به گزارش خبرنگار مهر 20 فروردین 1372 برای اهالی فرهنگ روز بسیار تلخ و غم انگیزی محسوب می شود چرا که در این روز مرتضی آوینی راوی مجموعه های روایت فتح و نویسنده و سردبیر نشریه سوره که به همراه همکارانش برای ساخت مجموعه تلویزیونی 'روایت فتح' به منطقه عملیاتی فکه رفته بود، بر اثر برخورد با مین خنثی نشده، یک پای خود را از دست داد و بر اثر شدت خونریزی در راه بیمارستان به شهادت رسید.
نوشتار زیر روایتگر گوشه ای از زندگی سید شهیدان اهل قلم است:
مرتضی آوینی در شهریور سال 1326 در شهر ری متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطهی خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند و سپس بهعنوان دانشجوی معماری وارد دانشکدهی هنرهای زیبا دانشگاه تهران شد. وی از کودکی با هنر نزدیکی فراوانی داشت؛ شعر میسرود. داستان و مقاله مینوشت و نقاشی میکرد. تحصیلات دانشگاهیاش را نیز در رشتهای به انجام رساند که با طبع هنری او سازگار بود، ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی معماری را کنار گذاشت و به اقتضای ضرورتهای انقلاب به فیلمسازی پرداخت.
تخصص حقیقی در سایهی تعهد اسلامی به دست میآید
شهید آوینی در همین خصوص نوشته است:«حقیر دارای فوق لیسانس معماری از دانشکدهی هنرهای زیبا هستم اما کاری را کهاکنون انجام میدهم نباید با تحصیلاتم مربوط دانست. حقیر هر چه آموختهام از خارج دانشگاه است. َبنده با یقین کامل میگویم که تخصص حقیقی در سایهی تعهد اسلامی به دست میآید و لاغیر. قبل از انقلاب بنده فیلم نمیساختهام، اگر چه با سینما آشنایی داشتهام. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب ادبیات بوده است.
شروع کار
وی در شرح احوالش آورده است: «با شروع کار جهاد سازندگی در سال 58 به روستاها رفتیم که برای خدا بیل بزنیم. بعدها ضرورتهای موجود رفته رفته ما را به فیلمسازی کشاند... ما از ابتدا در گروه جهاد نیتمان این بود که نسبت به همهی وقایعی که برای انقلاب اسلامی و نظام پیش میآید.عکس آلعمل نشان بدهیم.
گروه جهاد اولین گروهی بود که بلافاصله بعد از شروع جنگ به جبهه رفت. دو تن از اعضای گروه در همان روزهای اول جنگ در قصر شیرین اسیر شدند و نفر سوم، در حالی که تیر به شانهاش خورده بود، از حلقهی محاصره گریخت. گروه بار دیگر تشکل یافت و در روزهای محاصرهی خرمشهر برای تهیهی فیلم وارد این شهر شد.
پخش اولین مستند جنگی
وقتی به خرمشهر رسیدیم، هنوز خونین شهر نشده بود. شهرهنوز سر پا بود. اگر چه احساس نمیشد که این حالت زیاد پر دوام باشد، و زیاد هم دوام نیاورد. ما به تهران بازگشتیم و شبانهروز پای میز موویلا کار کردیم تا اولین فیلم مستند جنگی دربارهی خرمشهر از تلویزیون پخش شد؛ فتح خون.
کار گروه جهاد در جبههها ادامه یافت و با شروع عملیات والفجر هشت، شکل کاملا منسجم و به هم پیوستهای پیدا کرد. آغاز تهیهی مجموعهی زیبا و ماندگار روایت فتح که بعد از این عملیات تا پایان جنگ به طور منظم از تلویزیون پخش شد، به همان ایام باز میگردد.
انگیزه گروه جهاد در ساخت "روایت فتح"
شهید آوینی دربارهی انگیزهی گروه جهاد در ساختن این مجموعه که نزدیک به هفتاد برنامه است چنین میگوید:
انگیزش درونی هنرمندانی که در واحد تلویزیونی جهاد سازندگی جمع آمده بودند آنها را به جبهههای دفاع مقدس میکشاند نه وظایف و تعهدات اداری. روح کارمندی نمیتوانست در این عرصه منشا فعل و اثر باشد. گروههای فیلمبرداری ما با همان انگیزههایی که رزمآوران را به جبهه کشانده بود کار میکردند، داوطلبانه و بدون چشم داشت مالی، در کمال قناعت و شجاعت و آماده برای شهادت.
تاسیس "روایت فتح" به فرمان مقام معظم رهبری
اواخر سال 1370 « موسسهی فرهنگی روایت فتح» به فرمان مقام معظم رهبری تاسیس شد تا به کار فیلمسازی مستند و سینمایی دربارهی دفاع مقدس بپردازد و تهیهی مجموعهی روایت فتح را که بعد از پذیرش قطعنامه رها شده بود ادامه دهد.
شهید آوینی و گروه فیلمبرداران روایت فتح سفر به مناطق جنگی را از سر گرفتند و طی مدتی کمتر از یک سال کار تهیهی شش برنامه از مجموعهی ده قسمتی « شهری در آسمان» را به پایان رساندند و مقدمات تهیهی مجموعههای دیگری را دربارهی آبادان، سوسنگرد، هویزه و فکه تدارک دیدند. شهری در آسمان که به واقعهی محاصره، سقوط و باز پسگیری خرمشهر میپرداخت. در ماههای آخر حیات زمینی شهید آوینی از تلویزیون پخش شد. اما برنامه وی برای تکمیل این مجموعه و ساختن مجموعههای دیگر با شهادتش در روز جمعه بیستم فروردین 1372 در قتلگاه فکه ناتمام ماند.
شروع فعالیت های مطبوعاتی
شهید آوینی فعالیتهای مطبوعاتی خود را در اواخر سال 1362، هم زمان با مشارکت در جبههها و تهیهی فیلمهای مستند دربارهی جنگ، با نگارش مقالاتی در ماهنامهی «اعتصام»، ارگان انجمن اسلامی آغاز کرد. این مقالات طیف وسیعی از موضوعات سیاسی، حکمی، اعتقادی و عبادی را در برمیگرفت.
مقالاتی نیز در تبیین حکومت اسلامی و ولایت فقیه در ربط و نسبت با حکومت الهی حضرت رسول (ص) در مدینه وخلافت امیر مومنان (ع) نوشت و اتصال انقلاب اسلامی را با نهضت انبیا علیهم السلام و جایگاه آن با جنگهای صدر اسلام و قیام عاشورا و وجوه تمایز آن از جنگهایی که به خصوص در قرون اخیر واقع شدهاند، و نیز برکات ظاهری و غیبی جنگی و ویژگی رزمآوران و بسیجیان، در زمرهی مطالبی بود که در « اعتصا» منتشر شد.
آغاز نگارش کتاب "فتح خون"
مقارن با همین سالها شهید آوینی علاوه بر کارگردانی و مونتاژ مجموعهی «روایت فتح» نگارش متن آن را برعهده داشت که بعدها قالب کتابی گرفت با عنوان «گنجینهی آسمانی» او در ماه محرم سال 1366 نگارش کتاب « فتح خون» (روایت محرم) را آغاز کرد و نه فصل از فصول ده گانهی آن را نوشت. اما در حالی که کار تحقیق در مورد وقایع روز عاشورا و شهادت بنیهاشم را انجام داده و نگارش فصل آخر را آغاز کرده بود به دلایلی کار را ناتمام گذاشت.
سالهای 1368 تا 1372 دوران اوج فعالیت مطبوعاتی شهید آوینی است. آثار او در طی این دوره نیز موضوعات بسیار متنوعی را شامل میشود. هر چند آشنایی با سینما در طول مدتی بیش از ده سال مستندسازی و تجارب او در زمینهی کارگردانی مستند و بهخصوص مونتاژ باعث شد که قبل از هر چیز به سینما بپردازد. ولی این مسئله موجب بیاعتنایی او نسبت به سایر هنرها نشد.
تالیف مقالاتی در خصوص ولایت فقیه
آوینی درکنار تالیف مقالات تئوریک دربارهی ماهیت سینما و نقد سینمای ایران و جهان، مقالات متعددی در مورد حقیقت هنر، هنر و عرفان، هنر جدید اعم از رمان، نقاشی، گرافیک و تئاتر، هنر دینی و سنتی، هنر انقلاب و ...تالیف کرد که در ماهنامهی « سوره» به چاپ رسید. طی همین دوران در خصوص مبانی سیاسی، اعتقادی نظام اسلامی و ولایت فقیه فرهنگ انقلاب در مواجهه با فرهنگ واحد جهانی و تهاجم فرهنگی غرب، غربزدگی و روشنفکری، تجدد و تحجر و موضوعات دیگرتفکر وتحقیق کرد و مقالاتی منتشر نمود.
شناخت مبانی فلسفی لازمه مقابله با تهاجم فرهنگی
وی شناخت مبانی فلسفی و سیر تاریخی فرهنگ و تمدن جدید را از لوازم مقابله با تهاجم فرهنگی میدانست چرا که این شناخت زمینهی خروج از عالم غربی و غربزدهی کنونی را فراهم میکند و به بسط و گسترش فرهنگ و تفکر الهی مدد میرساند.
نامه انتقادی به محمد خاتمی وزیر ارشاد وقت
سید شهیدان اهل قلم همچنین نقدهای فراوانی به عملکرد دولت سازندگی داشت و بارها انتقادهایی را از عملکرد فرهنگی دولت ششم مطرح کرد که اوج آن در نامه شهید آوینی به سید محمد خاتمی و عقاید وی مطرح میشود که نظر به اهمیت آن بخش هایی از این نامه به شرح ذیل می آید:
وزیر فرهنگ و ارشاد در نشستی که به دعوت انجمن اسلامی دانشگاه تهران انجام گرفته بود سخنانی ایراد کرد که سخت قابل تأمل است.
