اين نويسنده معاصر در گفتگو با خبرنگار فرهنگ و ادب مهر ، با بيان اين مطلب افزود : اصولا قالب هاي اين آثار به نوعي ، لامكان و لازمان هستند و حتي اگر آثاري هم وجود داشته باشد، آثاري در خور انتظار ما نيست.
فيروز زنوزي جلالي در رابطه با شناساندن آداب و فرهنگ و اسطوره هاي ميهني به جهانيان، اظهار داشت : روشن است كه اولين رسالت هنر در شناساندن فرهنگ و ادب به جهانيان است ، متاسفانه امروز نسل جوان ما بر اين تصور هستند كه حرف هاي بزرگ زنند و از يك جغرافياي گنگ و مبهم صحبت كنند ، در حالي كه بسياري از آثار برتر دنيا براساس سادگي و در سطح فهم عمومي شكل گرفته است.
وي ياد آور شد: به عنوان مثال دليل موفقيت " ماركز" اين بود كه توانسته آداب و سنن بومي خود و باورها و اعتقادات و اسطوره هاي خود را در يك بافت زماني نيرومند در اثر " صد سال تنهايي " منعكس كند وبخش بومي بودن آن باعث جذب اين اثر است.
اين نويسنده تصريح كرد : تا زماني كه نسل ما به اين مسائل پي نبرد و خود را از اين خود بيگانگي دور نكنند همين وضعيت ادامه خواهد داشت، اين نسل بايد به سمت بومي بودن و نوشتار بومي پيش روند، مثلا در جلساتي كه در زاهدان داشتم، مسئله اي را به نويسندگان زاهداني يادآور شدم كه چرا در نوشته هايتان بويي از زاهدان استشمام نمي شود ؟ چرا كه نويسنده زاهداني بايد از زاهدان بنويسد و نويسنده خوزستاني بايد فضاي خوزستان را در اثر خود ترسيم و توصيف كند.
وي ادامه داد : بايد چيزهايي كه در اطرافمان است و مختص منطقه اي خاص مي باشد ، دربافت داستاني جوش خورده و پردازش شود كه متاسفانه امروز به اين صورت نيست ، به طوري كه اگر نام شخصيت هاي داستان را از " پرويز" به " جرج " و از " مريم " به " ماري " تغيير دهيم نا خودآگاه با يك اثر ترجمه شده روبه رو خواهيم شد ، در حالي كه اين داستان، تاليفي است و تنها نام شخصيت ها تغيير كرده است.
فيروز زنوزي جلالي خاطرنشان كرد : مسلما نهادي كه بايد براي تقويت ادبيات ملي تلاش كند ، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي است كه البته نشست هايي كه در اين زمينه برگزار مي شود نيز موثر است ، بايد نشست هاي جدي در اين زمينه برگزار شود و توسط اهل فن اين خلاء يادآوري شود تا نسل جوان متوجه اين موضوع شوند .
نظر شما