خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و هنر: سینماگران ایرانی محمد مهدی حیدریان را با برنامه های بلند پروازانهاش می شناسند؛ ساختن شهرک سینمایی در هشتگرد که می توانست گام بلند سینمای ایران در گذار از سینمای سنتی و غیر صنعتی باشد. که نشد. تاسیس سیمافیلم درست در بحبوحه زمانی که سیمای ایران از کمبود تولید سریال و فیلم به شدت رنج میبرد، راهاندازی شبکههای جام جم، مدیریت های طولانیمدت در حوزه های مختلف تولیدی، نظارتی سینما و... از دیگر حوزههای فعالیتهای وی بوده است.
مهندس محمدمهدی حیدریان که دارای مدرک مهندسی مکانیک است مدیر شبکه جهانی جام جم 3 (کانال اروپا، امریکا و آسیای جنوب شرقی) و نخستین مدیر عامل سیمافیلم و مدیر کل نظارت و ارزشیابی معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دوره وزارت سیدمحمد خاتمی و علی لاریجانی بوده است. وی همچنین در سالهای اول دهه 80 از سوی احمد مسجدجامعی به عنوان معاون امور سینمایی، سمعی و بصری وزارت ارشاد منصوب شد. فعالیت در فرهنگستان هنر و انتصاب به عنوان مشاور رئیس سازمان صدا و سیما و وزیر ارشاد از دیگر مسئولیتهای وی در دهههای گذشته بوده است.
آنچه درباره حیدریان ورای پستهای مدیریتاش مهم جلوه می کند این است که در بین اهالی سینما از طیفها و دیدگاههای مختلف مورد پذیرش است و از سوی دیگر وی را میتوان از افرادی دانست که در سینمای ایران صاحب اندیشه و تئوری مدیریت است.
در نشستی که در آن تاریخ شفاهی فرهنگ معاصر ایران موج می زد، دغدغه مقام معظم رهبری را در حوزه فرهنگ و مسایل دیگر با حیدریان در میان گذاشتیم و او مسایل را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار داد.
* اگر بخواهیم نگاهی کلان به وضعیت سینمای ایران داشته باشیم و از منازعات و مناقشات خرد که گاه بر سر چند فیلم و جایزه رخ میدهد فراتر برویم، مهم ترین مساله ای که مدیران سینمای ایران باید بدان اهتمام ورزند توجه به دغدغههای مقام معظم رهبری در حوزه فرهنگ است زیرا سینما کارآمدترین و مردمیترین ابزار برای انتقال پیامهای اجتماعی و فرهنگی است.
- از فحوای کلام مقام معظم رهبری و جنس نگرانیهایی که داشتند میتوان به این نتیجه رسید که ایشان در حوزه فرهنگ دغدغههایی دارند که فاصله بسیاری با مسایل دیگر دارد و حتی نسبت به اقتصاد، مسأله فرهنگ برایشان اولویت دارد.
این نکته را با اعتقاد و تحلیل عرض میکنم و تاکید دارم که صحبتهای ایشان در حوزه فرهنگ را باید جدی و دقیق تجزیه و تحلیل و سپس در قالب برنامههای اجرایی دنبال کرد.
*مساله فرهنگ به اندازهای مهم است که امسال در نامگذاری سال هم بروز و ظهور پیدا میکند و به ویژه به مساله حضور مردم و رویکرد جهادی نیز اشاره میفرمایند.
- پیدا کردن راه درست برای اصلاح، ترمیم و بازآفرینی مسائل فرهنگی باید هرچه سریعتر به یک بحث کارشناسی تبدیل شود.
باید بدانیم که بحثهای سیاسی، ژورنالیستی و صرف خوشآمد و یا ناخوشآمد برخی از جبهه ها و گروه های فکری و سیاسی کاری از پیش نمیبرد و به اعتقاد من در این مسیر روزنامه نگاران و رسانهها هستند که می توانند حرکت اصلی این بحث را شکل دهند و باید در این راه محکم تر حرکت کنند. تاکیدم مشخصا حرکت و فضاسازی رسانهای است.
*چرا نقطه آغاز این جریان را خبرنگاران میدانید نه نهادهای فرهنگی و یا مدیریت کلان رسانهها؟
- چون فکر میکنم نتیجهگیری از این بحثها در سطح کلان مدیریت رسانهها به مسیر دیگری منجر شود، اما حضور خبرنگاران و توجیه شدن آنها در مباحثی از این دست می تواند به آنان در ایفای نقش هدایتگر کمک کند. بنابراین با تاکید بیان می کنم این خبرنگاران هستند که باید با تقویت دید کارشناسانه خودشان، موتور اصلی بررسی اشکالها و دلایل رویکردهای گاه نابخردانهای که در این عرصه وجود دارد، باشند.

* در کنار فعالیت رسانهای قطعا حضور مدیران کاربلد در عرصه فرهنگ نیز به تقویت آنچه شما از آن به موتور محرکه یاد کردید، موثر است.
- قبل از صحبت دراینباره باید به ویژگیهای فرهنگ اشاره کنم. اصولا فرهنگ در نسبت با توده مردم تعریف می شود. فرهنگ 2 ویژگی دارد یکی فراگیری ذاتی است آنهم به این دلیل که جنس عام آن از جنس مردم و در کنش و واکنش، تاثیرپذیری و تاثیرگذاری با توده مردم است. از همین رو به دلیل داشتن نسبت مستقیم با مردم، پدیده های توده ای و اجتماعی این خطر را همواره ایجاد کرده اند که به بلای بررسی توده ای و غیر کارشناسی از نوع احساسی منجر شوند و باید مانع ایجاد این خطر شد؛ چراکه بررسی فرهنگ یک تخصص است و یکی از پیچیده ترین تخصصها نیز هست.
ویژگی دوم این است که فرهنگ یک حوزه کاملا تخصصی است که بسیاری از امور این حوزه با فرمول های ریاضی حل و فصل نمی شود. به این معنا که ممکن است مدیریت صنعتی، کشاورزی و حتی اقتصاد در بسیاری موارد با یکدیگر متفاوت باشد اما با فرمول ریاضی مسائل مختلف آن را می توان حل کرد، اما حوزه فرهنگ این گونه نیست. ریشه های فرهنگی را نمی توان نادیده گرفت چراکه مقوله فرهنگ آنقدر اجزا و پارامترهای متعدد و متنوع دارد که باید ریشه پدیده های فرهنگی را در گذشته های دور جستجو کرد.
داشتن ریشه در گذشتههای دور مانع از این می شود که به راحتی بتوان فرهنگ را هر روز به هر رنگی که خواستیم درآوریم. بدون فراهم کردن زمینه و لوازم نه میتوان تغییری ایجاد نمود و نه اساساً انتظار تغییرات عمیق و سریع، انتظار منطقی از فرهنگ خواهد بود. فرهنگ پدیده پیچیده ای است و درست به دلیل همین پیچیدگی است که امروز در این نقطه ایستاده ایم. باید پرسید آیا از سر اعتقاد و اعتلا در این نقطه ایستاده ایم یا صرفا بدلیل اسیر شدن در روزمرگی؟
* آنچه به عنوان تردید یاد کردید ناشی از برخوردهای سلیقه ای است؟
- برخوردهای سلیقهای به خصوص در عرصه مدیریت فرهنگی مقوله دیگری است که جای آن در این بحث نیست. منظور من از بحثی که باز کردم مسیر و راه فرهنگ است.
وقتی درباره مشکلات مختلف صحبت میکنیم و آنگاه که سؤال می شود این مشکل چگونه حل می شود، پاسخ این است: با انجام فعالیت های فرهنگی و فرهنگسازی. اما وقتی میپرسیم که این فعالیت های فرهنگی چیست؟ کمتر پاسخ عملیاتی شنیده و دیده می شود. به اصطلاحی می شود گفت واژه فرهنگ به شکل تکراری و کلیشه ای استفاده میشود.
سؤال من در مقابل پاسخگو نبودن کسانی که می گویند مشکلات تنها از طریق انجام فعالیت های فرهنگی قابل حل است، این است که آیا مدیر حوزهای غیر از حوزه فرهنگ حاضر است پای فرهنگ بایستد و باید و نبایدهای فرهنگی را در انجام فعالیتی که انجام می دهد تعریف کند تا معلوم شود حرفی که درباره فرهنگ و فرهنگ سازی می زند، با اعتقاد کامل بیان می کند یا نه؟ آیا حاضریم تاسیسات صنعتیمان را تا طرح پیوست فرهنگی آن تصویب و اجرا نشده، احداث و راه اندازی نکنیم؟ آیا شهرکسازی و انبوه سازی خانه ها را با ملاحظه تبعات فرهنگی آن انجام داده ایم؟
* تجربه نشان داده که با اعتقاد کامل درباره فرهنگسازی حرف نمیزنند.
- حتی اگر با اعتقاد کامل هم صحبت کنند، قدرت اجرایی آن را ندارند. مقوله فرهنگ هم سخت و پیچیده است و هم هزینه دارد و چه بسا در زمانبندی بسیاری از پروژه ها تغییرات جدی ایجاد می کند.
با همه این اوصاف مقوله فرهنگ جزو اولین شعارهای انقلاب ما بود و همه انقلابیون و کسانی که در پیشبرد برنامه ریزیهای این انقلاب کمک کردند و جزو بدنه انقلاب بودند، همه یک صدا می گفتند که نشانه بارز انقلاب ما فرهنگ بوده است.
* نکته درستی است. مقوله فرهنگ وجه بارز انقلاب اسلامی به شما می رود اما آیا این وجه بارز آنگونه که باید به ساز و کار عملی در طول بیش از سه دهه که از عمر انقلاب میگذرد، تبدیل شده است؟
- به اعتقاد من سردرگمی فرهنگی از همان ابتدا تا امروز ادامه داشته و نکته قابل تامل این است که برای نخستین بار نیست که مقام معظم رهبری از دغدغه های خود در حوزه فرهنگ سخن می گویند. ایشان بارها و بارها در صحبت های خود اهمیت این مقوله را تذکر داده اند و اکنون در طرح شعار سال به نام «اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی » توجه به این مقوله مهم را مجددا مورد تأکید قرار دادهاند.
* در 35 سال گذشته چه اتفاقی در حوزه مدیریت فرهنگی رخ داده است؟
- به گمان من یکی از دلایل ریشهای به وجود آمدن وضعیت نابسامان در عرصه فرهنگ، ملوک الطوایفی اداره شدن آن است. در واقع زمانی که از فرهنگ یاد می کنیم یک تعریف واحد برای آن استفاده می کنیم و یک خاستگاه دارد و قطعا یک تاثیر نیز از آن مطالبه می شود. مثلا گفته می شود فلان مسأله فرهنگی، مشکل دارد ولی تفهیم نمی شود که منظور از مشکل فرهنگی دقیقا چیست و به چه حوزه ای بر می گردد. در حالی که رسیدن به نقطه «هدف» ناشی از کارکرد اجزای مختلف یک سیستم است اما متاسفانه سیستم در عمل بصورت غیر سیستمی و گسیخته اداره می شود و تا زمانی که امور فرهنگی به شکل ملوک الطوایفی اداره می شود همین بساط وجود دارد.

*منظور از ملوک الطوایفی اداره شدن فرهنگ دقیقا چیست؟
- زمانی که حرف از مسائل فرهنگی به میان می آید فورا سراغ متولیان فرهنگی می رویم این در حالی است که به نظر من فرهنگ متولیبردار نیست بلکه برای مقوله فرهنگ لازم است یک نظام اجرایی تعریف کرد و همه اعضای این نظام کمک کنند تا در جهت رویکرد تعیین شده برنامه هایی را تعریف و اجرایی کنند و زمانی که همه برنامه ها در یک جهت باشند به قول عوام دست هم را خط نمی زنیم و اقدامات فرهنگی یکدیگر را خنثی نمی کنیم. حال اینکه وقتی حرف از ملوک الطوایفی اداره کردن فرهنگ می زنم منظورم نداشتن رویکرد فرهنگی همراستا در یک سیستم و نظام اجرایی منسجم و در نهایت خط زدن دست یکدیگر است.
* آیا با متمرکز کردن اداره امور فرهنگی در کشور میتوان این مشکل را حل کرد؟
- نخستین اقدام این است که توافق کنیم آیا برنامهریزی حوزه فرهنگ از جنس برنامهریزی برای صنعت و غیره است یا خیر؟ در گام نخست باید به یک شناخت مشترک برسیم و پس از آن بر شیوه های برنامه ریزی و اجرایی کردن این شناخت توافق کنیم و پس از آن هرکدام از مسئولان اجرایی یک سهمی از این اجرا را به عهده بگیرند. بنابراین اگر شناخت و توافق وجود نداشته باشد، شیوه اداره امور فرهنگی می شود آنچه که در حال حاضر شاهد هستیم. یعنی هر یک از مدیران مِلک تحت مسئولیت خود را اداره می کنند. در نهایت اینگونه مدیریت امور فرهنگی حکایت از عدم اعتقاد و باور عملی به رویکرد سیستمی در حوزه فرهنگ دارد.
* با این اوصاف جایگاه سیاستگذاران کلان فرهنگی چون شورای انقلاب فرهنگی و مجلس کجاست؟
- تنها طرح این مسأله که سیاست های فرهنگی داریم و مجلس و شورای انقلاب فرهنگی هم آن را اعلام کرده است، کافی نیست که اگر کافی بود تا این لحظه باید جواب می داد. آیین نامه های فرهنگی تنها به ارائه پیشنهادهایی در حوزه فرهنگ بسنده کرده اند که مثلا فلان موضوع خوب است و یا فلان موضوع بد و این اصلا کافی نیست!
مسأله من این است که وقتی قرار است یک رویکرد فرهنگی در جامعه ای به نتیجه درستی برسد باید از چه مسیری برویم تا به این مهم دست پیدا کنیم. اولین و مهمترین نکته برای طی این مسیر این است که مسئول فرهنگی آگاه باشد و بداند در اداره امور فرهنگی با انسان طرف است و مدیریت در این امور با مدیریت در عرصه صنعت و اقتصاد متفاوت است. در واقع باید بداند مدیریت بر انسان مدیریت بر پیچ، مهره و یا دام و طیور نیست و با قیمت بازار و فرمول های اقتصادی اداره شدنی نیست. باید بداند با انسان کار دارد و انسان موجودی است که هر لحظه مشغول زایش و تغییر است. دوم ایجاد ظرفیت و بسترسازی مناسب برای اقدامات فرهنگی از ملزومات مدیریت حوزه فرهنگ است. اما نکته قابل توجه این است که نباید هیچ یک از اجزای کالبد فرهنگ، غیر همسو و جدا از یکدیگر حرکت کنند چراکه حرکت بخشهای مهم فرهنگی در یک جهت هماهنگ و با یک هدف مشخص می تواند کارساز و نتیجه بخش باشد.
* با این تعریف ارزیابی شما از عملکرد مهمترین دستگاه های فرهنگی در جهت حرکت همسو چیست؟
- واقعیت این است که لازم نیست من و یا هر مدیر فرهنگی دیگر در قالب بحث های کارشناسی این نکته را متذکر شود که هیچ یک از مراکز فرهنگی به خصوص مراکز در راس هرم همسو حرکت نمی کنند و نتیجه این حرکت غیر همسو این می شود که می بینیم تلویزیون یک مسیری را می رود، رسانه های اجتماعی هم راه دیگری را و سینما هم که اصلا معلوم نیست چه راهی می رود!
این در حالی است که در فرهنگ ایرانی و اسلامی ما دین، پایه و اساس فرهنگ است و در کمال تعجب و تاسف ارگان های مذهبی نیز مسیرهای مختلفی را می روند. به عنوان نمونه علما و مجتهدان دینی حرف هایی را مطرح می کنند، جامعه مداحان یک مسیر دیگری را می روند. با این اوصاف حرکت در مسیرهای مختلف در حوزه فرهنگ که در بسیاری مواقع مخالف یکدیگر هم حرکت می کنند، نتیجه ای جز ایجاد سردرگمی ندارد.

* البته تفاوت شکلی در انجام امور فرهنگی فی نفسه ایرادی ندارد.
- بله تفاوت ایرادی ندارد و حتی توصیه نیز می شود به شرط اینکه با وجود همه تفاوت ها سمت و سوی واحدی بروند. ولی متاسفانه شاهد هستیم که مراکز فرهنگی در بسیاری از سیاست های اجرایی مخالف یکدیگر حرکت می کنند. نکته مهم این است که گیرنده پیام در نهایت باید قانع شود! از همین رو سیاستگذاران کلان فرهنگی باید بدانند که نمیتوان با استفاده از روش های غیر اقناعی در حوزه فرهنگ با مخاطبان ارتباط موثری ایجاد کرد. می بینید که مطالبات نسل امروز به گونه ای است که مسئولان فرهنگی را مجبور می کند با مخاطبان خود اقناعی برخورد کنند. گذشت دورانی که می شد با روش های غیراقناعی دنیا را اداره کرد. چنین شیوه هایی در حوزه فرهنگ منسوخ شده است بنابراین به تعبیر آیت الله جوادی آملی باید حرف درست را درست هم بیان کرد یعنی از منبع درست مطلب را گرفت و به خوبی پرورش داد و ارائه کرد تا از سوی مخاطب هم درست دریافت شود. در این صورت است که مخاطب پس از دریافت پیام، صرفاً و به جبر، تنها تمکین نمی کند بلکه در این روش با مدیریت کلان همراهی نیز می کند.
* از جهت محتوا چطور؟
- در عصری زندگی می کنیم که چه بخواهیم و چه نخواهیم مدیریت دنیا زیر چتر فرهنگ و با بلندگو و پرچم فرهنگ در حال پیشروی است. سیاسی ترین مقاصد، سخت افزاری ترین اهداف و هر مقصد دیگری در بستر کار فرهنگی حاصل میشود. اما نکته این است که ایران و فرهنگ ایرانی جزیره ای جدا از بقیه نیست و اصولا نمی توانیم باشیم. تک تک مردم دنیا با وجود انواع و اقسام رسانه های جمعی و فردی به یکدیگر وصل هستند، بنابراین مدیریت در عرصه فرهنگ امروزه اصول و روش های دیگری پیدا کرده و مهم این است که مدیر بداند در چه دوره ای و برای چه مخاطبی برنامه ریزی می کند.
* اشاره کردید که رسانه های جمعی حلقه وصل مردم دنیا هستند، سؤال این است که آیا برنامه هایی برای درک مردم دنیا تدارک و عرضه کردهایم؟
- اول باید بدانیم آیا ما برای مردم این زمانه حرفی داریم که جذاب باشد؟ بنده می گویم بله داریم چراکه مردم ما به این دلیل انقلاب کردند که اساسا حرفی برای گفتن داشته و دارند. اما اینکه چگونه این حرف باید مطرح شود مسأله اصلی است. به اعتقاد من اتفاقاً شاهراه ارتباطی ما با دنیا هم باید حوزه فرهنگ باشد.
نکته دیگر اینکه سرمایه اصلی انسان، فطرت الهی است که در وجود همه مشترک است، فطرتی که در فرهنگ های مختلف با روشهای متفاوتی پوشیده و در پرده می رود. این فطرت الهی تکیه گاه خوبی است چراکه می توان بر اساس این فطرت آسمانی دلیل وجود و راه نهایی انسان را دریافت و خوب و بد را تشخیص داد. بنابراین توجه به این معنا اولین سکوی پرتاب است.
در این بین همه می دانیم که امروزه همه دنیا با یکدیگر در تماس هستند و زمانی که حرفی بیان می شود مردم ایران به اندازه همه مردم دنیا به آن توجه می کنند و یا مورد سؤال قرار می دهند. ضمن اینکه این نکته را باید در نظر داشت که سؤال ها، سلیقه ها و تکنیک ها هم مشترک شدهاند که همین اشتراک هم فرصت و هم تهدید محسوب می شود.
* با توجه به شناختی که از کم و کیف حضور فرهنگی ایران در دنیا دارید مجموع اشتراک هایی که نام بردید برای ما یک فرصت محسوب می شوند یا تهدید؟
- تا این لحظه که سرمان را مانند کبک زیر برف کرده ایم، قطعا تهدید است، اما اگر از تکنیک ها و روش های تازه ای برای بیان استفاده کنیم و قابلیت هایی را که داریم به درستی عرضه کنیم، یک فرصت محسوب می شود.
اما نکته این است که روح زمان و شرایط دنیا را باید خوب بشناسیم و به آن احترام بگذاریم. در واقع چه بپسندیم و چه نپسندیم در نهایت مجبوریم که احترام بگذاریم چراکه مردم دنیا به هم متصل هستند. ضمن اینکه مگر اعتقاد نداریم که صاحب الزمان (عج) می آید و یک سخن مشترک برای همه مردم دنیا دارند، مگر نمی گوییم که حضرت می آیند تا عدالت و صلح را برقرار کنند و مردم عاقل تر شوند و این حضور برای همه مردم است بنابراین آنچه که می خواهیم (شرایط مطلوب و آرمانی) به نوعی فراهم است و این فراهم بودن و اینکه بتوان از آن بهترین استفاده را برد، فرصت است و بالطبع اگر استفاده نکنیم، تهدید به شمار می آید.
* روشن شدن عنصر فرصت و یا تهدید در نهایت چه کمکی به نتیجه فعل می کند؟
- بزرگترین دستاورد این است که بدانیم کجای راه را اشتباه آمدهایم، در چه مقطعی کم کاری کرده ایم و در کدام مسیر دچار غفلت شده ایم. بنابراین در برنامه ریزی های کلان فرهنگی باید در مواردی چون چیستی و کیستی مخاطب و چگونگی ارائه پیام، به اجماع نظر برسیم. به اعتقاد من ساده ترین بخش از این فرایند که توجه درستی به آن نیز نمی کنیم، چگونگی ارائه پیام است و این با استفاده از علم و تجربه خود و دیگران به دست می آید.

* ابزار ارائه پیام چه جایگاهی در این فرایند دارند؟
- نقش کلیدی. در واقع موثرترین ابزار همین رسانه های مبتنی به تصویر هستند.
* و من فکر میکنم سینما بهترین ابزار است.
- اتفاقا در ادامه می خواستم به همین نقطه برسم که فراگیرترین و موثرترین رسانه در این زمینه، محملهای تصویر متحرک به خصوص سینماست. سینما فراگیراست و به نوعی زبان جهانی محسوب می شود. به دلیل ویژگی های منحصر به فردی که سینما به مثابه یک رسانه دارد به بهترین شکل ممکن، می تواند پیام را منتقل کند. برای بیان اهمیت موضوع خاطره ای از آیت الله جوادی آملی نقل می کنم. برای تولید فیلم محمد(ص) خدمت این بزرگوار می رسیدیم و مشاوره می گرفتیم، ایشان نکته ای را فرمودند که انصافا نگاه من نسبت سینما و تصویر را اصلاح کرد.
بنده نقل به مضمون عرض می کنم، این فقیه دینی می گفتند: اگر پیامبر ما خاتم نبود و اگر قرار بود امروزه پیامبری ظهور کند به قطع و یقین دوربین و تصویر را برای انتقال پیام آسمانی انتخاب می کرد به عبارتی سینما و بیان تصویری را انتخاب می کردند. من به شخصه معتقدم این سخن آیت الله جوادی آملی سخن و البته شهادتی معتبر است و تائید می کند که حرف دین و اعتقاد را با بهترین ابزار یعنی رسانه باید بیان کرد.
*ارزیابی شما به عنوان کارشناس سینما از این تعبیر چیست؟
- واقعیت این است که سینما به عنوان ابزاری مدرن به شمار می آید و زمانی که حرف از آموزه های قرآن و ارتباط سینما و کتاب آسمانی به میان می آید، به این معنا است که سینما به عنوان موثرترین و فراگیرترین رسانه می تواند در خدمت آموزه های دینی باشد و پیام فرهنگی را که برگرفته از همین آموزه ها نیز هست، به درستی مطرح کند. نکته دیگر این است که ما در ایران انقلاب فرهنگی کردیم و این انقلاب قطعا حرف هایی برای گفتن داشته که این ها را با زبان سینما می توانیم بیان کنیم.
* تجربه نشان داده که این هنر - صنعت علاوه بر همه ویژگی های مثبتی که دارد در مقاطعی غیر از فیلم های ماندگار در کشورمان تاثیری زود گذر داشته است.
- در بحثهای مذهبی که اتفاقا پایه فکری ما نیز هست، به این مسأله باور داریم که در یک تقسیمبندی عمومی یک عالم «عقل» داریم، یک عالم «خیال» و یک عالم «حس».
انتخاب موضوعات باید از عالم «عقل» باشد، این انتخاب را به کارگاه «خیال» عرضه می کنیم و از آن بصورت «جمال محسوس» خروجی می گیریم تا هم زیبا و هم قابل دریافت باشد و این همان ماندگاری «اثر» است. به این معنا که پیام از عالم عقل آمده و در حوزه خیال پرورش داده می شود و به شکل زیبایی به حس تبدیل و در نهایت به مخاطب پیام می رسد. با این تعریف می خواهم این نتیجه را بگیرم که تجربه نشان داده مردم ایران استعدادهای ویژه ای دارند که اگر این استعدادها در مدار درستی قرار بگیرد به نتایج مناسبی در حوزه انتقال مفاهیم دینی و قرآنی از دریچه سینما می رسیم.

*پس سینمای ایران را بهترین فرصت برای عرض اندام در عرصه جهانی میدانید.
- دقیقا. صنعت سینما به عنوان یک ابزار فراگیر در اختیار متولیان فرهنگی قرار دارد و تجربه نشان داده چنانچه پیام فراگیری (بر اساس فطرت انسان) داشته باشیم و آن را بوسیله سینما برای مخاطب جهانی عرضه کنیم، قابل استفاده است و از نگاه بنده استفاده درست از این قابلیت بیش از اینکه «وظیفه» باشد یک «تکلیف» است.
* ساز و کار فرهنگ و سینما تا چه اندازه با آنچه «تکلیف» می خوانیم همراهی دارد و بار اصلی این تکلیف بر دوش کیست؟
- باید بررسی شود. برای رسیدن به اهداف والا و ارزشمند که همه بر والا بودن آن گواهی می دهند باید تلاش کرد و جاده های ناهموار را صاف کرد و تنها بازوی اجرایی موثر در این راه دولت است چراکه هدف و کالبد اجرایی هر 2 مشخص هستند و برای اینکه با سرعت به سمت هدف حرکت کنیم باید جاده ها را صاف کنیم و مشکلات کلان مسیر را با درایت حل و فصل کنیم. برای رسیدن به اهداف والا، داشتن نیروی انسانی ضروری است. متاسفانه باید بگویم آنچه امروز به عنوان نیروی انسانی در این مسیر داریم یا بلاتکلیف هستند و یا اساسا تکلیفی ندارند. نیروی انسانی آگاه، توانمند و با انگیزه می تواند بار اصلی را در این راه خطیر بدوش کشد.
*به عنوان آخرین سؤال، چرا بلاتکلیف و یا بی تکلیف؟
- نیازهای هنرمندان در 2 حوزه کلی مطرح هستند؛ اول تامین نیازهای شخصی و صنفی است و دوم ایجاد امکانی که از مسائل جامعه و مملکت درست آگاه شوند به طوری که به عنوان یک محرم، به عنوان یکی از ستونهای متوازن نگهدارنده جامعه در تند بادها تلقی شوند و در ایام کار و تلاش به عنوان نیروی پیشبرنده.
پس هنرمند، هم باید دین را درست بشناسند و هم جامعه و مشکلات مردم را البته بدون پوششهای سیاسی و گروهی و هم با داشتن دانش و تکنولوژی روز این عرصه حرکت کند. از سوی دیگر باید راه را برایشان از آلودگیها پاک و مسیرشان را برای بروز خلاقیت، هموار کنیم و بعد به آنها اعتماد کنیم، حمایتشان کنیم و با بردباری در کنارشان باشیم.
گفتگو از پریسا ساسانی


نظر شما