به گزارش خبرنگار مهر، سرهنگ مجتبی حسنی افسر ارشد رسانه ای پلیس راهنمایی و رانندگی کشور سال گذشته که برای مستندسازی از حوادث جاده ای به جاده های شمالی کشور رفته بود بر سر صحنه تصادف مرگبار خانواده مجتبی تکین حاضر شد و اکنون پس از گذشت یکسال از آن حادثه سعی کرده با حفظ تیزبینی های یک پلیس اما با زبانی ساده به تصویر حادثه ای بپردازد که هنوز هم تصور آن برای خیلی ها میسر نیست. یادداشت مجتبی حسنی در ذیل می آید.
یادم است آن روزهم مانند تمام روزها به جهت اطلاع و آگاهی از وضعیت راهها جهت اطلاع رسانی و دادن آگاهی به هموطنان با مرکز فرماندهی و کنترل ترافیک تماس گرفتم. وضعیت جاده ها خیلی برایم مهم بود چون با تعطیلات مدارس و دانشگاهها بازار گرم سفر داغ تر هم شده بود.
گاهی اوقات حوادث و اتفاقاتی رخ می دهد که با کمی آموزش و گرفتن عبرت از آنها می شود از خیلی اتفاقات دیگر پیشگیری کرد. از این رو و بر اساس کنجکاوی و شغل و علاقه ای که داشتم از افسر شیفت جویای حوادث 24 ساعت گذشته شدم که واژگونی یک دستگاه خودرو نیسان وانت با 11 سرنشین در یکی از محورهای ییلاقات شمال کشور که در نهایت منجر به فوت دختر بچه ای هفت ساله بنام دنیا که تمام دنیای پدر و مادرش بود نظرم را جلب کرد.
از آنجا که درتابستان متأسفانه استفاده از وسایل نقلیه باری برای حمل مسافر آن هم در محورهای فرعی بدون اینکه به خطراتش توجه شود زیاد به چشم می خورد، با گروه مستندساز جاده ای به سمت جاده های شمالی کشور حرکت کردم. چند کیلومتری از شهر آستارا نگذشته بودیم که با ترافیک غیر منتظره ای برخورد کردیم. با بلندگوی خودرو و صدای آژیر - که متأسفانه در اینگونه موارد به جای باز گذاشتن مسیر امدادی توسط رانندگان گاهی اوقات مانع از تردد خودروهای امدادی و پلیس می شوند - به هر زحمتی بود خودمان را به محل یک حادثه - که فاجعه بگوییم بهتر است - رساندیم.
خودروی پراید سفید رنگی که صندلی های آن بوی نو بودن خودرو همراه با خون می داد، دیده می شد که به طور کلی از سمت چپ به طرز بسیار دلخراشی آسیب دیده بود. در سمت دیگری از جاده چند متری بیرون از جاده یک کامیون ولوو زرد رنگ که از مسیر خودش خارج شده بود به چشم می خورد و جمعیت زیادی از مردم که بهترین کمک آنها ترک آن محل بود اما متأسفانه علیرغم تمام تذکرات و توصیه ها این کار را نمی کردند.
در سمت چپ جاده کیوسک هلال احمر به چشم می خورد که محل حادثه دقیقا" جلوی محل استقرار جمعیت هلال احمر اتفاق افتاده بود که مصدومین حادثه یعنی راننده خودروی پراید و همسرش را با سرعت به بیمارستان انتقال داده بودند. فردی که خودش را از اقوام مصدومین معرفی می کرد و گویا هر دو با خودروها و خانواده هایشان با هم سفر می کردند از این حادثه به شدت شوکه شده بود و با استرس دنبال کسی می گشت و گاهی با گریه از اتفاقی که افتاده بود صحبت می کرد و با اشاره دست به سمت خودروی پراید می خواست چیزی را به پلیس نشان دهد و از سویی نیز با اشاره به سمت جنگل از فرار راننده کامیون نگران بود.
(شاید این چهارمین بار است که هر وقت می خواهم به این قسمت حادثه اشاره کنم اشک ها و احساساتم مانع از نوشتن واقعه می شود، با وجود اینکه حدود یکسال از این حادثه می گذرد اما هنوز در منظر نظرم است.)
در پشت پراید روی زمین پیکر بی جان دختر بچه پنج ساله ای به چشم می خورد که از ناحیه سر به طرز شدیدی آسیب دیده بود. برق از چشمانم بیرون زد. خدایا! این طفلان معصوم چرا بایستی اینگونه پرپر شوند. عوامل امدادی پارچه سفیدی روی پیکر نازنین کودک کشیدند. با نا شکیبایی و گریه اعضای خانواده خودروی دوم که در گوشه ای ناظر بر واقعه بودند متوجه شدم نام کودک شکیلا است. بله! شکیلایی که یک روز تمام دنیای پدر و مادرش بود، پدر و مادری که ...
چند لحظه بعد از طریق بی سیم خبر فوت پدر که راننده خودرو بود در هنگام انتقال به بیمارستان بر ناراحتی هایمان افزود. از وضعیت راننده کامیون جویا شدیم گویا پس از حادثه به سمت جنگلهای اطراف متواری شده بود. در همین حین یکی از ناظرین حادثه مراجعه کرد و اظهار داشت راننده کامیون قبل از این حادثه با او برخورد و از پشت تصادف منجر به خسارت داشته است و هنگامی که از او خواسته توقف نماید به او توجهی نکرده است که با سماجت و کمک دیگر رانندگان او را مجبور به توقف نموده اند.
گفته می شد راننده کامیون اصلا تعادل نداشته و گویا از مواد روانگردان یا مشروبات الکلی مصرف کرده که در یک فرصت مناسب فرار کرده است. فرد دیگری که راننده خودروی سواری پژو بود اظهار داشت راننده کامیون به طرز وحشتناکی رانندگی می کرده و پس از مقداری برخورد جزئی با خودرویش وی توانسته خودرو را به بیرون از جاده هدایت کند اما راننده خاطی با یک حرکت فرمان کامیون را به روی سواری پراید حادثه دیده هدایت کرده است. همه شوکه شده بودند.
فردی که خود را باجناق متوفی معرفی می کرد و دقیقا" پشت سر خودروی حادثه دیده حرکت می کرده و برخورد کامیون و پراید را به عینه مشاهده کرده بود اظهار می کرد "یکباره دیدم مجتبی از سمت راست به خارج از جاده فرار می کند اما کامیون آن قدر سریع به طرف او آمد که دیگر کاری از دست باجناقم برنمی آمد." خاله شکیلا هم با گریه صحبت می کرد و می گفت "هنوز گرمی دستان شکیلا را که تا دقایقی قبل می گفت خاله خیلی دوستت دارم و با دستان کوچکش صورتم را نوازش می کرد روی صورتم حس می کنم."
دیدن این صحنه ها و وقایع برایم خیلی سخت بود. در طول خدمت حوادث دلخراش و ناگوار رانندگی زیادی دیده و شنیده ام اما نمی دانم چرا هر وقت در اینگونه حوادث کودکی بخصوص اگر دختر بچه باشد از دست می رود این قدر مرا تحت تاثیر قرار می دهد.
با عوامل تولید با سرعت به سمت بیمارستان حرکت کردیم. همسر مجتبی و مادر شکیلا تنها باقیمانده حادثه بود، آن هم بیهوش روی تخت. با دکتر جراح صحبت کردم. دکتر اظهار داشت باید با سرعت عمل جراحی روی وی انجام شود. تیم پزشکی در کمترین زمان ممکن دست به کار شد.
ساعت حدود 2 صبح شده بود. از عوامل انتظامی جویای راننده کامیون شدم. اعلام کردند راننده کامیون را پیدا کرده اند. صبح اول وقت به سراغش رفتم تا ماجرا را از زبان خودش بشنوم. پس از کلی صحبت در خصوص مبدآ و مقصد و کارش متوجه شدم راننده است و برای کسی کار می کند. از بیکاری و ناچاری به این کار مهم و خطیر روی آورده و متأسفانه دقایقی قبل از حادثه نیز از مشروبات الکلی استفاده نموده است.
با توجه به اقرار خودش با سرعت از عوامل مواد مخدر و بهداری خواستار شدیم تست مرفین و الکل از وی گرفته شود. متأسفانه هر دو مثبت بود.
در همین حین خبر رسید که در لحظات پایانی روز گذشته مادر خانواده نیز جان به جان آفرین تسلیم کرده است. رو به راننده کردم و گفتم می دانی چه کار کردی. چشمانم به روزنامه ای که روی میز افسر نگهبان بود افتاد. تیتر روزنامه می گفت "مجتبی تکین دبیر سرویس عکس خبرگزاری مهر در یک حادثه رانندگی جان باخت".
با خود گفتم نه تنها این راننده خاطی بلکه خیلی ها هستند که نمی دانند وی چه کار کرده است.
--------------------------------------------------------------------------
مجتبی حسنی - افسر ارشد حاضر در صحنه تصادف مجتبی تکین
نظر شما