پیام‌نما

لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ * * * هرگز به [حقیقتِ] نیکی [به طور کامل] نمی‌رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و آنچه از هر چیزی انفاق می‌کنید [خوب یا بد، کم یا زیاد، به اخلاص یا ریا] یقیناً خدا به آن داناست. * * * لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ / آنچه داری دوست یعنی ده بر او

۱۱ آبان ۱۳۹۲، ۱۳:۱۸

یکی از علمای وهابی شیعه شده:

همه ادیان را مطالعه کردم/ با گریه برای مظلومیت سیدالشهدا(ع) از کینه شیعه خالی شدم

همه ادیان را مطالعه کردم/ با گریه برای مظلومیت سیدالشهدا(ع) از کینه شیعه خالی شدم

شاهرود - خبرگزاری مهر: یک مولوی وهابی شیعه شده گفت: برای شیعه شدن همه ادیان الهی و مذاهب گوناگون را مورد مطالعه جدی قرار دادم، اما پاسخ سئوالات خود را تنها در شیعه دوازده امامی یافتم.

به گزارش خبرنگار مهر، سلمان حدادی در مراسمی که شامگاه جمعه به مناسبت آغاز دهه اول محرم در مسجد و حسینه اعظم مدرسه قلعه شاهرود برگزار شد با اشاره به این که مذهب وهابیت نمی گذارند امام حسین(ع) را به خوبی بشناسیم افزود: از بچگی به ما گفته بودند که شیعه‌ها سفسطه می‌کنند و ناحق را حق جلوه می‌دهند به همین دلیل از مذهب شیعه فراری بودم.

وی خود را اینگونه معرفی کرد: سلمان حدادی، فرزند لقمان متولد 1361 در سنندج هستم، پدرم تا سال 54 نظامی و عضو ارتش بود و آن سال، از ارتش کناره گرفت و بخاطر علاقه ای که به وهابیت داشت وهابی شد.

از داشتن اسم سلمان احساس شرمندگی می کردم

این تازه شیعه شده با یادآوری این مطلب که پدرش سال 61 به زندان افتاد و بعد از دو سال و هفت ماه زندان، با عفو مسئولان نظام، از بند زندان آزاد شد تصریح کرد: وقتی پدرم را به زندان بردند، فقط پنج روز از تولدم گذشته بود و او به مادرم سفارش کرد که اسم مذهبی برایم بگذارد و مادرم که اهل کشور سوریه و شیعه مذهب بود، به خاطر محبت فراوان به صحابه جلیل القدر پیامبر و امیرالمومنین، حضرت سلمان، اسمم را سلمان گذاشت.

حدادی در ادامه با اشاره به عصبانیت پدرش از نام گذاری او به نام سلمان خاطرنشان کرد: با این اسم بزرگ شدم در حالی که آن زمان، از اسمم احساس شرمندگی می‌کردم. با تشویق پدرم، در کنار دروس مدرسه، درس‌های دینی اهل سنت را هم می‌خواندم. بعد از اتمام دبیرستان، با چند نفر از دوستان به زاهدان رفتم و سه سال دوره حدیث را در مسجد مکی، گذراندم.

این مولوی وهابی شیعه شده با تاکید بر اینکه در آن سه سال بحث‌های مختلفی با مولوی‌های زاهدان داشتم گفت: گاهی سر کلاس مطالبی می گفتند که با عقل جور در نمی‌آمد و به آنها اعتراض می‌کردم.

وی عنوان کرد: پس از آن که دوره حدیث در زاهدان به اتمام رسید، برای آموختن دوره کامل نحوه‌ جذب و تبلیغ، به رایوند پاکستان رفتم و چهار ماه در آنجا آموزش دیدم.

مراسم عزای حسینی زمینه شیعه شدنم را فراهم کرد

وی با یادآوری این نکته که پس از بازگشت از پاکستان امتحان کنکور دادم و در دانشگاه کرمانشاه در رشته‌ استخراج معادن قبول شدم اذعان داشت: در دانشگاه،‌ یک دوست شیعه پیدا کردم به نام مهدی رضایی. فردی بسیار خوش اخلاق و خوش برخورد و با اعتقاد بود. همیشه سر به سرش می‌گذاشتم و می‌گفتم حیف نیست تو با این اخلاقت شیعه باشی؟ او هم خیلی حرص می‌خورد و گاهی در جوابم می‌گفت حیف نیست تو سنی باشی.

حدادی با اشاره به این که بعد از گذشت چهار سال از دوستی او و مهدی و اصرارهای مکرر وی برای شرکت او در روضه سیدالشهدا با قیافه مولوی وارد چنین مجلسی شده اظهار داشت: گوشه‌ای نشستم و سید بزرگواری منبر رفت و در حین صحبت‌هایش گفت: کدام ‌یک از شما حاضرید به خاطر خدا و اسلام، جانتان را فدا کنید و مطمئن باشید زن و بچه‌تان به اسرات می روند؟ در آن زمان سید الشهدا(ع) چه دید که حاضر شد، جانش گرفته شود و اهل و اولادش به اسارت روند؟ چرا امام حسین(ع) دست به چنین کار بزرگ زد؟ امت پیغمبر(ص) چه کرده بودند و به چه روزی افتاده بودند که نوه پیغمبر(ص) ناچار شد دست به چنین کاری بزند؟

با گریه برای مظلومیت سید الشهدا (ع) از بغض و کینه شیعه خالی شدم

مولوی وهابی شیعه شده با اشاره به این که هر چی فکر کردم دیدم که در شخصیت‌های اهل سنت، شخصیتی مانند امام حسین(ع) پیدا نمی‌شود که حاضر باشد به خاطر اسلام، دست به چنین کار بزرگ و خطرناکی بزند ادامه داد: آن شب چراغ ها را خاموش کردند و شیعیان مشغول سینه زنی شدند ولی من سینه نزدم، نشستم و برای مظلومیت سیدالشهدا (ع) گریه کردم.

حدادی بیان داشت: به ‌یزد رفتم و با بزرگان زرتشتی صحبت کردم دیدم آنها از جنگ اهریمن و اهورا مزدا می‌گویند و افسانه بافی می‌کنند آنان را بر حق نیافتم. سراغ‌یهودی‌های اصفهان رفتم و تحریفات و مطالب مخالف با عقل در تورات را که دیدم از‌یهودیت متنفر شدم.

وی افزود: سراغ مسیحیت رفتم، انجیل‌ یوحنا را مطالعه کردم، با کاتولیک‌های تهران صحبت کردم با پروتستان‌ها حرف زدم، پروتستان ها را افرادی روشن‌تر و عاقل‌تر از کاتولیک ها‌یافتم ولی با این وجود، اهانت ها و نسبت های ناروا به پیامبران الهی، باعث شد که از آنها فاصله بگیرم و حقیقت را در جای دیگری جستجو کنم.

وی با تاکید بر اینکه بعد از همه‌ جستجوها، با احتیاط به سراغ فرق شیعه رفتم، تصریح کرد: ابتدا کتاب های شیعیان چهار امامی زیدی را مطالعه کردم که افکارشان بیشتر شباهت به فرق اهل سنت دارد تا شیعه‌ امامیه. به دیزباد نیشابور، به دیدن شیعیان اسماعیلی شش امامی رفتم دیدم که متاسفانه هیچ تقیدی به شریعت نداشتند. زنانشان بدون حجاب در بین مردان حاضر می‌شدند و راحت با مردان نامحرم دست می‌دادند که به شدت از آنان متنفر شدم.

آخرین فرقه ای که مورد تحقیق قرار دادم شیعه 12 امامی بود

این شیعه علوی با اشاره به این که آخرین فرقه‌ای که باید مورد تحقیق قرار می دادم فرقه‌ شیعه‌ 12 امامی بود گفت: ابتدا کتاب منتهی الامال را به دست آوردم و خواندم. بعد از آن به دفتر‌ یکی از مراجع قم رفتم و سوالات و شبهاتی که داشتم از آنجا پرسیدم و آنها هم با صبر و حوصله به من پاسخ دادند. سپس از او خواستم کتابی به من معرفی کند تا درباره‌ شیعه بیشتر تحقیق کنم که کتاب المراجعات و شبهای پیشاور را به من معرفی کرد.

مولوی وهابی شیعه شده با یادآوری این نکته که شش ماه آن کتاب‌ها را مطالعه کردم، مطالب آن دو کتاب را که می‌خواندم دیدن صحت و سقم آن، فورا مراجعه می‌کردم به کتاب‌ های اهل سنت ‌یا به نرم افزار المکتبه الشامله. با کمال تعجب دیدم مثل اینکه این روایات، واقعیت دارد افزود: برایم سوال پیش آمده بود که چرا بعد از این همه سال، این روایات دور از چشم ما بوده و ما ندیدیم؟‌ اگر هم مواردی از این دست می‌دیدیم و از علما می‌پرسیدیم، خیلی راحت از کنار اینها می‌گذشتند یا توجیه کردند.

چاپ دفترچه "آیا شیعه حق است"

 حدادی با اشاره به چاپ دفترچه‌ ای با عنوان "آیا شیعه حق  است؟" در آن زمان گفت:در این دفترچه دلائلی از کتاب‌های اهل سنت آوردم که ثابت می‌کرد مذهب شیعه، برحق است و آن دفترچه را پخش کردم.

وی خاطرنشان کرد:  ‌یک نفر این دفترچه را به پدرم داده بود و گفته بود این را پسر شما چاپ کرده است. پدرم به من گفت: سلمان شیعه شده‌ای؟ من هم جرات نکردم بگویم بله، تقیه کردن را هم نمی‌دانستم و گفتم: اگر خدا قبول کند.

وی با اشاره به این که با پدر شروع کردم به بحث و مناظره کردن و به کمک اهل بیت(ع) با حضور ذهن کافی، توانستم جوابش را بدهم تصریح کرد: وقتی در مناظرات شکست خورد و نتوانست جوابم را بدهد، به من گفت: سلمان، ماشین زیر پایت چی هست؟ گفتم: زانتیا. گفت: این را بگذار کنار، برایت ماکسیما می‌خرم به شرطی که دیگر هیچ اسمی از شیعه نبری. گفتم: ماکسیما نمی‌خواهم.

از حضرت زهرا (س)سفر کربلا و بچه خواستیم

حدادی در ادامه از سختی ها و مشکلاتی که بعد از شیعه شدن از سوی وهابی ها برای خودش و همسرش ایجاد شده بود که موجب سقط فرزندشان شد و از اجبار برای مهاجرت گفت و افزود:پس خروج از شهرم به جمکران رفتیم و چند روزی را در این مکان بودیم سپس به حرم حضرت معصومه امدیم و بعد از مدتی هم از قم به مشهد رفتیم.

وی گفت: در مشهد یک هیئت مذهبی در نزدیکی محل اسکانمان بود که ما مرتب به هیئت می‌رفتیم و در مراسمات شرکت می‌کردیم. به نحوی با فردی آشنا شدیم، آن بنده صالح خدا لطفی در حق ما کرد، خانه‌ای برایمان گرفت و کاری برایم پیدا کرد و خانمم را هم برای معالجه دکتر برد.

مولوی وهابی شیعه شده با بیان اینکه بعد از اخرین درگیری با چند وهابی در سنندج یکی از انها ضربه ای به همسرم که همراه من بود وارد کرد که موجب سقط جنین وی شد، افزود: در مراسمی که برای بی بی دو عالم حضرت زهرا (س) برگزار شده بود دو چیز از ایشان خواستم، که اولی بچه و دیگری زیارت کربلا بود و خداوند هر دو را به ما داد

وی گفت: چند وقت بعد از سفر کربلا، متوجه شدیم که بچه‌ تو راهی داریم.

وی با بیان اینکه  اولش باورمان نمی‌شد بچه دار شده ایم گفت: سالها از ضربه‌ای که به پهلوی خانمم وارد شده بود می‌گذشت برای اینکه مطمئن شویم خانمم باردار است، هفت، هشت مرتبه آزمایش دادیم و جواب همه‌ آنها مثبت بود و دکترها وقتی وضعیت جسمی خانمم را دیدند گفتند: صد در صد بچه اش را سقط می‌کند.

حدادی ادامه داد: یکی از دوستان گفت: همین الان نذر کن که اگر بچه‌ات دختر باشد اسمش را فاطمه بگذاری و اگر پسر بود محسن. من هم نذر کردم که پس از مراجعه به دکتر متخصص وی نیز بر این مهم معتقد بود که تازه این بچه اگر کامل بشود و به دنیا بیاید حتما می‌میرد.

این شیعه علوی بیان داشت: بعد از چند روز بچه به دنیا آمد و من خوشحال از اینکه پدر شده ام و بچه به سلامتی به دنیا آمده است. طبق نذری که کرده بودم اسمش را فاطمه گذاشتم و از آن روز تا حالا، فاطمه اصلا هیچ مریضی مانند زردی و حتی سرماخوردگی نگرفته است.

در پایان این مراسم زیارت عاشورا و دعای فرج در میان شور و شوق مردم آماده عزاداری ابا عبد الله الحسین (ع) برگزار شد.

کد خبر 2167052

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha