۱۳ فروردین ۱۳۹۵، ۱۴:۳۶

نوروز در زادگاه اهل ادب -۱۳/

طبایی: دغدغه‌ام خوردن معجون «حاج منیزی» در آخرین جمعه سال بود

طبایی: دغدغه‌ام خوردن معجون «حاج منیزی» در آخرین جمعه سال بود

علیرضا طبایی شاعر پیشکسوت خاطره‌ای جالب از آخرین مواجهه خود با داروی مُسهلِ موسوم به «حاج منیزی» نقل کرد؛ دارویی که خوراندن آن به بچه‌ها در آخرین جمعه سال، از رسومات نوروز در شیراز بوده است.

علیرضا طبایی شاعر و روزنامه‌نگار پیشکسوت در گفتگو با خبرنگار مهر، درباره خاطراتش از نوروز در دوران کودکی در شهر زادگاهش شیراز، ابتدا با اشاره به رسومات نوروز در نقاط مختلف کشورمان، گفت: آئین جشن نوروز برای قوم ایرانی در نقاط مختلف این سرزمین، دارای اشتراکات زیادی است؛ چیدن سفره هفت سین، پوشیدن لباس نو، دید و بازدید رفتن، و عیدی دادن‌ها و عیدی گرفتن‌ها از آن جمله است. در شیراز هم قبل از شروع سال نو، کودکان مشتاقانه آماده خرید لباس نو و کفش نو می‌شدند.

وی افزود: به‌آب ریختن گندم، عدس و برخی دیگر از دانه‌ها و بذرها، از جمله تمهیداتی بود که قبل از شروع سال نو در شیراز و در میان خانواده‌ها انجام می‌شد؛ به این امید که تا نوروز، این دانه‌ها سبز شوند و رشد کنند. مورد دیگری که آن زمان در شیراز رایج بود، این بود که یک داروی مُسهل به نام «حاج منیزی» را از عطاری‌ها می‌خریدند و بعد آن را در آب حل می‌کردند و در صبح آخرین جمعه سال، ناشتا و قبل از صبحانه آن را به بچه‌ها می‌دادند که بخورند تا معده و امحا و احشاءشان پاک شود.

این شاعر ادامه داد: حجامت هم یکی دیگر از کارهایی بود که قبل از نوروز انجام می‌شد چرا که معتقد بودند باید خونشان، تازه شود و آلودگی‌ها از بدنشان برود. مورد دیگر این بود که مردم در شبب عید نوروز، به سر خاک عزیزانشان در گورستان‌ها می‌رفتند و فاتحه می‌خواندند و صدقه می‌دادند. چهارشنبه آخر سال هم مراسم پریدن از روی آتش انجام می‌شد و البته منفجر کردن مواد محترقه و ترقه بازی و از این قبیل کارها که امروز مرسوم است، مطلقاً وجود نداشت.

طبایی گفت: آئین دیگر این بود که پدر خانواده از روز قبل از سال نو، شیر تهیه می‌کرد و مادر خانواده شیربرنج می‌پخت و معمولاً در لحظه سال تحویل، شیربرنج روی اجاق آماده بود و به بچه‌ها می‌دادند که بخورند. گاهی هم سمنو می‌پختند که همراه بود با بادام و گردوی فراوان و بسیار هم خوشمزه بود. بزرگترها هم سکه نو به دست می‌گرفتند چون معتقد بودند این کار در آغاز سال نو، موجب بهبود در وضع مالی‌شان خواهد شد.

وی افزود: ما بچه‌ها اشتیاق زیادی برای رسیدن لحظه تحویل سال داشتیم و یادم می‌آید که خانه پدربزرگ و مادربزرگ مادری‌ام، نزدیک مسجد جامع شیراز بود. ما صبح زود با این اشتیاق که مادربزرگمان در کیسه یا پاکتی جداگانه، تخم مرغ رنگ شده به علاوه گندم و برنج برشته شده، همراه با نخودچی و کشمش را برای هر کدام از ما کنار گذاشته است، به خانه‌شان می‌رفتیم تا آنها را البته به همراه عیدی، از او بگیریم.

این شاعر اضافه کرد: یکی از دغدغه‌ها و نگرانی‌های شخصی من، تلخی خوردن همان مُسهل بود؛ یادم می‌آید سال‌های اول، پدرم بالای سر من می‌نشست که من این معجون را بخورم، چون خوردن آن بسیار سخت بود و واقعاً این معجون به زور از گلویمان پائین می‌رفت. آخرین سالی که تجربه مواجهه با این مُسهل را داشتم، در واقع به نوعی سرِ پدر و مادرم را کلاه گذاشتم؛ به این ترتیب که زمانی که آنها می‌خواستند مُسهل را به من بدهند، من از آنها خواستم که اجازه بدهند بروم حیاط خانه و کنار حوض بنشینم و دارو را بخورم. من با کاسه پُر از مُسهل به حیاط رفتم و یواشکی همه آن را ریختم در جای پاشویه آب و بعد هم تظاهر کردم که آن را خورده‌ام و این یکی از شیرین‌ترین خاطره‌های من از نوروز بود.

کد خبر 3586427

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha