خبرگزاری مهر- گروه هنر- آروین موذنزاده: نمایش «اودیسه» نوشته امین طباطبایی و به کارگردانی آرش دادگر کاری از گروه تئاتر «کوانتوم» است که اجرای عمومی خود را از ۱۶ فروردین ماه در تالار حافظ آغاز کرده است. این اثر نمایشی که در جشنواره سی و چهارم تئاتر فجر نیز اجرای موفقی داشت سرگذشت اولیس قهرمان اسطوره ای یونان باستان را با نگاهی به حماسه «اودیسه» هومر به تصویر می کشد.
در این اثر نمایشی شاهد حضور ۳ اولیس اسطوره ای و دو اولیس زمینی هستیم که زندگی شان در جهان های موازی روایت می شود. در بخش نخست از گفتگو با عومل این اثر نمایشی درباره نحوه کار در گروه تئاتر «کوانتوم» و چگونگی آماده شدن برای اجرای یک نمایش، پروسه نگارش نمایشنامه «اودیسه» و نگاه چند وجهی که به این اسطوره یونانی شده است، صحبت شد.
بخش دوم این نشست نیز به توضیح بازیگران درباره چگونگی تقسیم و ارتباط با نقش و نحوه رسیدن به کاراکترهایی که در نمایش ایفا می کنند، اختصاص دارد. دادگر همچنین در این بخش درباره استفاده صحیح از آکسسوار در صحنه نمایش، نیاز گروه های نمایشی به تبدیل شدن به کمپانی و اختصاص یک سالن مستقل به آنها و ... صحبت کرد.
در بخش دوم و پایانی این نشست با حضور آرش دادگر کارگردان و بازیگر نقش اولیس، امین طباطبایی نویسنده و بازیگر نقش ملوان، حسام منظور بازیگر نقش اولیس و عمار عاشوری بازیگر نقش پدر با ما همراه باشید:
*در «اودیسه» علاوه بر نمایش سرنوشت یک اسطوره شناخته شده در دنیای امروز نگاهی انتقادی نیز به مسایل مختلف اجتماعی دارید. برای رسیدن به این پیچیدگیها چه پروسه ای را در نگارش نمایشنامه طی کردید؟
امین طباطبایی: معتقدم این اجرا در عین اینکه نگاهی انتقادی دارد، نگاهی کاملا تاریخی نیز دارد و ما نیز روی این نگاه تاریخی در همه کارهایمان تاکید داریم. چیزی که دوست دارم به آن اشاره کنم این است که مخاطب ما با یک نمایش سر راست و روتین روبهرو نمی شود و من نیز از زمانی که متن را می نوشتم، دوست داشتم مفهوم اصلی نمایش در دل یک پیچیدگی و سختی اتفاق بیفتد چون معتقدم هیچگاه یک چیز ساده به خلق یک مفهوم نمی رسد.
نمایشنامه نیز نگاه زیادی به گذشته دارد و بسیار رمانتیک است به همین دلیل من نمایشنامه را بیشتر مدرن می دانم تا پست مدرن. حتی خیلی هم با این قضیه پست مدرن مشکل دارم و سعی می کنم جلویش بایستم. متن «اودیسه» به شدت تکه پاره شده و در حقیقت مثل یک «فرانکشتاین» است به این مفهوم که هر تکه اولیس از یک جای تاریخ جمع شده است پس بینامتنیت نیست بلکه رفرنس است.

از همه مهمتر این است که متن تکه تکه نوشته شده است به این صورت که من در خیابان های مختلف تهران داستان نمایش را نوشتم چون من کارمندی هستم که صبح می روم سرِ یک کار شرکتی و ساعت ۵ عصر تعطیل می شوم پس متن را در تاکسی و اتوبوس نوشتم. کلا سیستم کار ما هم به همین شکل است و شبیه کنار هم گذاشتن موزائیک می ماند. از نگاه فلسفی من این متن را «کوزه والتر بنیامین» می دانم که در تمام دنیا تکه تکه شده و بنیامین از نگاه زبان شناسانه به این مساله نگاه می کند.
اولیس ما هم از همه جای دنیا تکه تکه جمع شده است. نظرات مثبتی که بعد از اجرای جشنواره دریافت کردیم به ما نشان داد که راه را درست آمده ایم و مخاطب می خواهد با ما وارد دیالوگ شود بنابراین معتقدم ما در سهیم کردن مخاطب در اجرا موفق بودهایم.
*تکمیل شدن نمایشنامه در زمان آغاز تمرین ها شکل گرفت یا اینکه با متن کامل کار را آغاز کردید؟
آرش دادگر: ما متن کامل در اختیار داشتیم اما از تکنیک مونتاژ و کلاژ که در تئاتر ما هیچ کاربردی ندارد، استفاده کردیم. به این معنی که ما متن را قطعه قطعه می کنیم و به همین دلیل است که خیلی از دوستان نویسنده جرات نمی کنند متنشان را به ما بدهند چون آنها برای خودشان یک روند و یک فکر دارند و تصور می کنند اگر نخ این فکر پاره پاره شود دیگر چیزی دیده نمی شود. اما ما فکر می کنیم اگر متنی جهان زیرین قوی داشته باشد باید نقب بزنیم تا آن نفت را بیرون بکشیم وگرنه ناخالصی استخراج می کنیم. ما در این کار فقط موقعیت نوشتیم و به اصلاح رویداد نداریم. اینکه چطور گذر زمان را مشخص کنیم برایمان بسیار سخت بود چون زمان اهمیت بسیاری در این کار داشت.
ما آنقدر متن را جابه جا کردیم و چرخاندیم تا به چیزی که الان وجود دارد، رسیدیم. اولیس سوم هم تقریبا ۱۰ روز قبل از اجرا پیدا شد. حالا مساله ما این بود که باید کدام دیالوگ ها و موقعیت ها را از دو اولیس قبلی بگیریم و به اولیس سوم بدهیم. نمایشی که در فجر اجرا کردیم با چیزی که الان به صحنه میرود متفاوت است. وجود جهان موازی فکر اولیه مان بوده اما برای نمایش این جهان موازی ایده ای نداشتیم اما در تمرین ها سعی کردیم به آن برسیم. در اجرای عموم نیز تلاش کردیم این جهان موازی را دقیق تر و سیال تر به نمایش بگذاریم.
البته در اجرای عمومی متن تغییر نکرده است و شاید در حد یکی دو کلمه تغییر داشته باشیم. از همان ابتدای تمرینها به بچه ها گفتم این نمایش دو ساعت خواهد بود و زمانی هم که برای اولین بار کار را از اول تا آخر گرفتیم دیدیم که دقیقا دو ساعت شد اما برای اجرای عموم کار را تبدیل به ۱۰۰ دقیقه کرده ایم البته نه اینکه از کار زده باشیم یا نمایش ممیزی شده باشد بلکه موقعیت ها را با هم تلفیق می کنیم تا اجرا سیال تر شود.
الان نزدیک به ۴ - ۵ سال است که شهرام احمدزاده به عنوان نویسنده در گروه ما حضور دارد و ماحصلش هم شده است نمایش های «بازگشت افتخار آمیز مردان جنگ» و «هملت» و البته دو نمایش دیگر که در آینده به صحنه می بریم، اما پیشنهاد نوشتن نمایشنامه «اودیسه» توسط امین طباطبایی از طرف خود من مطرح شد. دلیل این پیشنهاد نگارش متن «ادیپ» بود که طباطبایی برای پایان نامه اش آن را نوشته بود و نگاه دگراندیشانه ای به این نمایشنامه داشت و البته نشد که در تئاتر شهر به صحنه برود.
من می خواستم سرمایه گذاری دیگری در این گروه انجام دهم به همین دلیل نگارش «اودیسه» را به امین طباطبایی پیشنهاد دادم که البته نگارش متن زمان برد و من پای این زمان ایستادم. در حالی که می توانستم بدهم فرد دیگری نمایشنامه را بنویسد اما تصمیممان این است در این گروه هر کس به نوبت مسئولیت کاری را برعهده بگیرد و یک خردجمعی در گروه حاکم باشد.
در تمرین های ما همه بازیگران مشارکت دارند و پیشنهاد می دهند و نکته جالب این است که نویسنده در تمرین ها به عنوان نویسنده متن از کارش دفاع نمی کند. امین طباطبایی می داند که در تمرین ها به عنوان مشاور کارگردان حضور خواهد داشت تا متن بازتر شود نه اینکه حتما چیزی را که خودش فکر می کند در اجرای نهایی پیاده شود. این کار لازمه انسجام یک گروه است.
* اولیسی که شما نقشش را ایفا می کنید یک اسطوره زمینی است. شما به عنوان بازیگر این شخصیت را انسانی زمینی بدون پشتوانه اسطوره ای می دیدید یا به عنوان یک فردِ از جنگ بازگشته و سرخورده به او نگاه می کردید؟
حسام منظور: ما حتی تا روزهای آخر تمرین نمی دانستیم که کداممان قرار است چه دیالوگی را بگوییم. ما به یک کلیت رسیده بودیم و در تمرین ها هم طراحی به گونه ای انجام شده بود که سه کاراکتر اولیس داشتیم که بخش اسطوره ای آن را کامبیز امینی، بخش زمینی را من و اولیس سوم را که به دنبال کشف و شهود است آقای دادگر بازی می کرد و هر سه اینها به موازات هم زندگی می کردند. اولیسی که من بازی می کنم سال هاست که به وطن بازگشته اما به خاطر از دست دادن سربازانش و اتفاقاتی که در جنگ برایش رخ داده دچار آشفتگی های روانی شده است و عذاب وجدان دارد و نمی تواند روی یک اتفاق تمرکز کند. او حالا وضعیت رقت آوری پیدا کرده و از انجام امور معمولی زندگی اش هم عاجز است.

ما در گروهمان سبک و سیاق خاصی برای بازیگری نداریم چون مثلا از فوتبال و پینگ پنگ بازی کردن به تحلیل شخصیت می رسیم و تمرین هایی که در طول رسیدن به اجرا انجام می دهیم باعث می شود که شخصیت های و روابط شکل بگیرد و در موقع طراحی آقای دادگر این شخصیت ها را در موقعیت و میزانس قرار می دهد. پیکره ای که در طول تمرین ها طراحی می شود هر لحظه امکان تغییر و جا به جایی دارد. به عنوان نمونه من کاملا آمادگی این را دارم که آقای دادگر به من بگوید به جای اینکه روی ویلچر بنشینی باید طناب بزنی یا به جای این دیالوگ باید دیالوگ دیگری بگویی چون ما وابسته به میزانس و طراحی نیستیم به همین دلیل نمی توانم برایتان شیوه رسیدن به نقش را توضیح دهم.
* آقای عاشوری این پروسه تقسیم نقش برای شما هم وجود داشت؟
عمار عاشوری: کلا در نمایش هایی که روی صحنه می بریم از اول نمی دانیم قرار است چه نقشی را بازی کنیم و در یک پروسه تمرین جای خودمان را پیدا می کنیم. در این کار هم فقط از ابتدا می دانستیم کامبیز امینی قرار است اولیس باشد. در طول تمرین ها امین طباطبایی در کنار کامبیز امینی که اولیس اسطوره ای بود قرار گرفت و من نیز در کنار حسام منظور که اولیس زمینی بود جای گرفتم. بعد از آن اولین چیزی که باید در می آمد ارتباط و رابطه کاراکترها با هم بود. در آوردن رابطه یک پدر و پسر در این بخش نمایش برای من بسیار سخت بود چون باید پیش زمینه هایی را که در اجرا نمی بینیم برای خودم می ساختم که بسیار مشکل بود.
دادگر: این نمایش از این نظر برای ما کار سختی بود که با متن های داستان گو فرق دارد چون در آن آثار به راحتی می توان با متن ارتباط برقرار کرد و روند روانشناسی کاراکترها را دریافت اما به قول امین قلق ها و لم های بازیگری در این کار وجود ندارد و بازیگر نمی داند باید از کجا شروع کند.
مثلا حسام منظور و عمار عاشوری در ابتدای تمرین ها هیچ چیز در اختیار نداشتند چون اولا قرار نبود رابطه یک پدر و پسر را نشان دهیم و دیگر اینکه اصلا قرار نبود بیشتر از یک اولیس داشته باشیم. همه این اتفاقات ماحصل تمرین های زیاد ما بود. مثلا صحنه وان حمام اصلا در متن وجود نداشت بلکه دیالوگ ها از دو جای مختلف به هم پیوند خورد و این صحنه شکل گرفت.
*آقای طباطبایی من به عنوان یک مخاطب شخصیت ملوان را که شما نقشش را بازی می کنید مثل یک هوراشیو برای هملت می بینیم. او انگار هم یک برای اولیس یک همراز است و هم یک دانای کل و هم در موقعیت هایی مخالف و بازدارنده است. به نظرم در بخش روایت اسطوره ای نمایش، ملوان شخصیت پررنگ نمایش است و اولیس بیشتر موقیعت های طنازانه خلق می کند و خودخواسته به فراموشی تن داده است.
طباطبایی: طبیعتا چون ملوان در کنار پروتاگونیست ماجرا یعنی اولیس قرار دارد شاید این حس به مخاطب منتقل شود که او می تواند هوراشیو در کنار هملت باشد. این کاراکتر از نظر ما هرمس است و قرار بود ویژگی های خداگونه نیز داشته باشد اما کاراییاش در نمایش همان چیزی است که شما به آن اشاره کردید.
دادگر: چیزی که امین درباره خداگونه بودن ملوان می گوید درست است اما من خودم کم کم این شخصیت را قبول کردم و آن را تغییر دادم و امین هم نه تسلیم شد و نه قبول کرد بلکه مجبور شد تحملش کند. در نهایت بازخورد این تغییرات چیزی است که شما می گویید و شخصیت ملوان را یک همراه و همراز می بینید.