قبل از هر چیز آنچه که تحسین ما را برانگیخت صراحت لهجه و صداقتی بود که در گفتار ایشان وجود داشت. در روزگارانی که همه به مصلحت اندیشی و حزم و احتیاط و ملاحظه کاری گراییدهاند، این صراحت بسیار پربُهاست و به اعتقاد ما، اگر دیگران نیز بتوانند با پرهیز از ریا و عُجب و دورویی و سیاست بازی، با همین صراحت نظرات خود را ابراز دارند، فضایی سالم برای تضارب آرا و دستیابی به حق ایجاد خواهد شد.
تصورات ما از یکدیگر هنگامی درست است که ما دور از حیله بازی و نقاب سازی منویات خود را بیان کنیم و مصلحت اندیشیهای ریاکارانه ما را از ابراز اعتقادات خویش منع نکند.
وزیرارشاد اسلامی در این سخنان آن همه صداقت دارد که در جایی میگوید: «ما معتقد نیستیم که هر چه در جمهوری اسلامی میشود خوب است. گاهی اشتباه میکنیم. اول فکر میکنیم خوب است، بعد میبینیم بد است و با آن برخورد میکنیم.»
واین صداقت شرط پذیرش حق است. مناظره و مباحثه فکری هنگامی به حق خواهد رسید که طرفین برای خود امکان اشتباه قائل شوند و خود راحقّ مطلق نینگارند. مقدماتی که وزیر محترم ارشاد برای سخنان خویش چیده است نیز بسیار داهیانه و تحسین برانگیز است و ما به خود اجازه میدهیم که بر قسمتهایی از سخنان ایشان تأکید ورزیم و در حاشیه آنها به بحث بپردازیم.
وی در همان آغاز در جهت «شناخت عالمانه واقعیتها» میگوید: «انقلاب ما با آنچه در دنیا میگذرد در بنیاد فکری و اهداف در تضاد است و اصولاً هر انقلابی با وضع موجود به مخالفت بر میخیزد.»
و اما در عـین حال، ایشان از غـــرب و یا به قول ایشان «جهان رقیب ما» غفلت نکردهاند و گفتهاند:
«ما نباید از یاد ببریم که جهان رقیب ما از یک نظام نظری و سیاسی جا افتاده و پرسابقه برخوردار است. دنیای امروز – غرب فکری – دارای اندیشه است، قرن هاست که شکل گرفته است، مبانی آن فرموله شده است، از جهات مختلف توسط صدها دانشمند بیان شده است، تجربیات مختلفی را پشت سر گذاشته است، خود را با واقعیت محک زده است و اصلاح کرده است و نحلههای فکری مختلف سمبل آن است.
مسئله مهم این است که این نظام ارزشی، فکری و سیاسی با تمایلات اولیه بشر سازگار است؛ خود به خود طبع اولیه مدافع و خواستار این نظام است. مبانی نظام امروز بر آزادی است؛ بخصوص با شکست تفکر سوسیالیستی این آزادی بیشتر مورد خواست است. آزادی از دیدگاه آنها یعنی رهایی از همه موانع برای انجام دادن هر آنچه که انسان تمایل به آن دارد و حدود این آزادی، آزادی دیگران است.»
اما این روزگار، از سویی دیگر، روزگار استحاله ظاهر و باطن تمدنهای متفاوت باستانی در باطن تمدن غرب است. در همه جای کره زمین حیات افراد بشر صورت واحدی دارد و ارتباطات بین المللی، خواه ناخواه، تفکر غرب را از طریق یک شبکه واحد در سراسر دنیا پراکنده است. تفکر غرب و ارزشهای آن برای مردم سراسر کره زمین به صورت امر متعارفی در آمده است و اصلاً فرصت و قدرت آنکه خود را از سیطره این امر متعارف خارج کنند و آن را مورد ارزیابی قرار دهند ندارند.
در داخل کشور ما نیز بسیارند کسانی که مسیطَر این امر متعارف هستند و از همان نظر گاهی که عرف جامعه غربی و غرب زده است، به ما و اعمال و سیاستهای ما مینگرند؛ و متأسفانه نشریات و رسانههای ما بیشتر در دست اینهاست.
چه باید کرد؟ مسلّماً در شرایطی اینچنین که همه سیاستهای نظام اسلامی با عرف بدویت و جاهلیت جامعه غرب سنجیده میشود هرگز نمیتوان غایات الهی اسلام و صورت مطلوب آن را یکباره، بدون در نظر داشتن خواست همه اقشار جامعه، بر آن حاکمیت بخشید. این همان علتی است که در آغاز پیروزی انقلاب، آنان را که امیال خود را منافی با دین و دینداری مییافتند از کشور تاراند. نکتهای که آقای خاتمی ما را به آن تذکر دادهاند این است که این امیال در نظام ارزشی تفکر غرب، که اکنون بر سراسر دنیا سیطره یافته، چیزی خلاف عرف نیست.
روایتی از آزادی در جوامع غربی
در غرب نوشیدن مایع تندی که عقل را زائل میکند و اختیار را از کف انسان باز میگیرد عملی خلاف عرف نیست؛ قمار، زنا، همجنس بازی، جلوه فروشی، عُجب، کبر، تسلیم در برابر عادات، بندگی غیر، بندگی نفس... و حتی خود کشی امری خلاف عرف نیست.
آنها حتی وسایلی ساختهاند که با آن میتوان در کمال سهولت و در عین احساس لذت از شرّ زندگی خلاص شد! در آنجا – و به تبع آن در جوامع غرب زده – نوشتن و خواندن کتابهایی که در آن انواع و اقسام این امور متعارف (!) انجام میشود مجاز و حتی ممدوح است، و اصلاً بشر دغدغهای جز این ندارد که اوقات فراغت خود را مستغرَق در لذات گوناگون سپری کند و در ساعات کار نیز فقط برای تأمین حوایج اوقات فراغت خویش مثل سگ جان بکند. در آنجا این پارادوکس که به نظر ما ابلهانه میآید امری کاملاً متعارف است.
در غرب – و به تبع آن در جوامع غرب زده – ساختن فیلمهایی که در آن خلاف عرف عمل نمیشود کاملاً مجاز است، یعنی مثلاً یک زن شوهردار به مردی دیگر دل میبازد و این کار سه نوبت تکرار میشود و حتی در نوبت سوم نیز به کامیابی نمیانجامد.
آقای خاتمی گفته است: «آزادی از دیدگاه آنان یعنی رهایی از همه موانع برای انجام دادن هر آنچه که انسان – طبع اولیه انسان – تمایل به آن دارد و حدود این آزادی، آزادی دیگران است.» و در برابر این مفهوم آزادی، تصویری از دشواری حیات دینی ترسیم میکند و میگوید: «نظامی که ما عرضه میکنیم از طریق جهاد و ریاضت کسب میشود.
کسب تقوا کار بسیار مشکلی است. هدف زندگی غربیها رفاه مادی و رسیدن به آزادی است. همچنین دشمن ما نسبت به مبانی فکری خود غیرتمند است و هر کس این مبانی را نپذیرد با او به ستیز بر میخیزد، از امکانات غول آسای تکنولوژی یا ظرفیت تکنیکها در جهت القای افکار خود سود میجوید. این در شرایطی است که مثل گذشته در دنیا مرز وجود ندارد و هیچ قدرتی نمیتواند بین ذهن افراد و واقعیت فاصله ایجاد کند.»
خاتمی راست میگوید
گفتار وزیر محترم ارشاد کاملاً درست است؛ در این جهان بیمرز هیچ قدرتی نمیتواند بین ذهن افراد و واقعیت فاصله ایجاد کند. اما مگر ما فقط از همین طریق است که میتوانیم به غایات دینی خویش دست یابیم؟ برای آنکه مردم به دینداری رو کنند حتماً باید در ذهن خویش از واقعیت فاصله بگیرند؟ این واقعیت خلاف فطرت بشر است و اگر ما حجابها را یک سو نهیم، خواهیم دید که دعوت مردم به دینداری دعوتی است همسو با جذبهٔ فطرت...
اگر چه طبع بدوی بشر از آن اِعراض دارد. گویا وزیر محترم ارشاد اصل را براین قرار دادهاند که اسلام فقط با دور کردن مردم از این واقعیت – یعنی عرف حیات غربی و غرب زده – محقق میشود و حال که نمیتوان از این واقعیت فاصله گرفت، پس ما اعتراض و انتقاد را هم کنار بگذاریم و همان طور که در برابر نشان دادن کُشتی و بکس و... تسلیم شدیم، همه آنچه را که دشمن میخواهد بر ما تحمیل کند بپذیریم.
عرف جامعه ما از اسلام سرچشمه گرفته است
عرف روشنفکری «عرف عامّ» جامعه ما نیست. عرف عامّ جامعه ما منشأ گرفته از شریعت اسلام است و از غرب جز تأثراتی ظاهری نمیپذیرد و بنابراین، حتی بعد از پنجاه سال حکومت پهلوی، مردم باز هم قدرت یافتند که انقلاب اسلامی را به ثمر برسانند. هنوز هم چیزی تغییر نکرده است.
امکان حضور مردم در تحولات این دهه دوم بعد از پیروزی انقلاب کمتر شده و اگر چه این معضلی بسیار بزرگ است، اما حضور بالقوه مردم هنوز هم در هر موقعیت دیگری که فطرت الناس در رابطه با ولایت تشخیص دهد میتواند به فعلیت برسد.
- اشتباه دیگر دوستان ما که ریشه در مرعوبیت آنها در برابر غرب دارد آن است که آنها افق حرکت انقلاب و شرایط آماده جهانی را در این عصر احیای معنویت و اضمحلال غرب نمیبینند و بالتَبع هرگز برای وصول به این غایت تلاش نمیکنند.
دگراندیشان و روشنفکران سکولار باید آزاد باشند، اما رشد و بالندگی نسل انقلاب نیز مواظبت میخواهد. دولت جمهوری اسلامی حقیقتاً به شعار آزادی مطبوعات، نویسندگان و هنرمندان پایبندی اعتقادی دارد، اما دوستان خویش را از یاد برده است و اکنون مجموع سیاستهای نظام اسلامی کار را به آنجا کشانده که نسل انقلاب در هنر و ادبیات احساس عدم امنیت و بیهودگی میکند.
دوستان ما توجه ندارند که واقعیت متعارف در جهت وصول به غایات ما دچار تحولاتی بنیادین شده است و اکنون تاریخ کره زمین آمادگی پذیرش یک انقلاب جهانی را دارد. رادیوهای خارجی، ویدئو و حتی ماهواره نباید ما را بترسانند. مبارزه از این پس سختتر خواهد شد و به جای فرار از آن – و یا فرار دادن مردم از آن – و پناه آوردن به شعار قلابی «نسل سوم»
در برابر نسل مضمحل دوم، که هر دو و بلکه هر سه مرعوب غرب و مُنهمِک در آن هستند، باید روی به مبارزه آورد، با این اطمینان قلبی که ما مبشّر همان تفکر نجات بخشی هستیم که جهان امروز به آن نیازمند است و در انتظار آن بوده است.
نسل سوم هنر و ادبیات غرب زده با نسل دوم آن نه در تفکر و نه در قوالب تفاوت چندانی ندارد و آنچه که باید منظر امید انقلاب اسلامی را پُر کند نسلی است انقلابی و شریعتمدار که روی به هنر و ادبیات آورده است.
فقه و روشنفکران
باید توجه داشت اشکالی که بر فقه مصطلح وارد است هرگز همان اشکالی نیست که بعضی از روشنفکران بر آن نأکید میورزند. اشکال فقه یک نقص ذاتی نیست و هر کس چنین بیندیشد اسلام را از توان تشکیل حکومت تهی میکند و تلاشهایش همه در جهت جدایی دین از سایر شئون و حیثیات وجود بشر قرار میگیرد.
این اشکال از آنجا منشأ گرفته که اسلام هرگز در قرون جدید تجربه حاکمیت سیاسی نداشته و اکنون که این ضرورت به طور کامل چهره نموده است، لاجرم از یک سو ابواب جدیدی برای جوابگویی به این مسائل مستحدثه در فقه گشوده خواهد شد و از سوی دیگر، تفکری که در آفتاب و سایه دین پرورش یافته است به مقابله با تفکراتی روی خواهد آورد که با اصل دین مخالفت میورزند.
نباید توقع داشت که مقابله با همه موانع و مشکلات – و مثلاً مقابله با نحلههای فلسفی معارض با دین – به دست فقه مصطلح و یا فقها انجام شود. نطفه علم کلام در یک چنین مقابلهای تاریخی بسته شده است، و اگر در نسبت فقه – به معنای مصطلح – با علم کلام بیندیشیم، خواهیم دید که معنای فقه و فقیه از معنای مصطلح خویش وسعت بیش تری خواهد یافت و به معنای تحت اللفظی فقه (۳) نزدیکتر خواهد شد. فقه در این معنای وسیعتر، علم کلام و حتی همین علم کلام جدید را که حضرت آیت ا... مطهری (ره) بنیانگذار آن هستند در بر خواهد گرفت.
ساده انگاری است اگر بخواهیم معرضه فکری این شیخ شهید را با نحلههای فلسفی غرب در دفاع از ساحت دین و دینداری، از آن لحاظ که خارج از حوزه مفهومی فقه مصطلح قرار دارد، بیارتباط با این بحث بدانیم. اسلام پاسخگوی تمام مسائل بشر است و میان امروز و دیروز در این معنا تفاوتی حاصل نمیآید.
همواره در حوزه عرف خاص، این پاسخگویی با تفقه در دین – به معنای وسیع کلمه که علم کلام و بخشی از تاریخ فلسفه دوره اسلامی را نیز شامل میشود – میسور و محقق گشته است و در حوزه عرف عام با تفقه به معنای مصطلح. ما که اسلام را پاسخگوی همه مسائل بشر میدانیم مقصودمان آن نیست که پاسخگویی فقط از طریق فقه مصطلح انجام میگردد.
حکمت احکام فقهی نیز نه آنچنان است که حتماً از طریق فقه مصطلح قابل استنباط باشد. حکمت معنایی اعمّ از فلسفه دارد و میتواند محصول تفکر عقلی باشد، وقتی در نسبت با حضور دینی تحقق یابد. عقل میتواند در اتقطاع از وحی و در خدمت اهوای بشر و یا در نسبت با وحی، صورتهای مختلفی از تحقق و تعین پیدا کند. عقل نظری و عقل عملی نیز دو وجه مختلف از امر واحد هستند و عقل یک بار در مقام نظر و بار دیگر در مقام عمل تحقق مییابد؛ و عمل صورتی متنزل از نظر است.
بنابراین، خلاف آنچه وزیر محترم ارشاد فرمودهاند، خلأ مبتلابه مادر نظم اجتماعی و روابط بین انسانها، خلأ تئوریک نیست. اسلام در مقام نظر هیچ نقصی ندارد و نقص – هر چه هست – از آنجاست که تمدن امروز محصول فلسفهای منقطع از وحی است. از یک سو تمدن غرب محصول تفکری عقلی است که در ذیل فلسفه یونان تحقق یافته است و از سوی دیگر، از لحاظ تاریخی این نخستین بار است که مواجههای نظری و عملی میان تفکر دینی ما و تمدن فلسفی غرب روی میدهد و تا این مواجهه اتفاق نمیافتاد، حکمت نظری دین امکان نمییافت که در صورتی عملی تنزل یابد و پاسخگوی مسائل روز باشد.
کسانی که کتاب «بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی» را از متفکر شهید، استاد مطهری (ره) دیدهاند میتوانند در آن مصداق روشنی برای این امر بیابند که چگونه حکمت نظری دین میتواند به معنای تحت اللفظی تفقه نزدیک شود.
فی المثل، استاد شهید در این کتاب، سرمایه داری ماشینی را به مثابه موضوعی جدید در فقاهت و اجتهاد دیدهاند و نوشتهاند: «صرف توسعه و تغییر کمّی ماهیّت شیء را عوض نمیکند مادام که منجّر به تغییر کیفی نشود. به عقیده ما مشخّصه اصلی سرمایه داری که آن را موضوع جدیدی از لحاظ فقه و اجتهاد قرار میدهد دخالت ماشین است، ماشینیزم صرفاً توسعه آلت و ابزار تولید نیست، که انسان ابزار بهتری برای کاری که باید بکند پیدا کرده است، بلکه تکنیک و صنعت جدید علاوه بر بهتر کردن ابزارها، ماشین را جانشین انسان کرده است، ماشین مظهر فکر و اراده و نیروی انسان بما هُوَ انسان است... ماشین جانشین انسان است نه آلت و ابزار انسان، یک انسان مصنوعی است.
تحجر و تجدد؛ دو پرتگاه جهنمی
صاحب نظران میدانند که همین مبنایی که شهید مطهری اتخاذ کردهاند میتواند جوابگوی بخش عظیمی از سؤالات جوامع امروز در مواجهه با ماشین باشد و لذا، دغدغه عدم تناسب آهنگ انقلاب با زمان – که به نظر میآید دغدغه اصلی وزیر ارشاد و بسیاری دیگر از مسئولان نظام اسلامی است- نباید آنها را به این سمت براند که تنها راه حفظ انقلاب را در دور شدن مردم از واقعیات ببینند و از سر رعب و دستپاچگی، تلاش اصلی خود را در این جهت قرار دهند که اسلام را حامی ارزشها و دستاوردهای تمدن امروز نشان دهند و با صراحت بگویم، به جای اعتماد به نسل هنرمندی که از انقلاب جوشیدهاند و در جریان انقلاب پرورش یافتهاند، در مواجهه با روشنفکران ضدّ دین به اختراع نسلی دیگر – هر چند من درآوردی و بیریشه – بپردازند که در ضدیت با دین و انقلاب هیچ چیز از آن دو نسل دیگر کم ندارند.
تحجر و تجدد دو پرتگاه جهنمی
تحجر و تجدد دو پرتگاه جهنمی هستند که در این سوی و آن سویِ صراط عدل دهان باز کردهاند: زاهدان متنسّک و عالمان متهتّک؛ آنان فلسفه و عرفان و شعر و موسیقی را تفکیرمی کنند و اینان فقه را از پاسخگویی به مسائل روز عاجز میدانند، و صراط عدل از میانه این دو پرتگاه و از بطن آن میگذرد.
وزیر محترم ارشاداسلامی فقط به تحجر و عوام زدگی تاختهاند و از غرب زدگی و تجدد سخنی به میان نیاوردهاند. ایشان پس از ذکر این حقیقت که: «انقلاب ما آرمانهایی داشت که در شعارهایش متبلور بود. یک دین حقیقی به همان میزان ماندگار است که قابل تحقق باشد.
آرمان به خودی خود وجود ندارد بلکه ما را به سمت اهداف میراند. زندگی ما نظم میخواهد. اگر آهنگ انقلاب متناسب با زمان نباشد دچار مشکل میشویم.» فرمودهاند: «شاید آسانترین راه را انسانهای سطحی مطرح میکنند، یعنی اینکه رقیب ما، اندیشه مخالف ما، نباید اجازه حرف زدن داشته باشد و باید جلویش گرفته شود. اما واقعاً این راه حل مشکل ما را حل میکند؟ ملاک سلیقه کی باید باشد؟... استراتژی فرهنگی یک نظام نمیتواند بر منع قرار گیرد. در طول تاریخ اسلام این گونه نبوده است. اندیشمندان اسلامی به استقبال اندیشههای دیگران میرفتند و لحظه به لحظه فرهنگ اسلامی را غنیتر میکردند.
یک سوال از وزیر ارشاد
شکی نیست که استراتژی فرهنگی یک نظام نمیتواند بر منع قرار گیرد و میزان آن را نیز خود وزیر ارشاد در سخنان خویش معین فرمودهاند: «در لیبرالترین حکومتها در جایی که علیه نظام توطئه میشود منع وجود دارد و درک این توطئه بر اساس سلایق شخصی نیست و قانونمندی خاص خود را دارد.
اما مسلّماً جای این سؤال وجود دارد که «آیا استراتژی فرهنگی نظام نمیتواند بر تقویت تلاشهایی ارتکاب یابد که در تفکر و غایات با او همسو و هماهنگ هستند؟»
مگر کسی از وزارت ارشاد خواسته است که استراتژی فرهنگی خود را بر منع قرار دهد؟ دوستان ما باید به یاد داشته باشند که اکنون حجاب سکوت و صبر هنگامی شکسته شده که اتمسفر فرهنگی در عرف خاص آنچنان مسموم و ناامن است که هیچ مؤمنی احساس امنیت نمیکند. من با صراحت به مسئولان فرهنگی و هنری کشور اعلام میدارم که این دغدغه که فرزندان ما امروز و فردا در فضای کدام فرهنگ رشد خواهند یافت ما را به سختی به وحشت میاندازد.
از داهیانهترین سخنانی که وزیر ارشاد در این گفتوگو به زبان آوردهاند این است که: «ما معتقدیم که باید با تبادل اندیشه در افراد مدافع نظام مصونیت به وجود بیاوریم. لازمه این کار این است که جامعه با آرای مخالفین مواجه شود ولی این مواجهه باید کنترل شده باشد.
اما واقعاً همین استراتژی است که به منصّه عمل در آمده است؟ آیا واقعاً دوستان ما در وزارت ارشاد آتمسفر فرهنگی جامعه را کنترل دارند؟ آیا لازمه این مصونیت اجتماعی آن نیست که در کنار مواجهه جامعه با آرای مخالفین، تلاشهای دوستانه مؤید انقلاب و دینداری نیز تقویت شود؟ آیا لازمه مصونیت یافتن مدافعان انقلاب در مواجهه با آرای مخالفین آن است که ما آتمسفر فرهنگی جامعه را آن گونه که نسلهای جدید فرصت هدایت را از دست بدهند؟
ما نیز با تحجر مخالفیم، اما در عین حال میدانیم که تنها مرتجعین و متحجرین نیستند که به نظام فرهنگی و هنری کشور اعتراض دارند. اگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی میخواهد که حصارهای جهل و خرافه و تحجر را بشکند و جامعه را از تفریط باز دارد، باید با تجددِ افراطی نیز مبارزه کند تا مردم را از چالهای به چاه نیفکند... و البته باز هم صد هزار بار شکر که عرف عام از این کشاکش فارغ است و راه خویش را فطرتاً در نسبت با شریعت مییابد. دشمنان ما میگویند: «مشکل امروز ما غرب زدگی نیست، عوام زدگی است.
اسلامیت و جمهوریت
همچنین شهید آوینی در خصوص موضوع بحث برانگیز اسلامیت و جمهوریت که بارها از سوی محافل مختلف مطرح شده است مقاله ای نگاشته است .
مرتضی آوینی در بخشی از این مقاله آورده است: «جمهوری اسلامی» ،علی رغم آنکه از چهل و چند سال پیش به این سو حکومت پاکستان خود را به آن منتسب می دارد ، بدون تردید تعبیری کاملآ بدیع و بی سابقه است.
خواهم گفت که «جمهوری اسلامی» همچون ثمره سیاسی انقلاب اسلامی ایران،مفهومی نیست که از انضمام این دو جزء - جمهوریت و اسلامیت - حاصل آمده باشد و بنابراین ، با تحقق در رابطه این دو جزء با یکدیگر نیز قابل شناخت نیست.
به عبارت روشن تر ، «اسلامیت» در جهان امروز همچون صورتی از یک نظام حکومتی ، تعریف ناشده و موهوم است، حال آنکه «جمهوریت» چنین نیست. تجربه های سیاسی دنیای جدید، علی الخصوص در این سه قرن اخیر، تمامآ در جهت و تبیین چگونگی حضور مردم در حکومت ها بوده است و بنابراین ، در ترکیب «جمهوری اسلامی»، صفت اسلامیت نمی تواند به تبیین و تعریف بیشتر معنای این ترکیب مددی برساند و..... خواه نا خواه آنچه در عمل پیش خواهد آمد و ضعیتی غیر مشخص چون حکومت پاکستان خواهد داشت که یکی از بدترین انواع دموکراسی است.
گذشته از آنکه «جمهوریت» همان «دموکراسی» نیست و بنابراین ، آنان که قصد دارند با استفاده از این تعابیر بیان مقصود کنند ،بهتر است نخست در حدود این تعابیر و نسبت آنها با یکدیگر بحث کنند.
عنایت رهبری به سید شهیدان اهل قلم
بر اساس این گزارش مقام معظم رهبری عنایت بسیاری به شهید آوینی داشتند و بر اساس گفته نزدیکان شهید ساخت ادامه مجموعه روایت فتح که با ناهمواری هایی روبرو شده بود با عنایت ویژه ایشان شروع به فیلمبرداری مجدد کرد.
همچنین حضور رهبر معظم انقلاب در مراسم تشییع پیکر شهید آوینی نشان از عمق علاقه ایشان به شهید آوینی حکایت می کرد که گوشه هایی از خاطرات حضور رهبر معظم انقلاب در مراسنم شهید آوینی در ذیل می آید: اواخر فروردین 72 بود. پیکر سیدمرتضی بر دوش مردم مقابل حوزه هنری تشییع میشد... . خودرو حامل رهبر انقلاب در خیابان سمیه ایستاد. بهرغم مسائل امنیتی، آقا برای احترام از ماشین پیاده شدند، کنار پیکر آوینی ایستادند و زیر لب زمزمه کردند: انا لله و انا الیه راجعون. بعد در جستوجوی خانواده شهید، نگاهی به اطراف انداختند اما به دلیل ازدحام مردم نتوانستند از نزدیک خانواده را ببینند.
پس از پایان مراسم گفتند: از طرف بنده به خانواده شهید تسلیت بگویید، گرچه خودم هم در این مصیبت داغدارم.
بعد در حالی که چشم به تابوت سیدمرتضی دوخته بودند، به راه افتادند.
دستخط رهبر انقلاب
چندی بعد، در صفحه اول قرآنی که به خانواده آوینی هدیه کردند، این عبارت را به دستخط خود نوشته بودند:
«به یاد شهید عزیز، سید شهیدان اهل قلم، آقای سیدمرتضی آوینی که یادش غالبا با من است.»
رهبر معظم انقلاب همچنین دو هفته پس از شهادت سید شهیدان اهل قلم حضرت آیت الله خامنه ای دو هفته پس از شهادت سیدمرتضی آوینی در اردیبهشت سال 72 در دیدار با خانواده این شهید فرمودند: یک مساله این است، آن کاری را که ایشان کردهاند و حاضر و آماده است، چگونه از آن بهرهبرداری بشود. یک مساله هم این است که کار ادامه پیدا کند. آن روز که ما از این آقایان خواهش میکردیم و من اصرار میکردم که این 'روایت فتح' ادامه پیدا کند، درست نمیدانستم چگونه ادامه پیدا کند.
رهبر معظم انقلاب در ادامه فرمودند: بعد که برنامهها اجرا شد، دیدیم همین است. یعنی زنده کردن ارزشهای دفاع مقدس در خاطرها. آن خاطرهها را یکی یکی از زبانها بیرون کشیدن و آنها را به تصویر کشیدن و آن فضای جنگ را بازآفرینی کردن. این کاری بود که ایشان انجام می داد و هرچه هم پیش میرفت، بهتر میشد. یعنی پختهتر میشد. چون در این زمینه کار نشده بود. غیر از این بود که بروند در میدان جنگ و با رزمنده حرف بزنند. آن کار خیلی آسانتر بود. این کار، هنریتر و دشوارتر و محتاج تلاش فکری و هنری بیشتری بود که اول ایشان شروع کرد و بعد کمکم بهتر و پختهتر شد.
حضرت آیت الله خامنه ای همچنین فرمودند: من حدس میزنم اگر ایشان زنده میماند و ادامه میداد، این کار خیلی اوج پیدا میکرد. حالا هم باید این برنامه دنبال شود. تازه در همین میدان هم منحصر نیست. یعنی بازآفرینی آن فضا از راه خاطرهها یکی از کارهاست. در باب جنگ و ادامه برنامه 'روایت فتح' کارهای دیگری هم شاید بشود انجام داد.
رهبر انقلاب:نوری را در شهید آوینی مشاهده می کردم
رهبر معظم انقلاب در ادامه می فرمایند: من با ایشان خیلی کم، همصحبت شدم. منتها آن گفتارهای تلویزیونی را از سالها پیش میشنیدم و به آنها علاقه داشتم. هرچند نمیدانستم که ایشان، آنها را اجرا میکند ولی در ایشان همواره نوری مشاهده میکردم.
ایشان در ادامه افزودند: من یک نور و یک صفا و یک حالت روحانی در ایشان حس میکردم و همینجور هم بود. همینها هم موجب میشود که انسان بتواند به این درجه رفیع شهادت برسد.
حضرت آیت الله خامنه ای به خانواده سید شهیدان اهل قلم فرمودند: وقتی شما میدانید که فرزندتان در پیشگاه خدای متعال در درجات عالی پرواز میکند، یعنی آن چیزی که همه عرفا و اهل سلوک و آن سرگشتههای وادیهای عشق و شور معنوی و عرفانی یک عمر به دنبالش گشتهاند و دویدهاند، او با این فداکاری و این شهادت بهدست آورده و رضوان و قرب الهی را درک کرده است، خوشحال میشوید که فرزندتان به اینجا رسیده است.
تاریخ این سرزمین همواره متفکران و اندیشمندان بسیاری را به خود دیده است اما شاید سالها طول بکشد تا مقتدایی در عرصه فرهنگ همچون شهید آوینی پیدا شود بطوریکه بسیاری از هنرمندان و اندیشمندان فرهنگی بعد از شهادت وی تصریح کردند که فرهنگ این کشور یکی از مهمترین حامیان هنر متعهد را از دست داده است. یاد و خاطره وی گرامی باد.
نظر شما