به گزارش خبرگزاری مهر، متن زیر نوشتاری از حجت الاسلام محمد عابدی عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است که در ادامه میخوانید؛
اصل «امامت و مهدویت» بیشتر از آنکه برای شیعیان اهمیت داشته باشد، مورد توجه دشمنان آنهاست، به گونهای که کوشیده اند این اصل شیعی را به شیوههای مختلف زیر شلاق شبهات فکری و تاریخی و علمی تضعیف نمایند. در این یادداشت به یکی از شبهات آنها از منظر قرآنی پاسخ میدهیم.
شبهه چنین است:
«امامت و ولایت متعلق به دنیای گذشته است؛ دنیایی که بشر به دلیل محدودیت تجربه تاریخی، و نارسی عقل تجربی اش، از درک ماهیت مناسبات اجتماعی و چگونگی تعامل با آنها ناتوان بود و چون قدرت رویارویی با معضلات را نداشت، خود را نیازمند راهگشایان و راهبرانی فرا زمینی میدید، ولی در جهان مدرن، حجم انبوه دانش و تجربه که در طول تاریخ تولید شده، در اختیار بشر است و عقل تجربی اش به بلوغ رسیده است و میتواند نیازهای جوامع را در همه ابعاد اقتصادی، سیاسی و … برآورد، لذا از راهبران آسمانی بی نیاز است و زمین را باید «رهبران برگزیده زمینیان» با «قانون های زمینی» اداره کنند و نباید انتظار ظهور «رهبر برگزیده خدا» برای رفع چالشهای بشری با قوانین آسمانی داشت».
پاسخ اجمالی:
دلایلی که موجب نیاز بشر به «قانون گذاری آسمانی و تعیین مجری قوانین از سوی خدا» در گذشته بود، بیشتر از گذشته، در عصر جدید نیز جاری است؛ ضمن اینکه با توجه به واقعیتهای مشهود برای بشر امروز، ادعای بلوغ عقلی بشر به گونهای که بتواند مصالح همه جانبه (مادی و فرامادی، جسمی و روحی، و دنیایی وآخرتی) جامعه بشری در همه ابعاد (اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، اعتقادی، سیاسی و امنیتی و…) را درک کند، گزافهای بیش نیست. همین طور توصیههای همین عقل خودبنیاد بشری، (مثل گذشته)، همچنان متأثر از غرایز بشری (همچون حس خودخواهی و نفع جویی، قبیلگی و حزب گرایی و…) است، چون ماهیت انسان به رغم گذر هزاران سال تغییر نکرده است و همین امر نیز در ناکارآمدی عقل او در حل معضلات بشری افزوده است.
پاسخ تفصیلی:
برای تبیین پاسخ باید به چند مطلب توجه داشت:
۱٫ محدویت علمی و عملی انسان، دلیل نیازمندی به قوانین آسمانی و امامِ منصوب الهی:
یک. محدویت معرفتی انسان: انسان هم «جسم مادی» دارد، هم «روح الهی» (و نفخت فیه من روحی)؛ هم حیات «دنیایی» دارد، هم حیات «اخروی» (آیات حیات اخروی) وهدف از خلقتش نیز تأمین سعادت او در همه ابعاد وجودی است. مصالح حیات روحی بشر باید تأمین شود، همان طورکه جسم او مصالحی مانند سلامتی و رشد و… داردکه باید تأمین گردند. مصالح حیات دنیایی او باید تأمین گردد، به همان صورت که کارهایی که حیات اخروی او را به خطر میاندازد وسعادت اخروی او را نابود میکند ممنوع شد.
«گستردگی مصالح و نیازمندیهای انسان در همه ابعاد وجود اش» تدوین قانونی همه جانبه را میطلبد که بتواند مصالح بشر در همه ابعاد وجودی اش را تأمین کند، اما آیا عقل خودبنیاد بشر و عقل تجربی و ابزاری او چنین توانی دارد؟ پاسخ قرآنی این است که تأمین مصالح همه جانبه بشر با تشخیص همه نیازمندیهایش و تشریع قوانین مطابق با این ابعاد، به «احاطه علمی» به همه این ابعاد نیاز دارد، ولی بشر که در منطق قرآن تنها علم اندکی به او داده شده است (و ما اوتیه من العلم الا قلیلاً)، چنین احاطه دقیقی ندارد و عقلش توان درک همه ابعاد روحی و فرامادی بشر، و درک آخرت و تشخیص مصالح آخرتی بشر را ندارد، بلکه تنها میتواند در محدوده جهان موجود درک و به تبع آن توصیه داشته باشد. همین «محدودیت علمی» موجب میشود در فهم معادلات جهان و روابط پیچیده حیات بشری در همه ابعاد و ارتباط ابعاد مختلف مادی و روحی باهم دیگر و تداخلها و تعارضهای منافه دو بعد مختلف، دچار حیرت و شبهات علمی بشود و همین او را فاقد صلاحیت لازم برای قانون گذاری برای حیات بشر میسازد.
دو. گرفتاری بشر در دامن غرایز و شهوات: بشر دارای «محدودیتها و نیازمندیهای جسمی» هست. او امیال و غرایزی دارد که موجب میشود در تعاملات اجتماعی، سود محور و خودمحور باشد. اگر قانونی میگذارد، نمیتوان تأثیر منافع فردی و قبلیگی و حزبی و منطقهای و کشوی را در این روند انکار کرد و مهمترین دلیل براین ادعا نیز قانونهایی است که در مجالس دنیا گذرانده میشود. اینها نیز از انسان سلب صلاحیت قانون گذاری و حاکمیت و ولایت بر دیگران میکند و نمیتوان سرنوشت دیگران را به چنین فردی سپرد و انتظار داشت قانون گذای و حکومتش (با وجود شهوات عملی) بی غرض باشد.
۲٫ صلاحیت خدا برای تقنین و ولایت به جهت کمال و نبود محدودیت علمی و عملی:
فرهنگ قرآنی تاکید دارد که خداوند علم نامحدود به همه هستی در ابعاد مادی وفرامادی اش دارد و از دیگران غنی و بی نیاز است و به همین جهت تنها او صلاحیت قانون گذاری و حکومت بر بشر را دارد. چون قانون گذاری و حکومتش با علم کامل است و خودش نیز در پی سود شخصی از قانون گذاری و حکومت نیست. قرآن بر انحصار ولایت خداوند بر مؤمنان چنین تاکید دارد: «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور»
۳٫ نیاز بشر به قانون و حکومت برای بقای حیات، و لزوم تعیین ولیّ توسط خداوند:
بشر برای بقای حیات اجتماعی خود به قانون نیاز دارد، علاوه بر آن ضرورت عقلی دارد که حکومتی شکل بگیرد تا این قوانین ضمانت اجرا داشته باشند. از طرفی خداوند (به جهت داشتن علم بی نهایت و نیز «بی نیازی» و صمدیت) تنها فرد صلاحیت دار برای قانون گذاری جهت حیات بشری است، لذا قانونهای زندگی را در قالب کتب آسمانی در اختیار بشر قرار میدهد. ولی چون خود مستقیماً بر مردم حکومت نمیکند، افرای را به عنوان ولی تعیین و معرفی میکند. این تعیین نیز نمیتواند توسط غیر خداوند انجام شود چون تنها او به صلاحیتهای افراد برای راهبری جامعه احاطه علمی دارد و تنها کسی است که میداند چه کسی توان علمی و اخلاقی لازم برای رساندن پیامهایش به مردم و حکومت مطابق خواست الهی را دارد (الله اعلم حیث یجعل رسالته) (انعام ،۱۲۴). نمونهای از ویژگیهای امام را در سخن امام رضا (ع) میتوان نشان داد که به روشنی مشخص میشود کسی جز خداوند توان کشف و تعیین او را ندارد: «الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا یُدَانِیهِ أَحَدٌ وَ لَا یُعَادِلُهُ عَالِمٌ… فَمَنْ ذَا الَّذِی یَبْلُغُ مَعْرِفَهَ الْإِمَامِ وَ یُمْکِنُهُ اخْتِیَارُهُ هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ ضَلَّتِ الْعُقُولُ وَ.. عَنْ وَصْفِ شَأْنٍ مِنْ شَأْنِهِ…وَ هُوَ بِحَیْثُ النَّجْمُ مِنْ أَیْدِی الْمُتَنَاوِلِینَ وَ وَصْفِ الْوَاصِفِینَ فَأَیْنَ الِاخْتِیَارُ مِنْ هَذَا وَ أَیْنَ الْعُقُولُ عَنْ هَذَا… (بحارلانوار، ج ۲۵، ص ۱۲۴) آنان چنان مطیع خدا هستند که کوچکترین خطا و انحرافی در مسیر ابلاغ پیام الهی و مدیریت حیات بشری بر اساس این قوانین ندارند، لذا خداوند تاکید میکند که برگزیدگانش نمیتوانند کوچکترین سرپیچی در مسیر ابلاغ پیامهای الهی بکنند وگرنه رگ گردن آنها را میزند.«وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ» (الحاقه ،۴۴»۴۵)
۴٫ تداوم نیاز به قانون فرا زمینی و رهبر منصوب، در عصر حاضر:
ضرورتی که برای تعیین قانون و مجری آن توسط خداوند برای حیات بشری ارائه شد، انحصار به زمان گذشته ندارد و بشر امروز نیز به رغم همه پیشرفتهای تجربی خود، (علاوه بر ناتوانی در حل همین بخش مادی از حیات خود که به آن اشاره خواهیم کرد) نسبت به نیازهای فرامادی اش دانشی کامل و معصومانه ندارد و عقل تجربی و ابزاری اش هم راه به جایی نمیبرد. هنوز هم نمیداند حیات اخروی چه نوع حیاتی است و نمیداند مصالح حیات اخروی چیست وبرای سعادت اخروی باید چه الزاماتی را در حیات دنیایی خود مراعات کند. بعد از هزاران سال هنوز در مورد ماهیت بُعد روحی خود اطلاعاتی ندارد تا بداند این بخش از وجود خود را چگونه باید سعادتمند سازد و چه اعمالی در این دنیا میتواند به شقاوت روحی او منجر شود. طبق فرهنگ قرآنی همین بعد از وجود انسان، بعد اصیل وجود اوست و با تأمین نشدن قوانین مربوط به این بعد از حیات، اصل انسانیت او دچار بحران شده است.
۵٫ نیازمندی بیشتر به قانون فرا زمینی و امام در عصر حاضر:
در عصر حاضر نیازمندی بشر به قوانین آسمانی و رهبری که توسط خداوند معین شود، بیشتر از گذشته شده است. دلیل این ادعا نیز دو مطلب است:
اول: گستردگی و پیچیدگی بیشتر تعاملات و تناسبات بشری در عصر حاضر به گونهای که تشخیص مصالح جامعه بشری در این اوضاع و تعاملات پیچیده که تاکنون سابقه نداشته است بسیار سختتر از گذشته شده است. اگر در گذشته با چند حکومت در کل دنیا با تعداد محدودی از شهروندان روبرو بودیم وبا قوانین بسیط وساده گاه امور ملتها رفع و رجوع میشد امروزه حکومتهای فراوانی بر میلیاردها انسان در سراسر جهان حکمرانی میکنند و در سایه مکتبهای فکری وسیاسی بی سابقهای که شکل گرفته اند، هر حکومتی مسیری برای اعمال حاکمیت برگزیده است و….امروزه روابط اجتماعی میلیاردها انسان پیچیدگی بی سابقهای را تجربه میکند که تسلط برای تعیین قانون برای همه ابعاد این مناسبات توسط بشر جز ادعایی گزاف بیش نیست.
مناسبات بشری امروزه از دایره حکومتهای متمرکز و مردم حکومت پذیر فراتر رفته، سازمانهای مختلفی پدید آمده که گاه بسیار فراتر از حکومتها بر مردم تأثیر گذار هستند، سازمانهای جهانی و دیگر نهادهایی که هر یک با ساز وکارهای پیچیده بخشی مهم از مناسبات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و حتی اعتقادی را متأثر میسازند و…همگی گویای این حقیقت هستند.
دوم. واقعیت بیرونی نیز گویای نیازمندی بیشتر بشر است و اینکه ادعای بلوغ عقل تجربی و کارآمدی آن در مدیریت حیات اجتماعی بشر گزافهای بیش نیست، شاهد اینکه جامعه بشری در عصر به اصطلاح «بلوغ عقل تجربی» و تسلط آن بر حیات بشری، همچنان با بحرانهای سهمگینی درگیر است که در طول تاریخ سابقه نداشته است، همچون: نبود عدالت اقتصادی، اجتماعی، نابودی آزادی، کاهش امنیت، افزایش وابستگی و کاهش استقلال در ابعاد مختلف، انباشت غیر متناسب ثروت در دست عدهای انگشت شمار، گسترش شکاف طبقاتی، گسترش غیرقابل انکار فقر و گرسنگی و سو تغذیه میلیاردی انسانها، بروز جنگهای جهانی و وحشی گریهایی مثل نابودسازی گسرده بشر توسط سلاحهای هستهای و بیولوژیکی، بت پرستی توسط میلیونها انسان در کشورهایی آسیایی و… این همه نشان از آن دارد که بشر در عصر مدرنیته و تمدن مبتنی بر «عقل خودبنیاد بشر»، ناتوان از حل معضلات بزرگ است و در برابر بحرانهای کشوری، منطقهای و جهانی همچنان وامانده است. این همه بحران نشان از آن دارد که به فرض محال عقل بشری بریده از خداوند، بتواند به تنهایی انسان را رهبری کند، در برابر غرایز بشری همچون حس خودخواهی و سودجویی و شهوات مختلفش کارکرد عقل بشری همواره دچار نقص شده است.
با توجه به آنچه گفته شد ولایت خداوند و به تبع و اذن او ولایت افرادی که برگزیده او هستند، دارای منطقی است که تا پایان تاریخ معتبر و موجه است، لذا اگر قرآن تاکید دارد ولایت فقط در انحصار خداوند و افرادی است که او معین کرده است «اِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوهَ وَ هُمْ رَاکِعُون» (مائده ،۵۵) این ولایت منحصر در دورهای خاص از حیات بشر نخواهد ماند و اگر بر مبنای همین ولایت، اطاعت هم منحصر در خداوند و کسانی است که او اجازه میدهد، «یَأَیهَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلیِ الْأَمْرِ مِنکمُ» (نسا ،۵۹) این انحصار هم گرفتار در تاریخ معینی نخواهد بود؛ و منظور از «اولی الامر» در این دست آیات نیز امامان دوازده گانه اند که ما در عصر غیبت آخرین آنها هستیم (ر. ک. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج ۳، ص ۱۰۱) و «اولی الامر» پیشوای معصومی است که در هر زمان حضور دارد و طاعتش بیقید و شرط واجب و فرمانش همچون فرمان خدا و پیامبر لازم الاجر است و البته چنین کسانی جز ائمه معصوم نخواهند بود.(ر. ک. شیخ طوسی، التبیان، ج ۳، ص ۲۳۶).
نظر شما