در مورد فیلم "آدم" چگونگی پرداختن به وجوه ماورایی در زیرلایه داستانی فیلم می تواند موجب نگاهی جدید به فیلم شود. این پرداخت چگونه صورت گرفته و چقدر موفق بوده است؟
در این گونه فیلم ها باید از ابتدا این نکته مشخص شود که قرار است فیلم واجد یک پرداخت موازی به درام و مفاهیم زیرساختی باشد یا اینکه قرار است هر یک از این وجوه با قصد قبلی پررنگ شوند؟ در "آدم" وقتی از ابتدا یک اجتماع مجازی و خیالی محور قصه قرار می گیرد، بازتاب بیرونی و تصویری این اجتماع می تواند از ابتدا تکلیف مخاطب را با نقطه نظرات فیلمساز مشخص کند. اینکه فیلمساز سراغ ما به ازاهای واقعی رفته یا ترجیح داده در یک ناکجاآباد داستان خود را جان ببخشد؟
کاهانی رویکرد منطقی به این وجه دارد که برخاسته از نگاه عینی گرای او به ماوراء است. هر چند "عیش آباد"ی که در فیلم به تصویر درمی آید نشانی دقیقی از سرزمین ما ندارد، ولی در عین حال این جغرافیا و آب و خاک را نقض نمی کند. تصویری که از روستا و مردمانش می بینیم با آداب و رسوم و مناسبات روزمره و حتی لهجه ای نه چندان گویا، در جهت عینی کردن این اجتماع، آدم ها و مسائل شان است که در نهایت به ورود تازه واردها وجهی منطقی هم می بخشد.
روستا به علت تعریف از پیش تعیین شده ای که دارد کنجکاوان را به سوی خود جلب می کند تا از نزدیک با مردمانی همیشه زنده رو به رو شوند و در میان این کنجکاوان حضور زنی جوان که با نشانی دقیق سراغ یکی از اهالی روستا آمده اصلاً عجیب جلوه نمی کند. اینکه زن تازه وارد فرشته مرگ است که برای بردن آدم که مرگش در پیش است آمده، از همان مفاهیم زیرین فیلم است که فدای وجه ماورایی خود نشده، بلکه حضورش در قصه منطبق بر واقعیت داستانی است.
فیلمساز سعی می کند تعریفی خاص و جدید را که برای قصه طراحی کرده (تعریف از پیش تعیین شده عیش آباد و مردمانش) به گونه ای درون فیلم به معرض نقد بگذارد و در انتها آن را تعدیل کند. نشانه ای دیگر بر نگاه یکسان فیلمساز به درام و ماورا که البته در ادامه شدت و ضعف پیدا می کند. فیلم در بخش میانی که به حضور زن تازه وارد و جستجوی او می پردازد سعی کرده وارد روابط و مناسبات مردم روستا شود و این فضا را به نوعی ملموس کند.
در این میان پرداختن به بازخورد حضور یک زن جوان زیبا در روستا از عواملی است که در جهت تأمین همان نگاه متعادل فیلمساز اهمیت پیدا می کند. گرایش جوان کوتوله به سمت زن، حسادت جهان افروز به زن که دنبال آدم می گردد، موضعگیری اهالی روستا در مقابل ماندن یک غریبه در روستا و ... از مواردی است که در این جهت حرکت می کنند.
در این بخش هر چند فیلمساز به پرداخت واقعی ماجرا و قصه توجه کرده، اما برخی روابط و مناسبات بی جهت در ابهام می ماند و این ابهام نمی تواند کارکرد خاصی نه در جهت مفاهیم ماورایی و نه در جهت درام پیدا کند. مشکل جهان افروز در زندگی گذشته و توجه خاص او به آدم به خوبی شکافته نمی شود و در ادامه وقتی با زن جوان بنای لجبازی می گذارد و نشانی درستی از آدم نمی دهد، این ابهام به بخش های دیگر فیلم هم نفوذ می کند.
یا نوع حضور مرد روستایی که فرزندان متعددی دارد و باز هم زنش باردار است در کنار جوان کوتوله و ... از پرداخت هایی است که بیش از باز کردن دریچه ای به عمق روابط مردم روستا، به بخش میانی قصه سکون خاصی می بخشد و در نهایت به همان ابهام اشاره شده دامن می زند. در مقابل کاراکتری مانند مأمور سرشماری جدید می تواند کدی بطئی بدهد در جهت تغییر تعریف خاصی که از روستا ارائه شده است. با پیگیری مأمور سرشماری به گونه ای کمرنگ به این موضوع پرداخته می شود که احتمالاً روستائیان با مأمور قبلی تبانی می کردند تا کم شدن تعدادشان را در دفتر ثبت نکند و این گونه است که این تعریف خاص از "عیش آباد" و مردمانش فراگیر شده است.
در نمونه ای دیگر فیلمساز برای فراهم کردن زمینه نقد و تعدیل تعریف اشاره شده، انگیزه ای زمینی به این کار اهالی "عیش آباد" می بخشد. در جایی که اهالی روستا برای گرم شدن بازار کار خود در حرکتی دسته جمعی تصمیم به نهادینه شدن این دروغ گرفته اند، جایی که به خاطر نامیرایی اهالی "عیش آباد" مردم برای کار بیشتر به سراغشان می آیند، کار بیشتری به آنها سفارش داده و ترجیح می دهند انسان هایی نامیرا در شادی و جشن، خوشی آنها را تکمیل کنند، دفن کردن مردگان روستا در شب و تلاش دسته جمعی آنها برای فاش نشدن این راز، باز هم راهکاری منطقی و رئال برای مسئله ای عینی است. فیلمساز تعریف اولیه قصه را با نگاهی متعادل به درام و ماورا تعدیل کرده است.
نظر شما