خبرگزاری مهر - سرویس فرهنگ
اینجا، افقها متفاوت است؛ بیشناسنامه و شناسنامهدار بدون هیچ مرزی کنار یکدیگر نشستهاند. اینجا، مرزهای ساختگیِ ذهنهای عشقناآشنا را به حیاتِ ایمان و حیاطِ آیه راهی نیست. اهل عراق باشی یا اراک؛ افغانستانی باشی یا ایرانی، فرقی نمیکند، اینها تنها «انسانیت» ملاک وصل و فصلِ زمینها و آدمهاست.
اما آیات و ستارهها هم سوسویی دارند و اوجی و جمعه شب نیز آیه در اوجِ درخشش خود بود؛ پُر نور، خالی از تاریکیها و پُر از عطر بهار؛ چرا که ستارههای دفاع از حریمِ انسانیت، مهمان کتابخانهی آیه بودند، با خانوادههای بیادعایشان.
ما مهمانِ شهدا شدهایم!
بچههای آیه در پذیرایی تنها نبودند؛ گویی ابر و باد و ماه هم به پیشواز مهمانان آمده بودند. ابر، نمِ آبی میپاشید و باد، جارو میکرد و ماه هم میتابید. انتظار به پایان رسید. میهمانان، یکی یکی وارد میشوند و بازار خوش و بشها گرم میشود.
دقایقی بیشتر تا افطار به افقِ آیه نمانده که ندایِ زیارت عاشورا در محوطه طنینانداز میشود؛ «السلام علیک یا اباعبدالله…» نگاهم به تصاویر شهدا میافتد. انگار زندهاند، حاضرند، مینگرند و لبخند میزنند. انگار آنها میزبانند و ما میهمان.
صدای اذان از گلدستههای مسجد که تنها کمی تا اینجا فاصله دارد، بلند میشود. اینجا دیگر افطار، فقط باز شدن روزه نیست؛ بلکه انفطار و آغاز است؛ شکُفته شدن است. خدا وقتی که هست، همه چیز حتی خودِ رنگ هم رنگ میبازد و چه چیزی زیباتر از نماز جماعت میتواند تجلّی رنگباختن و یکرنگ شدن باشد: «الله اکبر … تکبیرة الإحرام»
پدرِ افغانستانی و دخترِ ایرانی!
پس از نماز، هنگامه افطار فرا میرسد. همه بر سر سفره افطار نشستهاند؛ خندان، صمیمی، یکرنگ. مراسم کمکم آغاز میشود و پس از جملات آغازین مجریمان، پدر «شهید خاوری» به روی سِن میآید. او دیگر مهاجر و مسافر نیست؛ «هموطن» است و «صاحبخانه». با همان چهره دلنشین و مهربان خود، از پسر شهیدش میگوید؛ از پارهی تنش که تقدیم «ایران» کرده است.
چند لحظه بعد از سخنان پدرِ شهید خاوری، دختری پشت میکروفون میرود؛ دختری که همه میدانند بابایی است، ولی سالها دور از باباست. دخترِ شهید بابایی هم از پدر سخن میگوید
تجلیلِ آیهها و آینهها
مراسم به لحظات پایانی خود نزدیک میشود و نوبتِ تجلیل از خانوادههای شهداست. در اینجا همه چیز برابر است! حتی تعداد شهدا و خانوادههایشان! شهر اراک، ده شهید مدافع حرم دارد که بین ایرانیها و افغانستانیها تقسیم شدهاند: پنج شهید ایرانی و پنج شهید افغانستانی. هدیهای معنوی به رسمِ تکریم، تقدیم خانوادهها میشود.
در میان تمام شلوغیهایِ شهر، در پایان مراسم، جلوههای نورانی این شب برایم پر از حرف میشوند و نشانه؛ نشانههایی از شکستهشدن قواعد دنیای جدید، همنشینیِ کافه و کتاب و دعا و نماز و افطار و… امشب فهمیدم که میتوان در شلوغیهای یک شهر جدید «گُم» و به بهانههایی خود را «پیدا» کرد؛ با ستارهها، با آیهها، آیههایی در همین حوالی، که هستند و گاه دیده نمیشوند.
نظر شما