به گزارش خبرنگار مهر، مراسم یادبود قیصر امین پور همزمان با سالگرد درگذشتش، پیش از ظهر امروز دوشنبه 9 آبان با حضور شاعران و شاگردان این شاعر در سالن کودک و نوجوان هجدهمین نمایشگاه مطبوعات و خبرگزاریها برگزار شد.
صابر مقدمی شاعر و از شاگردان قیصر امینپور در این برنامه گفت: شخصیت قیصر شاید ناشناختهتر از شاعرانگیاش باشد. امینپور قبل از این که شاعر بزرگی باشد، انسان بزرگی بود. به نظرم انسانیت از شاعر بودن و زیبا سخن گفتن، سختتر است. افرادی مانند قیصر امین پور، عمران صلاحی و منوچهر احترامی از آخرینهای نسل مهربانی بودند که از میانمان رفتند. این افراد قبل از این که شاعر باشند، انسان بودند و با وجود این شاعران است که ادبیات میتواند سر بلند باشد.
در ادامه آرش شفاعی گفت: قیصر نمونه زندهای از انسانهایی بود که هرجا که بود، آنجا نبود. یعنی بودنش را به شکلی غیرنمایشی کتمان میکرد. وقتی انسان به چنین دیدگاهی برسد، دیگر تیترها و تمجیدها او را فریب نمیدهد. به یاد دارم در جلسهای که برای نقد آخرین کتاب امینپور برپا شده بود، از این کتاب تعریف بسیار شد. او گفت: من نه این قدر سادهام که این تعریفها را بپذیرم و نه از نقدها ناراحت میشوم.
وی افزود: او به همه انسانها احترام گذاشت، حتی آنهایی که آزارش دادند، با این که امکانش را داشت در مطبوعات مصاحبه کند و واکنش نشان بدهد. این احترام هم شامل بزرگ و کوچک بود و هیچ استثنایی در کار نبود. همیشه ناملایمات را در خودش میریخت و با کسی تسویه حساب نمیکرد. احترامی هم که به آن اشاره کردم، هم به استادانش مانند استاد شفیعی کدکنی بود و هم به شاگردانش که از او میآموختند.
در ادامه صابر موسوی یکی دیگر از شاگردان امینپور گفت: آنچه در شخصیت امینپور بود و او را برجسته میکرد، آزادگیاش از هر قید و بندی بود و دیگر این که هیچوقت راهی را نرفت که به کسی مدیون بشود و این دین باعث محدود شدن آزادگیاش بشود.
این شاعر در ادامه گفت: در دورهای که به دلایلی گوشهگیر شده بود و در هیچ برنامهای شرکت نمیکرد، یکی از افرادی که زمانی در وزارت ارشاد مسئولیت داشت، برایش یک تابلو فرش فرستاد که در آن 3 سکه بهار آزادی تعبیه شده بود. آن فرد در آن زمان مسئولیتی نداشت و هدیه را با هزینه شخصیاش خریده بود اما قیصر تا سکهها را دید، فورا آن هدیه را پس فرستاد. او در بند این مسائل نبود و در یک برنامه هم هدیه 12 سکهای را رد کرد.
موسوی گفت: امینپور یک انسان مذهبی به معنای حقیقی بود. او سر سفره عقدش وقتی صدای اذان را شنید، برخاست. وضو گرفت و اول نماز خواند. با هیچ شخصیتی هم عهد اخوت نبسته بود. برای او راه مهم بود نه فرد و شخصیت. اصول برایش اهمیت داشتند نه یک فرد و قدرت. هیچ وقتی کسی را چون در قدرت بود، تمجید نمیکرد و هیچ وقت اصول را بر مبنای انسانها تغییر نداد.


نظر شما