خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه_معصومه ندیری: اگر حافظه تاریخی خوبی داشته باشید به خاطر می آورید که وقتی اولین بار حجاج تسبیح های شب نمای سبز رنگ را از مکه سوغاتی می آوردند، درج made in china بر روی لفافه تسبیحات ما را به تعجب و خنده وا میداشت. نمی فهمیدیم چگونه می شود مردمانی از یک کیش دیگر، به تقویت دینداری مردمانی در آیین دیگر کمک کنند. بعدها که سجاده چینی کفن چینی و قرآن چینی هم که آمد گفتند مدیریت یک و نیم میلیارد انسان گرسنه دیانت نمیفهمد. آنها ناچارند چنین عمل کنند یا گفتند آنها تعصب مذهبی ندارند برای همین می توانند این کار را بکنند.
تنها کمی بعد از تسبیحها و کفن های تربت نوشته چینی، یک شرکت خصوصی ایتالیایی که نه بحران مالی داشت و نه اتفاقا آدمهای کافری بودند مسجد النبی و مسجدالحرام را با گرانترین سنگ های مرمرین و گرانیت جهان در یک پروژه پر زرق و برق آراستند. به رفع مسائل معماری رمی جمرات پرداختند و هم اکنون حاضرند مناطق مذهبی یا تاریخی سوریه را در ایتالیا ساخته و به صورت آماده نصب بیاورند و در سوریه مجدد نصب کنند.
این اولین بار است که در تاریخ عده ای برای تقویت دیانت و معابد دیگری یا حتی دیانت رقیب با جان و دل کار می کنند. بدون آنکه ذره ای از دیانت خود دست بکشند یا در فکر توطئه باشند. آنها تنها کارشان را انجام دادهاند. شغل آنها این است. در سراسر جهان برند هایی چون ساب وی، هوفنبرگ، باواریا و... برای هندو ها یا مسلمانان نوشیدنی و یا غذای متناسب با آیین شان تولید می کنند. نمایشگاههای بین المللی غذای حلال در جهان فرصت مغتنمی است که کمپانیها بیایند و خود را عرضه کنند حتی اگر نستله و منتسب به اسرائیل باشند!! چه اتفاقی در جهان در حال رخ دادن است؟ چه طور بازار توانسته است ما را بدون آنکه از کیشهای خود الزاماَ جدا کند، به کیش بزرگتر و واحدی درآورد؟
هر تفسیر اخلاقی، معنوی، توطئه گرایانه، در این باره از یک کاستی بزرگ رنج می برند. آنها هیچ یک نمی توانند توضیح دهند چگونه این حجم از تقویت باورهای دیگری در یک برهه خاص از تاریخ رخ داده است. چرا پیش از این هرگز چنین نبوده ؟حتی اگر مساله ضعف دینداری باشد چه شرایطی وجود دارد که امکان چنین چیزی را در این زمان از تاریخ فراهم آورده است؟ حتی توهمات رشد حقوق مدنی نیز توان تحلیل این امر را ندارند.
ژان بودریار در کتاب جامعه مصرفی خود سعی کرده است با بررسی تاریخی نشان دهد که بسیاری از چیزهایی که ما امروزه به عنوان حقوق شهروندی و حقوق مدنی یا حقوق اقلیت ها می شناسیم بعد از رشد فهم اجتماعی یا پلورالیسم الزاما به وجود نیامده اند بلکه با رشد اقتصاد سرمایه داری و جامعه مصرفی و خصوصاً ایدئولوژی های رفاهی پدیدار گردیده اند. آنها به عنوان نوعی ایدئولوژی دوست داشتنی و عامه پسند به عنوان نوعی از اسطوره امکان های جدیدی از کسب سود بیشتر را در احتیار بازار قرار داده اند. این حرف در پی آن نیست که بگوید حقوق رفاهی یا مدنی خوب یا بد هستند. حتی در پی آن نیست که بگوید در اثر توطئه به وجود آمده اند. تنها دارد ما را متوجه یک امر م یکند که در کنار امور دیگر اما مهم تر از آنها وجود دارد:«امکانی که تکثرگرایی به بازار می دهد» و «خدمتی که به بازتولید و تقویت نظام سرمایه داری میکنند».
این امر پیامدی دارد که باید از آن نگران بود. مساله ای که نه یکی است نه دوتا نه ده تا.... . این وضع، ساختار اجتماعی اقتصادی را به نفع بازار و حذف انسان شکل می دهد.
مساله تنها این نیست که ساب وی یا باواریا یا آن و آن یکی دست از راست آیینی خود کشیده اند و دیانت خود را به زر فروخته اند یا اصلا دیانتی ندارند. (آبجوی باواریا در برخی مناسک مذهبی آلمان جایگاه ویژه ای دارد) اگر چنین بود آنها به عنوان اولین دشمنان نفس وفاداری به دیانت باید مورد قضاوت قرار می گرفتند. فاجعه اینجا است که اصلا چنین قضاوتی دیگر محلی از اعراب ندارد.
مساله حتی سود فردی هم نیست. مساله زراندوزی در ازای دین فروشی نیست. مساله خیانت به دیانت دیگری هم نیست. مگر نستله تا کنون کالای نامرغوب به ما داده است؟ یا به اسرائیل ضرری رسانده است؟ چرا ما در نمایشگاه برندهای حلال از بزرگترین تولید کنندگان شراب هم تشکر و تقدیر می کنیم؟ چه چیزی امکان این را به وجود آورده که معیار قضاوت دیگر اخلاق و دیانت نباشد؟ و لذا خوب یا بد اصلا بر آن مترتب نشود؟ مساله رشد بازار سرمایه داری است. مساله سود و دوام نظام سرمایه داری است. بر خلاف تصور و باور مساله حذف انسان از منطق روابط بازار است.
گرچه تولید غذای حلال توسط غیر مسلمانان در بداهه امر به مذاق مسلمانان خوش می آید و امری کاملا انسانی تفسیر می شود اما وقتی بازار منطق سود را در پس آگاهی دروغینی به نام حقوق اقلیتها پنهان می کند، باعث می شود صورت های دیگری از مبادله نیز قابل تحمل و تصور یا حتی تحمیل شود! مانند فروش گوشت خوک یا گراز به غیر مسلمانان! اتفاقی که در این بازار می افتد این نیست که نیازها یا تمایلات گروههای مختلف انسانی به شکل محترمانه ای برآورده می شود بلکه این است که هر آنچه که برای نظام اقتصادی سود آور است در بازار اجازه مبادله دارد حتی اگر به ضرر انسان باشد. برای همین است که در بازار اقتصاد آزاد بیع ِحرام فهمیده نمی شود اما کالای قاچاق نه تنها فهمیده می شود که به شدت سرکوب و مجازات م یشود. مساله این بازار انسان نیست، که اگر بود کالاها نه به فراخور سود که به فراخور وضعی که برای انسان ایجاد م یکنند- نفع و ضررهای اخلاقی یا حتی جسمانی- باید لحاظ میشدند. در حالی که حلال و حرام کاملا بی معنا است. اما چون این بازار، لحاظ کننده سود سرمایه داری است، هرآنچه به ضرر اقتصاد باشد با چنان شدتی سرکوب می شود که حتی ممکن است قاچاق چی را به خاطر صدمه زدن به بازار و سرمایه داران صاحب بازار، به حبس ابد محکوم کند.
مشکل این بازار در پس ادعاهای انسانی اش دقیقاً بیرون کردن انسان از منطق مبادلاتش است. مفاهیم حقوق اقلیت ها در این بازار تنها یک وسیله است برای فتح قلمروهای بیشتر. اگر من غذای تو مسلمان را برآورده می کنم چرا تو نمی توانی شراب مرا بسازی؟ بیا در بازار و طبق منطق بازار آزادانه، تا جایی که به بازار صدمه نزنی و باعث فربهی بازار بشوی، هرآنچه سودآور است تولید کن. اخلاق و ایمان را هم بگذار برای بیرون از بازار. شراب و گراز و خوک بفروش اما هرگز نخور!
این دقیقاً کاری است که سرمایه داری برای «انسان زدایی حداکثری» از بازار می کند چون برای بیشتر و بیشتر به نبودن این انسان نیازمند است. طبق آخرین خبر رسمی ای که در ۱۰ مرداد یعنی تقریباً یک هفته پیش از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد، ما نیز به این منطق بازار پیوستیم و آخرین سنگر مقاومت در برابر اقتصاد آزاد که همان بیع حرام بود نیز در تاریخ از بین رفت!
این خبر که مثل همه اخبار سخت و تلخ انقلاب توسط آقای حیاتی قرائت شد، مبادله گوشت گراز برای خارجیان و هم وطنان غیر مسلمان را کیلویی فلان قدر اعلام کرد! این مهر پایان بر تمام اقتصاد انقلابی و واگذاری تمام بازی بود.
مساله این نیست که چند کیلو گوشت مضر و حرام به یک عده انسان که خودشان نمی خواهند حلال بخورند فروخته شده و منکری جزئی یا حتی بزرگ رخ داده. مسأله آنقدر عمیق است که بدون اغراق می توان این روز را اولین روزی در تاریخ نامید که امپراطوری سرمایه داری بر تمام زمین حکم رانده است. این مبادله یک منطقی را از بازار بیرون کرد و منطق دیگری را جایگزینش ساخت که تمام خطر و هشدار را باید آنجا جستجو کرد. منطقی که در آن نفع و ضرر سرمایه بر نفع و ضرر انسان اولویت مطلق دارد.
با این منطق می توانیم شراب تولید کنیم و برای تقویت اقتصاد مقاومتی به غرب یا به هم وطنان غیر مسلمان خود بفروشیم. اصلا چه اشکالی دارد تاکستانهای قزوین را به شرکت های معتبر شراب اجاره دهیم – کما اینکه اکنون شکار گاه گراز را آزاد کرده ایم- بدون اینکه خودمان دستمان را به نجاست آغشته کنیم بیایند و بسازند و ببرند و بفروشند؟ می توانیم خرچنگ و کوسه و نهنگ به مردم جهان بفروشیم. یا حتی چه اشکالی دارد ماری جوانا بکاریم و بفروشیم؟ وقتی نفع و ضرر انسان منطق بازار نباشد؟ میتوانیم کاباره یا خانه هایی برای عمل زنا و همجنسبازی برای غیر مسلمانان راه بیاندازیم و صنعت توریسم را به این طریق رواج دهیم. علی الظاهر اگر منطق حلیت بیع گراز را بپذیریم که طرفین مبادله غیر مسلمان هستند و نمیخواهند تن به قوانین حلال و حرام بدهند همه بقیه موارد حتی خدمات دادن به همجنسگرایان را هم پذیرفته ایم.
دیگر هیچ مقاومتی در برابر نظام سرمایه داری معنا ندارد. ما منطق حلیت بیع حرام را پذیرفتیم. این در حالی است که طبق فتوای مراجع اعظام و متن فقه اثنی عشری چنین بیعی باطل و درآمدش حرام است. آما چرا فقه اثنی عشری با این وضع مخالف است؟
باز سطح تحلیل اخلاقی می تواند حرفهایی در باره رواج پیدا نکردن در جامعه اسلامی و ... بزند. یا بهتر از آن عمل کند و بگوید مساله فقط مسلمانان نیستند مساله انسان است به ما هو انسان! چون در اینها ضرری برای انسان هست ما حق نداریم به دیگری ولو اینکه مسلمان نباشد ضرری برسانیم فلذا بیع گوشت گراز و صدف و خرچنگ حتی به کفار هم حرام است و ما نباید دست به چنین معامله ای آغشته کنیم. بر اساس همین منطق فروش سلاح و مواد مخدر هم باطل و حرام است. اما چیزی بالاتر هم وجود دارد. چیزی در ضمن اینها در فقه اثنی عشری مستتر است که اجازه نمی دهد اقتصاد تبدیل به سرمایه داری شود. یعنی اجازه نمیدهد بازار اصالت پیدا کند. نه تنها محصول نهایی مبادله که تمام کار و سود و درآمد را پیوسته با انسان می سازد تا امکان جدا کردن اخلاقی عمل بیع از خود انسان مقدور نباشد.
من اگر گوشت حرام گراز را به هر کسی بفروشم، فقط یک مبادله در بازار نیست، من چیزی درباره خود انجام داده ام. من هرگز بیرون از مبادله نیستم. این مهمترین دستاورد فقه اثنی عشری است که نمی گذارد بازار، سرمایه داری شود. از تحلیل رفتن انسان در بازار جلوگیری می کند. هیچ مبادله ای بدون لحاظ کردن انسان امکان پذیر نیست. این آخرین مرز اقتصاد انسانی اسلام با بازار سرمایه داری است.
نشان حلال به اندازه فروش گراز و کفن تربت نویس و ... به همه ما کمک کرد تا از آیین های خود درآمده و بر کیش بزرگ بازار آزاد مومن و متعهد شویم.
حرف زدن انقلاب اسلامی از اقتصاد مقاومتی بدون توبه نصوح از قوانین و اسطوره های بازار عبث ترین زحمت تاریخی انسان است. اما آیا این توبه را خواهیم دید؟ ما کسانی را مسئول پیشبرد مبارزه با بازار و رهایی انسان کردهایم که خودشان قبل از همه ایدئولوگ های نظام سرمایه داری هستند.
امیدوارم علمای اسلام وضعیت بسیار خطیر و غیر انسانی پذیرفتن بیع حرام را درک کنند و در برابر آن واکنش مقتضی را انجام دهند. این مسولیت بر عهده هیچ کس دیگری جز ما نیست. اما آیا ما خواهیم توانست دوباره سرپا بایستیم؟ ما فقط گراز نفروختیم ما امکان هر چیزی را فراهم کردیم. ما یک منطقی را از بازار پذیرفتیم که به حذف کامل انسان در روابط منجر میشود. چه کسی به جز خود ما مسئول است؟
اگر ما نتوانیم حرمت بیع حرام را برگردانیم هیچ فرقی با هیچ چیزی نداریم. آخرین مرز ما با بازار فرو ریخت. تنها چند کیلو گوشت مضر فروش نرفت، منطق سرمایه داری تمام اقتصاد انسان محور را بلعید. اشتباهی از جنس فلان و بهمان رخ نداده است که ان شا الله در آینده درست شود. تمام مرز و فاصله از بین رفت. یک شهر یا یک منطق یا یک صحنه را نباختیم. همه بازی را باختیم. حال چه خواهیم کرد؟
نظر شما