عرض کردم و آن اینکه به طور کلی بر اثر تکرار قبائح این از بین نرفته باشد. این را میخواستم بگویم خیال نکنید که فقط راجع به قبل است نخیر، بعد از عمل او هم هست. آن وقت اینجاست که ـ نعوذ بالله ـ اگر مسخ شد و این حیا و پردهداری او از بین رفت، دست به هر جنایتی میزند. ما تعبیر میکنیم میگوییم: آدم دریدهای است. چه را دریده است؟ پرده حیا را دریده و پاره کرده است.
وظیفه پدر ومادر در رشد دادن حیای فرزندان در همه ابعاد
مسئله حیاء در باب تربیت یک نقش زیر بنایی دارد به این معنا که پدر و مادر که به طور معمول و متعارف دو مربیِ دست اول برای انسان هستند، اینها آنچه را که باید روی آن دقت کنند این است که نکند من پرده حیای این بچه را بدرم، حراست و حفاظت و رشد بدهند. نمیخواهد تو به او حیا بیاموزی نه! سرکوبش نکن، خود او شرم ذاتی دارد. رشدش بده این را. چه در بُعد دیداریات، چه در بُعد شنیداریات، چه در بُعد رفتاریات، چه با هیکلات، چه با لباست، چه با لباسش. بالاترین جنایت پدر و مادر در باب تربیت نسبت به فرزند اینجاست که ـ نعوذ بالله ـ در این سه رابطه پرده حیای الهی این بچه را بدرند. اینکه بچه هر کاری دل او میخواهد بکند. لذا در باب تربیت این مسئله را داریم هیچ قابل شبهه هم نیست، که آن هسته مرکزی که کاربرد زیاد دارد در باب تربیت اینجاست. این را بدانید آن کسانی که اسیر هواهای نفسانیشان هستند که میخواهند در جامعه به اهداف شیطانیشان برسند از همین راه وارد میشوند: ترویج لاابالیگری، چه در بُعد الهی آن، چه در بُعد انسانی آن، هر دو بُعد. همین کار را میکنند و به اهدافشان میرسند، جامعه را سوق میدهند به بیبندوباری به معنای پردهدری، پرده حیای جامعه را میدرند چه در بُعد دینی آن، و چه در بُعد الهی آن، و چه در بُعد انسانی آن و دیگر هر جنایتی بخواهند میکنند. « فَاصنَع ما شِئت».
ذکر توسل
و این را هم بگویم که از کجا شروع شد؟ من چند جمله ذکر مصیبت بیشتر ندارم. بعد از وفات پیغمبر در هر دو بُعد یعنی بیشرمی چه در بُعد الهی آن، چه در بُعد انسانی آن. میگویند آمدند در خانه علی جمع شدند، زهرا (س) آمد، در را باز نکرد، در را آتش زدند. من دو سه جمله بیشتر نمیگویم در آن روایتی که از خود زهرا (س) است، ببینید اینها نه حریم الهی را حفظ کردند، نه از خدا خجالت کشیدند و شرم کردند، نه از بُعد انسانی آن.
« وَ رَکَلَ البابَ بِرِجلِه» چنان لگدی به این در زد « فَرَدَّهُ عَلَیَّ » درب نیمسوخته را انداخت روی من « وَ أَنا حَامِلٌ » من باردار بودم، حامله بودم «وَ النّارُ تَسعَرُ وَ تَسْفَعُ وَجهِی» آتش زبانه میکشید و صورت من را میسوزاند. این بیحیاها نه از خدا، نه از خلق خدا، از هیچ کدام شرم نکردند. بعد میدانید چه میگوید؟ زهرا میگوید: « فَضَرَبَنِی بِیَدِه » چنان سیلی به صورتم زد « حَتَّی انْتَثَرَ قُرْطِی مِنْ اُذُنِی» گوشوارههایم پراکنده شد.
...............................
منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله شیخ مجتبی تهرانی
نظر شما