به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر برشی از کتاب «روزه دریچه ای به عالم معنا» اثر اصغر طاهر زاده است که در ادامه می خوانید؛
انتظار ما از روزه
اما نکتة دوم اینکه: شما از روزه چه انتظاری دارید؟ میخواهید چهچیزی بهدست آورید؟ مطلوبتان از روزه چیست که دنبالش میگردید؟ اول باید مطلوب انسان مشخص شود، چون ما از روزه به اندازة مطلوبمان بهره میگیریم و خداوند به ما بهره میدهد.
مولوی داستان گاوی را نقل میکند که در تمام شهر بغداد گردش کرد و در عین اینکه با آن همه غذاها و خوراکیهای گوناگون روبهرو میشد جز پوست خربزه چیزی نمیدید! چرا؟ چون مطلوب جسم و روح گاو، پوست خربزهاست بقیه چیزها ازنظر او چیزی نیست. مولوی میگوید:
گاو را آری به بغداد ناگهان
بگذرد از این کَران تا آن کَران
از همه خوب وخوشیها و مزه
او نبیند غیر قِشر خربزه
بعد نتیجه میگیرد که:
طالب هر چیز ای یار رشید
جزهمانچیزیکهمیخواهد ندید
عمدة مطلب همین است که هرکس در هر عرصهای دنبال مطلوب خود است و جز آن را نمیبیند، حالا در عرصه روزه هم اگر مطلوب ما چیز کمی باشد، از آن حقایق برین روزه که مطلوب اولیای الهی است محروم خواهیم ماند. پس اول باید روشن شود از ماه رمضان چه انتظاری میتوانیم داشته باشیم، اگر انتظارمان کم باشد بهرة کمی میگیریم، و اگر همت ما بلند باشد، حقایق عالی نصیب ما میشود. مثل آن گاو که از آن همه چیز فقط پوسته خربزه را میخواست. گندم، هم مغز دارد و هم کاه، باید مطلوب ما فقط کاه نباشد، اگر مغز را بخواهیم کاه هم نصیبمان میشود.
از طریق روزه هم میشود از خداوند دنیای بهتر بخواهیم و هم میشود مطلوبمان وَجه حق باشد، یعنی «اِبْتِغاءً لِوَجْهِ الله» روزه بگیریم تا خداوند، خودش را به ما بدهد.
روزهدار شبیه خدا میشود
در حدیث قدسی داریم: «الصَّوْمُ لی وَ اَنَا اُجْزی بِه »[۱] میفرماید: روزه از آن من است و خودم هم جزایش هستم. چون در هیچ عبادتی به این اندازه بنده شبیه خدا نمیشود. انسان از طریق روزهداری، ظهوری از غنای حق میگردد، همچنان که خداوند هیچ نیازی به غذا ندارد، روزهدار به نحوی در حدّ خودش شبیه چنین حالتی میشود. اگر حدیث «اَنَا اَجزی بِه» باشد، یعنی خودم جزایش را میدهم، این هم مژدة بزرگی است، یعنی نتیجة روزه و جزای روزهدار را به واسطهها واگذار نمیکنم و بهواقع این هم مقام کمی نیست، چون در هر صورت در این حالت هم کمالات بسیار متعالی را از خدا دریافت میکنید.
شما در روزه، کمی از گرایش به دنیا منصرف میشوید و در نتیجه یک غنای مختصری نسبت به دنیا در شما پدیدار میشود و لذا به یک اعتبار صفتی از صفات عُلیای خداوند یعنی صفت «غنی» در قلب شما تجلّی میکند و نیازتان به دنیا کم میشود و با خدا مأنوس میگردید. یعنی اگر روزهدار همت خود را بلند کند و در طلب حق باشد، نور حق در صفت غنی در قلبش میتابد و این یک نحوه قرب به حق است.
پس اگر از روزه، نور حق خواستید، همین را به شما میدهند. خودتان را آماده کنید و همت خود را بلند کنید تا از روزه مقام بگیرید، اصلاً طوری شود که مقامتان تغییر کند.
برکات روزه
در روایت از امامصادق داریم ؛[۲] روزه هوس را می کُشد «فَالصَّوْمُ یُمیتُ هَوَیالنَّفْس» یکی از امتیازات مؤمنین وارسته این استکه اصلاً گرفتار میلهای پست نیستند، و روزه چنین هنری را دارد که دردسر هوسرانی را از سر ما بر میدارد. بعد ادامة روایت این است: «وَ شَهْوةَالطَّبْعِ» روزه؛ شهوت و میلهای سرکش و افراطیِ طبع و طبیعت و بُعد حیوانی شما را میکُشد.
«وَ فیهِحَیاةُ القَلْبِ» و در روزه حیات قلب هست. مگر همة ما نمیخواهیم قلبمان بیدار شود و درک و فهممان اوج بگیرد؟ با روزه درک و فهم عوض میشود، آن چیزهایی را که مفید نبود و دنبالش بودیم با بیداری قلب دیگر نمیخواهیم، و آن چیزهایی را که مفید بود و میلی به آنها نداشتیم، اهمیتش در قلبمان روشن میشود و مطلوبمان میگردد. اینجاست که ابزار هدایت را دوست خواهیم داشت نه عوامل ضلالت را. اینجاست که وجود عالَم غیب و ملائکه و قیامت را به نحوی و تا حدی احساس میکنیم. چون وقتی قلب زنده شد، ادراک حقایق عالیه برایش میسّر میشود، ادراک بیشتر آن حقایق، بستگی به شدت حیات قلب دارد.
«وَ طَهَارَةُ الجَوارِحِ» روزه؛ موجب طهارت اعضاء و جوارح میشود، اعضای بدن شما از کارهای زشت باز میماند. قلب روزهدار آنچنان اعضایش را در کنترل دارد که آن اعضاء به اعمال ناپاک نمیافتند، دل انسان بر اعضایش حاکم میشود، نه هوس انسان. دیگر چشم، آن چشمی نیست که با قصد گناه، نظر کند و یا به چیزی که توجهِ به آن گناه است، نظر بیفکند.
«وَ عِمارةُ الظّاهِرِ وَ الْبَاطِنِ» روزه؛ هم ظاهر را از سنگینی و بد قوارهبودن در میآورد، و هم باطن را از میلهای ظلمانی آزاد و نورانی میکند، هم باطن متعادل میشود و هم ظاهر تابع باطن میگردد.
«وَ زِیادَةُ التَّضَرُّعِ» روزه؛ زاری و تضرّع در پیشگاه پروردگار را میافزاید، قلب آدم از قساوت در میآید و میل به نیایشِ با حق در آن پیدا میشود. چون اصل جان ما ملکوتی است و از نیستان عالَم غیب بریده شده است، «ثُمَّ رَدَدْناهُ اَسْفَلَ سافِلین »[۳] و بنا به مصلحتی به عالَم ماده و عالَم بدن، هبوط کرده، ولی اینجایی نیست، حالا با روزهداری، کمی از این منزل دروغینِ خود فاصله میگیرد، تازه یاد منزل حقیقی و عالَم قربِ با حق میافتد، و ناله و تضرع سر میدهد تا برگشت به آن عالَم را برای خود ممکن کند و راهی بهسوی آن عالم باز نماید و ثابت کند هنوز دلش در هوای آن نِیِسْتان عالم قرب است.
روزه، گرسنگی یا بندگی؟
مهم این است که ما روزه بگیریم، نه اینکه فقط گرسنگی بکشیم، روزه یک نحوه صعود روحانی برای انسان است از دریچة بندگی خداوند، ولی گرسنگی یک عمل بدنی است مثل ورزش که یک عمل بدنی است. شما در روزه به یک صعود روحانی نظر دارید منتها از طریق گرسنگی بدن. ولی گاهی ما بهجای اینکه در مغرب افطار کنیم، در مغرب روزه خود را خراب میکنیم. فرق است بین افطار کردنِ روزه و خرابکردن آن. افطار کردن؛ یعنی روزه را شکستن. ولی خراب و باطلکردن روزه، یعنی غذاهایی را که در روز نخوردهای در فرصتی که داری، جبران کنی، و در واقع آن مقاومت و کنترل روحانی را که در طی روز در خودت تقویت کردی از دست بدهی.
[۱] - مَن لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۷۵.
[۲] - مصباح الشریعه، باب روزه.
[۳] - سوره تین، آیه ۵.
نظر شما