به گزارش خبرنگار مهر، در سالهای میانی دهه هفتاد، «مسعود دهنمکی» یکی از جنجالیترین ژورنالیستهای وقت ایرانی مستندی به نام «فقر و فحشا» میسازد. شب اولین اکران عمومی آن در سینما بهمن، مستند به دلیل سوژه ملتهبش توقیف میشود. بعدها «فقر و فحشا» در تیراژی میلیونی و باورنکردنی در بازار سیاه میدان انقلاب و در مقابل دانشگاه انقلاب به فروش میرود. در لابهلای مستند، مردی پرخروش با دستاری سبز به سر مشاهده میشود که به دوربین دهنمکی زل زده و از چیزی به نام «پایتخت دوزخی» سخن میگوید. او یار غار آن سالهای دهنمکی است که پیش از این با تیترهای جنجالسازش درباره مسئولان وقت به شهرت رسیده بود. حالا دو سال بعد از فوت یکی از بلندپایهترین مقامات کشور، میرشکاک همچنان او را مقصر وضع مصرفی و تجملی موجود میداند و کنایههای درشتی با آن زبان تلخش روانه او میکند.
از نظر میرشکاک ریشه این وضعیت تجملی که نتیجهای جز اباحه و ابتذال نداشته را باید در اقبالی که ما به منطق توسعهی غربی نشان دادیم، جستجو کنیم؛ منطقی که بر مبنای آن پذیرش توسعه چیزی نیست، جز تن دادن به رشد فزاینده اباحه! او در دوران موسوم به سازندگی کتابی نوشت با همین مضمون: «توسعه و اباحه»! خودش هیچگاه مشکلاتی که در راستای نشر و توزیع این کتاب داشته فراموش نمیکند. او میگوید در حالی که این کتاب مجوز نشر داشت و به چاپ رسیده بود، شخص رئیس دولت تا از محتوای این کتاب باخبر شد، به شیوهای غیرمعمول دستور به منع توزیع و پخش آن داد و جز چند جلد که خود من به دست چند نفر از دوستان و نزدیکانم رساندم، باقی نسخهها در انبار ماند و خاک خورد و از بین رفت.
در گفتگوی پیشرو سعی کردیم پس از گذشت حدود دو دهه از زمان انتشار آن کتاب، باز هم برخی مضامین موجود در آن را با میرشکاک به بحث بگذاریم و نسبت آن را با اباحهای که در قالب مصرف در جامعه کنونیمان جولان میدهد تا حدی روشن کنیم. مصرفی که میرشکاک آن را «دیوانهوار» توصیف میکند و همه ما هم امروز به نوعی با گوشت و خون و پوستمان درکش میکنیم. این بخش دوم و پایانی گفتوگوی مهر با «یوسفعلی میرشکاک» است:
چندین سال پیش در قالب مجموعه مقالاتی که منتشر میکردید به نقد فرهنگ عمومی در تهران اهتمام داشتید که برای نمونه میتوان به مقاله «دوزخ پایتخت» اشاره کرد. در آن مقالات شما به نقد جریان منفعتزده و مصرفزده جامعه جدید ایرانی پرداخته بودید که به فاصله طبقاتی و نابرابری و زندگی اشرافی در جامعه دامن میزد. مبنای نقد شما در این نوشتهها چه بود و چرا آن زمان در این خصوص احساس خطر میکردید؟
مبنای نقد بنده این بود که میدانستم تحت عنوان «سازندگی» و «توسعه» داریم به برنامههای پیشنهادی «بانک جهانی» و «صندوق بینالمللی پول» عمل میکنیم؛ اینکه ما در شعارهایمان با غرب و مظاهر قدرت آن دشمنی کردیم، ولی در عمل برنامههایی را که «بانک جهانی» و «صندوق بین المللی پول» طراحی کرده بودند، انجام دادیم. یعنی نفهمیدیم که توسعه و تجدد و مصرفزدگی و آزادی بیقید و شرط یا همان اباحه لازم و ملزومند و هنوز هم نمیخواهیم بفهمیم. البته این نفهمیدن عمدی است، چون سود اقتصادی سرشاری برای دلالان بزرگ بازار مصرف دارد.
از سویی نباید فراموش کرد که هر اندازه یک جامعه بیشتر سرکوب شود، بیشتر به سوی مصرف کشانده میشود و این به نوعی حوالت جامعه ما بوده است.
مبنای نظری نقدهای شما در آن مقالات راجع به نوع مواجهه ما با غرب بود و در آنها پذیرش بیچون و چرا، نااندیشیده و غیرانتقادیای منطق توسعه غرب را مورد تهاجم نظری قرار میدادید. ریشههای این هضم شدن نااندیشیده در منطق توسعه غرب که پس از دوران جنگ در جامعه رخ داد چه بود و چرا بعد از حدود یک دهه پس از وقوع آن انقلاب ضداستکباری و ضد استعماری که ما در کشورمان داشتیم حالا باید به اینجا منجر میشد که از وجه دیگری (در قالب بازار مصرف غرب) تبدیل به مستعمرهای برای همان نظام استکباری میشدیم؟
ریشه این به تعبیر شما «هضم شدن»، در دوچهرگی مدعیان توسعه و سازندگی بود. به خود و جامعه وانمود میکردند که غربِ سیاسی از غربِ اقتصادی و صنعتی جداست و میتوان در عین نفی غرب سیاسی، به راه غرب صنعتی و اقتصادی رفت و سریع رشد کرد.
اما امثال بنده میدانستند که غرب، یک ساختار هماهنگ و پیوسته است، ولی چند نویسنده، در برابر قدرت بی حد و حصری که هنوز هم بقایای آن در حال تلاش در همان مسیر هستند و گناه را به گردن اسلام و انقلاب میانداخته و میاندازند، کاری از پیش نبردیم.
وقتی به جوامع توسعهیافته و پیشرفته نگاه میکنیم، این میزان از مصرفزدگی حاد و تظاهری که در ایران شاهدیم، در آن جوامع نمیبینیم. ضمن اینکه آنها در کنار مصارفشان دارای وجه و سبک زندگی تولیدمحور هستند. اگر مبنای نقد شما، پذیرش منطق اندیشه و سبک زندگی غربی است، چرا ما به شکلی اغراقآمیز صرفا دچار مصرفزدگی شدهایم که خود غربیها به آن دچار نیستند؟
جوامع به اصطلاح پیشرفته، «تولیدمحور» هستند و قرنهاست که توانستهاند میان هویت اجتماعی و اخلاقی خود با تکنولوژی هماهنگی ایجاد کنند. ولی جوامع عقبمانده، از حدود یک قرن پیش که با مظاهر تکنیک مواجه شدند، نه تنها هویت اجتماعی و اخلاقی خود را گم کردند، بلکه تمایز خود را در مصرف هر چه بیشتر و بهتر مظاهر تکنیک یافتند.
نفهمیدیم که توسعه و تجدد و مصرفزدگی و آزادی بیقید و شرط یا همان اباحه لازم و ملزومند و هنوز هم نمیخواهیم بفهمیم. البته این نفهمیدن عمدی است، چون سود اقتصادی سرشاری برای دلالان بزرگ بازار مصرف دارد
ما زمانی با «بحران» هویت مواجه شدیم و انقلاب کردیم، ولی شیاطین انس به نحوی کارها را پیش بردند که الان با «فقدان» هویت مواجهایم و از این پس، مبارزه بسیار دشوارتر است، زیرا نخست باید با نفس خود درگیر و دار باشیم تا مبادا به «گسسته خردی» دچار شویم.
نکته دیگر این است که جوامع غربی هم دورههای مصرفیزدگی داشتهاند؛ دورههای مصرفزدگی مفرط و بیبندوباری را قبل و بعد از دو جنگ جهانی پشت سر گذاشتهاند و حالا از این مسئله آزاد شدهاند و حالا نسبت به مصرف دیوانهواری که ما داریم، حتی ریشخندشان میآید.
اما مسئله اینجاست که اگر ما تولیدات آنها را مصرف نکنیم، رفاه و آزادی جوامع غربی به خطر میافتد. این «ما» یعنی صورت غالب کشورهای آسیایی و آفریقایی. بنابراین لازم است این دودوزه بازی ادامه داشته باشد و خواهد داشت تا زمان ظهور منجی علیه السلام.
شما در طول دهه هفتاد کتابی با عنوان «توسعه و اباحه» منتشر کردید که در همان دوران به قدری جنجال به پا کرد که توزیع آن با موانع زیادی مواجه شد؛ منطق شما در آن کتاب این بود که شکل خاص توسعه تقلیدی پذیرفته شده در ایران، نتیجهای جز «اباحه» ندارد. حالا پس از حدود ۳۰ سال از آن زمان وقتی این شکل مصرفزدگی حاد و به تعبیر شما دیوانهوار را در طبقات بالای جامعه و در شهری مانند تهران میبینیم، کاملا آن وجه زندگی مبتنی بر اباحه را تشخیص میدهیم و پیشبینی شما را محققشده مییابیم. دلایل شما برای این پیشبینی چه بود و ما چطور به این شکل از زندگی مصرفی و مبتنی بر اباحه کشیده شدیم؟
اسلام آئینی است که برای امور جزئی هم حساب و کتاب ویژهای دارد، فیالمثل پس از ادرار، باید استبراء کرد. مدعیان توسعه و سازندگی اینطور جلوه داده بودند و میدهند که «اقتصاد اسلامی» نداریم و تنها وجهی که از اقتصاد دینی برایشان محترم بوده، «مالکیت» بی حد و حصر بود و در این راه، پنهان و آشکار، بنا را بر تقلید از توسعهای گذاشتند که بنیان جوامع غربی است، اما همانطور که از اسلام جز ظواهر شرع را نمیشناختند، از توسعه غرب مدرن، جز باز کردن راه واردات و کشاندن مردم به مسابقه مصرف، چیزی نمیشناختند.
البته اگر بنا را بر تبرئه آنها بگذاریم، باید چنین بگوئیم؛ حال آنکه بنده یقین دارم میدانستند که اساس توسعه غربی، تولید است، نه مصرف؛ و صادرات است، نه واردات. در اغلب کشورهای اروپایی، تا کالایی را خودشان با بهترین کیفیت تولید نکنند، اجازه ورود به کالاهای رقیب نمیدهند. شما اگر در انگلستان کیف «سامسونت» در دست کسی ببینید، یقین داشته باشید که طرف انگلیسی نیست و مسافر است.
غرب را در آمریکا منحصر دیدند و مبارزه با غرب در شعار «مرگ بر آمریکا» خلاصه شد و امروز که جامعه ما با عواقب توسعه و سازندگی و خصوصیسازی مواجه شده و جز مصرف، شأن دیگری ندارد، توقع داریم که از اباحه، اِعراض کند و این محال است
به هر حال ذیل لوای توسعه، کاری کردند که ما نه تنها از حیث کالاهای تکنیکی، بلکه برای تغذیه خود محتاج وارد کردن گندم و برنج و گوشت و شکر و دیگر حوائج روزانه خود باشیم. «عقل کارافزا» هم ظاهراً محق است و تایید میکند این وضع را، که فیالمثل اگر هزینه وارد کردن شکر یا گندم کمتر از تولید داخلی باشد، وارد کردن آنها بهتر است و به صرفهتر. حال آنکه فروشنده تا هنگامی به خریدار جنس خود را ارزان عرضه میکند که بداند خریدار توان تولید دارد، به محض اینکه دید طرح «نیشکر هفتتپه» بر باد رفته است و «شرکت کارون» تعطیل شده و کارگران اخراج شدهاند، قیمت کالای خود را چند برابر میکند.
مدعیان توسعه با «عقل دلالان» وارد عرصهای شدند که نه تنها از حیث صنعتی موجب رکود و عقب افتادن جامعه شد، بلکه از حیث کشاورزی هم ۸۰ میلیون انسان را محتاج نان بیگانه کرد. چرا؟ چون غرب را، «غربِ سیاسی» جلوه دادند و نخواستند بپذیرند چین و ژاپن و کرهجنوبی و روسیه و اروپا و انگلستان و هر کشور صنعتی دیگری، جلوهای از غرب است.
غرب را در آمریکا منحصر دیدند و مبارزه با غرب در شعار «مرگ بر آمریکا» خلاصه شد و امروز که جامعه ما با عواقب توسعه و سازندگی و خصوصیسازی مواجه شده و جز مصرف، شأن دیگری ندارد، توقع داریم که از اباحه، اِعراض کند و این محال است. با زور هم کاری از پیش نمیتوان برد. میشود هرگونه اعتراض را سرکوب کرد، اما امروز که معلوم شده است آمریکا و اروپا و ژاپن و...، جز به منافع خود، به چیز دیگری نمیاندیشند و هر اندازه که در برابر آنها بیشتر عقبنشینی کنیم، توقعات آنها بیشتر میشود و هر چه را بخواهند، حتی آزادی دگرباشان را هم به جمهوری اسلامی تحمیل خواهند کرد، سخن گفتن از اینکه چگونه بنده یا دیگری متوجه شده بودیم که توسعه مدعیان سازندگی به اباحه منجر میشود، بیهوده است.
ما از قرآن و سیره خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام اِعراض کردیم و گمان بردیم با ساختن سد در مناطق آهکی و نمکی و فروختن نفت و وارد کردن کالاهای لوکس و ماشینهای چند میلیارد تومانی، پیشرفته به حساب خواهیم آمد. این پیشرفت اکنون نتایج و توابع فجیع خود را آشکار کرده است و از این بدتر هم خواهد شد.
برای اینکه ما درست هنگامی به تقلید از امپریالیسم رو آوردیم که بزرگترین مظاهر امپریالیسم یعنی آمریکا و اروپا دچار بحران بودند و امروز چون سران غرب میدانند که نخواهند توانست از زیر بار ورشکستگی اقتصادی کمر راست کنند، با زور و قلدری از کشورهای ضعیف باج میگیرند و با فروختن اسلحه به اعراب یا فشار آوردن به ترکیه و... یا انداختن آنها به جان یکدیگر، سعی میکنند فروپاشی محتوم امپریالیسم را به تعویق بیندازند.
غرب کنونی در غایت ضعف و زبونی و انحطاط است، آنچه غرب را سرپا نگه داشته، بیخردی و خودپرستی سران کشورهای اسلامی و خودباختگی و خودفروختگی آنهاست. آمریکا سالهاست که در افغانستان دارد با طالبان میجنگد، اما منافع اقتصادی و سیاسیاش ایجاب نمیکند که تکلیف طالبان یا داعش یکسره شود، میخواهد به هر بهانهای هم ما را کنترل کند، هم پاکستان را، هم بیخ گوش روسیه و چین باشد.
ببینید چگونه آدمهای خودباختهای که در عراق توسط ما به قدرت رسیدند، به دامن ترامپ آویختهاند؟! اما این وضع دوام نخواهد یافت، انقلاب آینده، انقلاب گرسنگان جهان اسلام است که فارغ از وابستگی سران کشورهای خود، طومار غرب و غربزدگی را درخواهند نوشت.
امروزه در این فضای فراگیر مصرفی انتظار میرود که چهرهها و فعالان مذهبی، انقلابی و اصطلاحاً حزباللهیها مرزبندی مشخصی با پذیرش این نوع سبک زندگی مصرفزده داشته باشند. اساسا مگر انقلاب اسلامی به قول امام(ره)، «انقلاب پابرهنگان» و «انقلاب مستضعفان و کوخنشینان» نبود؟ مگر غیر این بود که ما در دل آن انقلاب باید خواب طبقه کاخنشین و سرمایهداران منفعتطلب و مالاندوز و دنیاطلب را آشفته کنیم؟ با همه اینها متاسفانه به نظر میرسد خود جریان انقلابی و موسوم به حزب اللهی هم در این میانه، بازی خورده و به این سبک زندگی تجملی، مصرفی و حتی اشرافی تن داده است! اینها چه کسانی هستند و نسبت ما به عنوان نسلهای چندم پس از انقلاب با اینها چیست؟
اینها در پرتو قدرت طراحان توسعه، از گریبان اباحه سر برآورده و مشتی نگونبخت و بدفرجامند که آخرت خود را به متاع قلیل دنیا فروختهاند و جلوه سطوت دروغین آنها دیر نمیپاید و به زودی هر آنچه اندوختهاند بر باد خواهد رفت.
غرب کنونی در غایت ضعف و زبونی و انحطاط است، آنچه غرب را سرپا نگه داشته، بیخردی و خودپرستی سران کشورهای اسلامی و خودباختگی و خودفروختگی آنهاست
دیداربینان دیدهاند حضور آسمانیان را بر خاک، و میدانند که این حضور نشانه تحقق آیه شریفه «وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّه فَوْجاً» است. انقلاب اسلامی آزمون همه ما مدعیان اسلام و تشیع و ایمان به امام الغیب علیه السلام بود، آنها که دنیا را بردهاند، باختگان ابدیاند و باختگان دنیا، اگر ایمان خود را در واپسین روزهای این آزمون دشوار از کف ندهند، برندگان ابدی.
جهاندار خداوند است، نه این زبوناندیشانی که با فریفتن خود و عوام، گمان میبرند اسلام بیصاحب است. پشت این آشوبی که از آفریقا تا خاورمیانه شعلهور است، شهسواران توحید در کمین بیدادگرانند. نجاتبخشان تمام ادیان همراهند و همدل و همزبان. نسل شما نیز ان شاء الله، نه در ظاهر و نه در باطن هیچ نسبتی با گدایان تازه به دوران رسیده ندارد، اما شما نیز آزموده خواهید شد، یا ایمان به اهلبیت علیهم السلام را برمیگزینید، یا دین خود را به دنیای فانی و ناپایدار خواهید فروخت. ولی آزمون شما به اندازه آزمون نسل ما طول نخواهد کشید. «یوم الملحمه» (روز در هم کوبیدن) نزدیک است، نزدیکتر از آنچه در تصور میگنجد.
نظر شما