* در این نمایش شما به نحوی از اسطوره، اسطوره زدایی می کنید و قهرمانی را به نمایش می گذارید که دیگر قهرمان نیست و اُبهت و جبروتش را از دست داده است. حتی در صحنه هایی شاهد هستیم که اولیس زره آژاکس را می فروشد تا بتواند پول کتاب هایی را که درباره خودش نوشته شده بدهد و یا سعی می کند دنیای مدرنیته را به فضای اسطوره ای بکشاند و موتورسیکلت می خرد، اما بلد نیست از آن استفاده کند.
دادگر: این اولیس دیگر اولیس اسطوره ای نیست بلکه شخصی است که بدون آگاهی دارد همه چیز را خراب می کند. لنگر کشتی را می فروشد و میز پینگ پنگ می خرد بدون اینکه توپش را هم خریده باشد. قطب نما را که نشان دهنده جهت است می فروشد و به جایش موتورسیکلتی می خرد که سوئیچ ندارد. در جامعه امروز از این اتفاقات اشتباه زیاد رخ می دهد. اودیسه ما، ماحصل پیرامون خودمان است. ما فقط طرح اصلی را از حماسه هومر گرفتیم و بقیه موقعیت ها را با توجه به اتفاقات دور و برمان به وجود آوردیم. در متنی که امین طباطبایی نوشته بود همه این موقعیت ها مثل خرید موتورسیکلت و یا تعویض لنگر کشتی با میز پینگ پنگ وجود داشت، اما در ادامه به این فکر رسیدیم که مثلا اگر موتور سوئیچ نداشته باشد و یا میز پینگ پنگ بدون توپ باشد چه اتفاقی می افتد؟ چون اولیس دارد چیزهایی را خریداری می کند که نمی داند چیست.
*آقای دادگر! من به عنوان یک مخاطب با اولیس اسطوره ای و اولیس زمینی ارتباط بیشتری برقرار می کنم تا با اولیسی که شما نقشش را ایفا می کنید و به دنبال کشف و مشهود است.
دادگر: سومین اولیس در ۱۰ روز پایانی تمرین های ما تا جشنواره تئاتر فجر شکل گرفت. به همین دلیل پرداخت درستی نشده است و ما تلاش می کنیم در اجرای عمومی او نیز به درستی پرداخت شود.

*نکته مورد توجه به در نمایش های شما استفاده درست از آکسوار است و جدا از طراحی صحنه، طراحی وسایل و آکسسوار نقش مهمی در کارهایتان دارد به صورتی که شاید در مواقعی بتوان دکور را حذف کرد چون هر صحنه برای خودش آکسسوارهای ویژهای دارد.
دادگر: اشیا چیزی است که در همه کارهای ما وجود دارد و من دوست دارم کارکرد اشیا را به درستی به نمایش بگذارم. در این کار هم این مساله رعایت شد. در اجرای عمومی طرحی صحنه نمایش را که در اجرای جشنواره وجود داشت حذف کردیم و حالا با یک فضای باز و اشیا روبرو هستیم. البته امیر سرافرازیان زحمت بسیاری برای دکور نمایش کشید اما چون به فکر این هستم که کار بهتر دیده شود دکور را حذف کردم.
*آقای دادگر قراردادتان برای اجرای این نمایش به چه شکل است؟
دادگر: قرارداد ما با گیشه است اما کمک هزینه ای را از اداره کل هنرهای نمایشی دریافت می کنیم. اما نکته ای که در پایان می خواهم به آن اشاره کنم این است که مساله اصلی من برای یک اجرای نمایشی سالن مناسب نمایش است. از آنجا که معتقدم مخاطب باید در دل کار باشد نمی خواهم در سالن قاب صحنه ای به صحنه بروم چون می دانم اگر فاصله ای بین مخاطب و تماشاگر وجود داشته باشد کارم ضربه می خورد. اما مشکل سالن های بلک باکس ما این است که بسته هستند و به اصطلاح بغل ندارند. مساله من این است که سالن ایده آل در اختیار ندارم و ما بیشتر مواقع به خاطر سالن ایده هایمان را کنار می گذاریم. در حال حاضر مشکل سخت افزار ما در تئاتر بسیار شدید است و نیروی متخصص و فنی در اختیار نداریم.
تمام تلاش ما در اجرای یک اثر نمایشی این است که مخاطب وقتی از سالن بیرون می آید، دچار تغییر شود. ما باید کاری کنیم که اقتصاددان ها و سرمایه گذاران را وارد کار کنیم اما این مساله را هم برایشان تفهیم کنیم که تئاتر بازار آهن نیست که فقط به فکر سوددهی بیشتر باشیم. دولت باید از ما پشتیبانی کند تا ما بتوانیم به یک کمپانی تبدیل شویم و حداقل یک سالن مستقل داشته باشیم. اگر این طور شود اتفاق بسیار خوبی از لحاظ برنامه ریزی و کیفیت برای تئاتر خواهد افتاد.



نظر شما