به گزارش خبرنگار سياسي مهر، با وجود حدود سه هفته بعد از پايان جنگ لبنان مي توان با بررسي موضع گيري هاي متفاوت در جغرافياي سياسي اين كشور و منطقه به اين نتيجه رسيد كه تحولات بعد از قطعنامه 1701 ، پيروز اصلي ميدان را رقم خواهد زد.
واقعيت اين است كه يك نبرد سنگين رسانه اي-سياسي و البته ديپلماتيك در لبنان آغاز شده است كه به نظر مي رسد ابعاد آن به درستي از سوي كشورهاي اسلامي و محافل خبري-سياسي عربي-اسلامي شناخته نشده است. اعزام سريع نيروهاي بين المللي به لبنان از سوي كشورهاي غربي،سخنان و موضع گيري هاي متعدد و هدفمند چهره هاي شاخص غرب در اين مقطع زماني، تلاش گسترده براي جهت دهي خاص به افكارعمومي از طريق رسانه ها، سخنان رئيس جمهور آمريكا و فرانسه و مقامات شناخته شده اروپايي مثل "خاوير سولانا" مبني بر ناگزير بودن حزب الله براي انتخاب ميان ايران و لبنان -به زعم اين مقام اروپايي- همه و همه نشانه هايي از وجود يك "عقبه بزرگ" از سوي غرب براي راه اندازي يك بازي گسترده سياسي-رسانه اي در لبنان و به تبع آن در منطقه است.
سياست رژيم صهوينستي به طور خاص در "لبنان" ايجاد يك "نيروي سوم" در لبنان به عنوان متحد استراتژيك است، در دهه هفتاد و هشتاد ميلادي اين نقش را در داخل لبنان گروههاي " فالانژها، مسيحي ها، دروزي ها و ..." ايفا مي كردند با شكل گيري مقاومت اسلامي در سالهاي اوايل دهه هشتاد اين سياست راهبردي صهيونيست ها روز به روز به سمت اضمحلال رفت |
تجربه شصت ساله اقدامات رژيم صهيونيستي نشان داده كه سياست راهبردي اسرائيل درقبال كشورهاي همسايه خود ايجاد نا امني وعدم توازن به هروسيله است تا هرگونه امكان تهديد را دركنارمرزهاي خود به صفر برساند.
به گزارش مهر "لبنان" يكي از استراتژيك ترين موقعيت ها را در خاورميانه دارد، "لبنان" را مي توان آوردگاه غرب و شرق دانست، اين كشور كوچك اما خاص در همسايگي سرزمين هاي اشغالي نقش ويژه اي را در مناسبات و تحولات منطقه اي ايفا مي كند، كشوري عرب اما با تكثر بي نظير قومي -نژادي-مذهبي-فرهنگي كه آن را از تيپ معمول كشورهاي عربي جدا كرده است، يكي ازگويا ترين تعابير درمورد اهداف رژيم اسرائيل در لبنان، تعبير رهبر معظم انقلاب است، ايشان گفتند "صهيونيست ها هميشه مي خواستند لبنان مثل يك گوشت زير دندان آنها باشد."
تحليل سياست رژيم صهوينستي به طور خاص در "لبنان" اثبات كرده است كه صهيونيست ها همواره به يك "نيروي سوم" در لبنان به عنوان متحد استراتژيك خود دل بسته اند، در دهه هفتاد و هشتاد ميلادي اين نقش را در داخل لبنان گروههاي " فالانژها، مسيحي ها، دروزي ها و ..." ايفا مي كردند با شكل گيري مقاومت اسلامي در سالهاي اوايل دهه هشتاد اين سياست راهبردي صهيونيست ها روز به روزبه سمت اضمحلال رفت و سرانجام با خروج آنها از جنوب لبنان در سال 2000 اين سياست به محاق رفت، حزب الله هم دراين سالها هم درقامت يك گروه مبارزچريكي و هم درقامت يك گروه سياسي محبوب با شبكه عظيم حمايت مردمي درلبنان شروع به نقش آفريني كرد، اين نقش دوگانه وبي نظيرحزب الله بي شك به مذاق صهيونيست ها خوش نمي آمد.در واقع مي توان گفت يكي ازاهداف پنهاني جنگ؛ كشاندن حزب الله به "يك سوي " ميدان بازي و از بين بردن اين خصلت دوگانه حزب الله و اتخاذ تاكتيك مناسب براي نابودي يا مهار حزب الله بود.
اما در شرايط جديد ، ظاهرا قرار است نقش اين گروه سوم را نيروهاي چند مليتي سازمان ملل انجام دهند تا مجددا يك موازنه قواي مصنوعي به نفع رژيم اسرائيل در داخل لبنان تشكيل شود.
بسياري از محافل غربي و حتي محافل داخلي ايران، به اين مساله اذعان كردند كه قطعنامه 1701 بهترين هديه ممكن به اسرائيل بود، فاز اول عمليات اسرائيل براي "نابودي" حزب الله با مقاومت دليرانه و اعجاب آور حزب الله با شكست مواجه شد.
استراتژي" نابودي-مهار" سياستي است كه غرب دربرابرحزب الله به كار برد ولي چون بخش اول اين استراتژي، يعني "نابودي حزب الله"عملي نشد، امروز"مهار"حزب الله دستوركاراصلي غرب درخاورميانه است و تاكيد بر"مهار"با ابزارها و راهكار هاي خاص در لبنان- قطعا بيشتر مورد تاكيد قرار گرفته است كه بي گمان حلقه پيوند دهنده اين استراتژي دوبخشي، "قطعنامه شوراي امنيت" است.
به گزارش خبرنگار سياسي "مهر" اما اينكه درلبنان امروزهيچ نيروي سياسي داخلي و ملي لبناني-حتي مخالفان سنتي حزب الله و سوريه- حاضر به ايفاي چنين نقشي نيستند و اين خود دستاوردي مهم براي مقاومت لبنان است و اينكه غرب مجبور شده است با پرداخت هزينه گراف مادي و معنوي شرايط را براي حضور نيروهاي بين المللي -يونيفل- فراهم كند، ريشه دار بودن مقاومت را نشان مي دهد.
سياست حزب الله و شخص سيد حسن نصرالله، دبيركل مقاومت، در تحولات بعد از قبول قطعنامه شوراي امنيت بسيار قابل تامل است، حزب الله ازيك سوبا پذيرش ابتدايي اين قطعنامه و احترام به خواست جامعه بين المللي، موقعيت خود را بعنوان يك جنبش سياست ورزحرفه اي تثبيت كرد ولي ازسوي ديگرحزب الله سعي كرد با نشان دادن عملي دشواري ها و مشكلات اجراي قطعنامه شوراي امنيت در لبنان به جامعه جهاني، جهان را متوجه واقعيات موجود لبنان كند.
تاكيد حزب الله برنقش ارتش لبنان وآمادگي براي خلع سلاح به شرط تامين امنيت ازسوي ارتش لبنان، يكي ديگرازسياست درست ومنطقي حزب الله درهفته هاي اخيربوده است. اين سياست پيچيده مجددا مي تواند نقش دوگانه حزب الله را دركوتاه مدت بازسازي كند، هوشمندي حزب الله در واقع همين انعطاف و زيركي در بازي بوده است.
مساله مهم اين است كه حزب الله بايد "منابع قدرت" و تعريف خود را در شرايط بعد از قطعنامه 1701 تغيير دهد يا باز تعريف كند و اين مهم مستلزم سنجش شرايط جديد و قدرت بازيگران حاضر در لبنان است |
اولين سخنراني سيدحسن نصرالله در مورد اطمينان به مردم لبنان براي "بازسازي" سريع مناطق تخريب شده توسط نيروهاي حزب الله نشان از اين مساله داشت كه حزب الله به خوبي مقتضيات زمان را در " بازي جديد " درك كرده است و مصاحبه اخير رهبرجنبش حزب الله در هفته اخير كه منجر به "حاشيه هاي" زيادي شد، نشان از درك حزب الله از پيچيدگي شرايط دارد.
مساله مهم اين است كه حزب الله بايد "منابع قدرت" و تعريف خود را در شرايط بعد از قطعنامه 1701 تغيير دهد يا باز تعريف كند و اين مهم مستلزم سنجش شرايط جديد و قدرت بازيگران حاضر در لبنان است.
با نگاهي به تحولات سريع بعد ازآتش بس در لبنان، مي توان به اين جمع بندي رسيد كه سياست "ايجاد شبكه هاي خيريه و خدمت رساني به مردم " كه سياست مهم اجتماعي حزب الله در سالهاي اخير بوده است، رقباي جديد و متعددي پيدا كرده است.
ابزارشوراي امنيت، همواره ابزار" قاطع" غرب درمنازعه هاي بين المللي وبحرانها بوده است، اگردرمنازعه لبنان، مثل موضوع هسته اي ايران، اين ابزارقاطع نتواند برنده وتعيين كننده باشد، قطعا غرب با دشواري ها وچالش هاي بزرگي در منطقه خاورميانه و حتي در كل جهان مواجه خواهد شد و ادبيات جديدي وارد فرهنگ سياسي جهان خواهد شد.
هدف ديگر غرب از بازي در لبنان تاثير روي "فرايند موضوع هسته اي ايران" بوده است، آنها حزب الله را به عنوان "بازوي ايران" قلمداد مي كردند كه نابودي يا مهار اين بازومي تواند فرآيند فشارو تهديد بر ايران را يك پله جلو ببرد، اما عملا نتيجه كامل و جامعي از اين دو تحرك در دو جبهه عايد غرب نشده است، همين مساله ، اهميت تحولات بعد از آتش بس را بسيار زيادتر و عميق تر مي كند.
اما يكي ديگر از پيامدهاي بحران لبنان كه ريشه مستقيم در انفعال سران كشورهاي عرب داشت، فعال شدن و برجستگي و نمود قطب "غيرعربي"جهان اسلام بود.تحرك وسيع ديپلماتيك ايران به همراه چند كشورآسياي جنوب شرقي ازجمله مالزي واندونزي در قبال بحران لبنان يكي از اين نمونه ها بود.
خبرنگار سياسي "مهر" چنين نتيجه گيري كرده است : بي شك بايد منتظر بازيگري فعال تر و عميق تر اين قطب جديد جهان اسلام در آينده تحولات منطقه و به خصوص لبنان بود، هرچند كه برخي كشورهاي عربي سعي كردند با كمكهاي هنگفت مالي خود براي بازسازي لبنان، انفعال خود را جبران كنند اما به نظر نمي رسد اين اقدامات براي فراموش كردن انفعال تاريخي آنها در بحران لبنان ازسوي افكارعمومي منطقه و اعراب كافي باشد،محبوبيت فوق العاده سيد حسن نصرالله نيز فاكتور مهمي در معادلات منطقه اي و لبنان است كه قطعا غرب را با چالش هاي جدي براي پيشبرد اهدافش مواجه مي كند،بنابراين در شرايط فعلي انتظار تلاش همه جانبه براي كمرنگ كردن اين محبوبيت قطعا بي جا نخواهد بود.
نظر شما