۳۱ تیر ۱۳۹۷، ۱۳:۵۵

نشریه‌های شاهد نوجوان و کودک ویژه تیرماه منتشر شدند

نشریه‌های شاهد نوجوان و کودک ویژه تیرماه منتشر شدند

شماره ۱۵۹ نشریه شاهد نوجوان و شماره ۱۵۰ نشریه شاهد کودک ویژه تیرماه منتشر شدند.

به گزارش خبرنگار مهر، در شماره ۱۵۹ نشریه شاهد نوجوان، مطالبی با عنوان «افق روشن»، «میهمان خورشید»، «حکایتی از آینده‌نگری امیر»، «ارزش‌ها»، «کوچ»، «شاه مار دوش»، «الاغ فراری»، «یک سرگذشت عجیب»، «چنین گویند»، «داستان قهرمان واقعی»، «زیباشهری دیگر»، «خواب زیاد»، «یکی از هزاران (شهید سید علی اقبالی دوگاهه»، «شیرین‌تر از شعر»، «شیرزن»، «جالب ناک از ورزش»، «امید به جوانان» و «مساجد ایران» منتشر شده است.

در داستان «یک سرگذشت عجیب»؛ خاطراتی از مرحوم حجت‌الاسلام و المسلمین علی‌اکبر ابو ترابی فرد می‌خوانیم: «خداوند درباره اهمیت خوش‌اخلاقی و برخورد خوب با مردم به رسول خود در قرآن می‌فرماید: «اگر اخلاق تو تند بود مردم از اطراف تو می‌رفتند.» در اردوگاه تکریت ۵۵ مسئول شکنجه اسرای ایرانی جوانی بود به نام «کاظم عبدالامیر مزهرالنجار» معروف به کاظم عبدالامیر. یکی از برادران کاظم، اسیر رزمندگان ایرانی بود، برادر دیگرش در جنگ کشته‌شده بود و خودش نیز بچه‌دار نمی‌شد، بااین‌حال کینه خاصی نسبت به اس رای ایرانی داشت. انگار مقصر همه مشکلات خود را اسرای ایرانی می‌دانست. در این میان آقای ابو ترابی را بیشتر اذیت می‌کرد. او می‌دانست آقای ابو ترابی فرمانده و روحانی انقلابی است، ازاین‌رو ضربات کابلی که نثار آن مجاهد می‌کرد، شدت بیشتری نسبت به دیگر اسرا داشت، اما هیچ‌گاه مرحوم ابو ترابی شکایت نکرد و همواره به او احترام می‌گذاشت! کاظم از هر فرصتی برای شکنجه روحی، روانی و جسمی اسرا به‌ویژه آقای ابوترابی استفاده می‌کرد. ما هم به جسارت‌های او عادت داشتیم.

تنها خوبی که کاظم عبدالامیر داشت شیعه بودنش بود. از خانواده خوبی بهره برده بود. خانواده او به روحانیون و سادات احترام می‌گذاشتند. اما آقای ابو ترابی آنجا حکم یک اسیر را داشت. نه یک روحانی سید. این گذشت تا اینکه یک روز کاظم باحالت دیگری وارد اردوگاه شد! مستقیم به سمت سید آزادگان آقای ابوترابی رفت و گفت: «بیا اینجا کارت دارم!» ما تعجب کردیم. گفتیم لابد شکنجه‌های جدید و ...

اما از آن روز رفتار کاظم با ما و خصوصاً آقای ابو ترابی تغییر کرد! دیگر ما را کتک نمی‌زد. حتی به آقای ابو ترابی احترام می‌گذاشت. برای همه ما این ماجرا عجیب بود، تا اینکه از خود آقای ابو ترابی سؤال کردیم که چرا از آن روز که کاظم با شما صحبت کرد رفتارش تغییر کرده است!؟

آقای ابوترابی با آرامش ماجرای آن روز را نقل کرد و گفت: «کاظم الا میر در آن روزبه من گفت: خانواده ما شیعه هستند و مادرم بارها سفارش سادات را به من کرده بود. بارها به من گفته بود مبادا ایرانی‌ها را اذیت کنی. اما مادرم دیشب خواب حضرت زینب علیه‌السلام را دیده و حضرت زینب علیه‌السلام نسبت به کارهای بنده در اردوگاه به مادرم شکایت کرده!

صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و از من پرسید: آیا در اردوگاه ایرانی‌ها را اذیت می‌کنی؟ حلالت نمی‌کنم. حالا من آمده‌ام که حلالیت بطلبم. کم کم به‌مرورزمان محبت حاج‌آقا ابو ترابی در دل او جا باز کرد. او فهمیده بود آقای ابو ترابی روحانی و از سادات است برای همین حتی مسائل شرعی خود و خانواده‌اش را از حاج‌آقا می‌پرسید. بعدازآن روز رفتار کاظم با اسرای ایرانی به‌ویژه شهید ابو ترابی بسیار خوب بود تا اینکه روزی قرار شد آقای ابو ترابی را به اردوگاه دیگر منتقل کنند. کاظم بسیار دلگیر و گریان بود، به هر نحوی بود سوار ماشینی شد که آقای ابو ترابی را به اردوگاه دیگری منتقل می‌کرد.»

 ماهنامه شاهد نوجوان به سردبیری و مدیرمسئولی محبوب شهبازی منتشر می‌شود. در این شماره شعری از محمود کیانوش و داستانی از احمد عربلو آمده است.

شماره ۱۵۰ شاهد کودک ویژه تیرماه ۱۳۹۷ نیز با عناوین کار کی بود، تخم‌مرغ عروسکی، نماز، سوغاتی، امتحان عالی، نقاشی روی کاغذ سیاه و مامان پنیری به همت گروه مجلات شاهد با مطالبی جذاب و خواندنی برای گروه سنی کودکان منتشرشده است. در این شماره از مجله داستان و شعری از مهری ماهوتی هم آمده است.

کد خبر 4353775

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha