به گزارش خبرگزاري مهر، به اعتقاد انديشمندان الهي و روانشناسان ديندار ، سرچشمه دين گرايى انسان، عقل و فطرت او است چرا كه انسان در نخستين مراحل آگاهى خويش، از واقعيت خود و اطراف، رابطه خود را با اشيا و رابطه بين اشيا را درك مى كند و اين ادراك انديشه نيازمندى عمومى واقعيتهايى را كه شناخته است، ايجاد كرده و همين امر ذهن انسان را متوجه نقطه اتكالي مي كند كه برآورنده نياز موجودات است .
عصر ما، عصر بازنگرى و برگشت به دين است. امروزه دين پژوهى به شيوه علمى از پيشرفته ترين تحقيقات و رشته هاى آكادميك است. به موازات اين تغييرات، آثار دينى و دين پژوهى كه در غرب منتشر مي شوند حجم و تنوع داشته و به زبانهاي مختلفي چون انگليسي و آلماني سالانه هزاران عنوان كتاب، اعم از مرجع و عادى در اين زمينه منتشر مى شود .
در قرن نوزدهم، بى دينى به شدت رواج داشت . با فاجعه جنگ، اين گرايش نزول كرد، البته به دنبال اين اتفاق تمام افراد بي دين به يكباره به سوي خالق هستي گرايش نيافتند اما شرايط حاكم بر جامعه آن روز انسان را به بي ديني و نگاه صرفا مادي سوق نمي داد .
از اين زمان در محافل دانشگاهى براى نخستين بار پس از قرون وسطا، دين و مطالعات دينى ارزش يافت . بنابراين، قرن بيستم دوره اى است كه در آن، به واسطه از بين رفتن ايمان مطلق تمدن اروپايى به ماديات و ارزشهاى مادى تمدن جديد، محيط مساعد ترى براي ترويج دين به وجود آمده است. هر اندازه انقلاب اروپائيان بر ضد تمدن مادى و صنعتى، افزايش مى يابد، اهميت دين و پيام حاصل از آن روشنتر مى شود.
نتيجه تغييرات فوق اين است كه در دنياي امروز و در مغرب زمين كه زادگاه تفكر ضد دينى و مادگرايى جديد بوده است، بسيارى از خواص علاقه وافرى به دين يافته و فعاليتهاى دينى، اعم از چاپ و نشر كتاب رواج بسياري يافته است .
به دنبال اين تحولات، انسان عصر ارتباطات در قرن 21 توجه و رويكرد ويژه اي به دين يافت و به كاوش و پژوهش در ابعاد مختلف آن پرداخته است.
امروزه همواره بحث از تغيير و تحول است. تحولى فراگير كه به عقيده عده اى، در ثابت ترين معيارهاى بشرى رسوخ كرده است معتقدان اين گروه بر اين باور هستند كه هيچكدام از معارف بشرى در برابر اين تغييرات، مقاومت نكرده، ارزش هاى مقدس و پايه هاى مذهبى و علمى نيز دستخوش تغييرات عظيم خواهند شد.
در چنين محيطى كه همه چيز در برابر فطرت انسان قرار گرفته بود، فطرت خفته بشر، خواستار تعديل نظامهاى فكرى و اجتماعى حاكم بر محيط خويش شد .
اين انقلاب روحى با بازنگرى مبادى فكرى ماديگرايى و بازگشت به عقايد گذشته همراه شد و انسان قرن بيستم دريافت كه حركتى خطرناك را آغاز كرده است، ازاين رو اين قرن را بايد قرن زنده شدن دوباره معنويت دانست.
نظر شما