خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ: رامیز محمدعلی اوغلو علیف با نام ادبی و هنری «روشن» از نویسندگان و شاعران معاصر جمهوری آذربایجان است که این سالها شهرت گستردهای در جهان پیدا کرده. او به سال ۱۹۶۹ از دانشکده زبانشناسی دانشگاه دولتی آذربایجان فارغالتحصیل شد و سال ۱۹۷۸ نیز یک دوره فیلمسازی را در مسکو گذراند.
او شاعری تصویرگر است. به باور منتقدان درست مثل یک عکاس حرفهای عمل میکند. از هر کجا که رد میشود، عکس میگیرد و سوژهها و لحظهها در نور فلاش دوربینش شعرهایی بسیار دلانگیز و زیبایند. او شکارچی بیبدیل لحظههای رویایی است. «بالهای پروانه»، «آسمان سنگ را نگه نمیدارد»، «نفس» و «جایی برویم که خود آنجا نیستیم» عناوین شماری از دفترهای شعر منتشر شده اوست.
در ایران نیز عناوین از آثار او در دسترس مخاطبان قرار گرفته است و از این نظر رامیز روشن شاعر گمنامی در ایران نیست. نشر افکار نیز گزیدهای از اشعار او را با ترجمه رسول یونان منتشر کرده است که سال گذشته این ترجمه با شمارگان ۵۰۰ نسخه و ۱۰۶ صفحه به چاپ دوم رسید. این کتاب با عنوان «باید در را آرام باز کرد و رفت» شامل ترجمه ۴۱ شعر از این شاعر معاصر آذربایجانی است.
کتاب با مصاحبه کوتاه رسول یونان با رامیز روشن آغاز میشود. بخشی از این گفتوگو به این شرح است:
احساس میکنم شما به طبیعت خیلی نزدیکید؟
با شما موافقم. در شعر من عناصر چهارگانه (آب، باد، خاک، آتش) نقش اصلی را بازی میکنند. اما من به این عناصر از زوایای مختلف مینگرم. نگاه من به آنها ایماژیستی است. خاک در شعر من گرد و غباری نیست که روی اشیا مینشیند بلکه همان خاکی است که روی آن قدم میزنیم. من نور آتش را مهمتر از جنبه سوزان بودنش میدانم و هوا در شعر من بیشتر آن هوایی است که آن را تنفس میکنیم و آب یک آینه است همینطور نماد گذر روزها.
اولین کتابت را در چند سالگی منتشر کردی؟
اولین کتاب من «ترانه بارانی» نام دارد. آن را در بیست و سه سالگی چاپ کردم. این کتاب شامل هجده شعر است. البته شعر زیاد داشتم اما همین حدود توانستند از حلقه سانسور بگذرند. آن سالها زیاد شعر مینوشتم و در روزنامهها چاپ میکردم. مخاطبهای خوبی پیدا کرده بودم و آنها همیشه برایم نامه مینوشتند. من کتابهای ادبی زیاد میخواندم. به درون کلمات سرک میکشیدم و این موضوع کمکم کرد که خودم باشم.
تا به حال برنده جایزهای رسمی هم شدهای؟
من هرگز جایزه رسمی و دولتی نگرفتهام اما تا دلت بخواهد جایزه غیررسمی دریافت کردهام. جایزه شاعران، جایزه روشنفکران، از همه مهمتر من از مردم جایزه گرفتهام و این برای من خیلی مهم است. آنها شعر مرا میخوانند و من احساس خوشبختی میکنم.
نظر شما درباره بحران شعر در جهان معاصر چیست؟
دنیای معاصر بدجوری در دام مادیات افتاده است و این موضوع باعث شده آدمها کمتر به سمت شعر بیایند. مادیات شعر را به محاصره انداخته است. شاعران باید بیشتر تلاش کنند. شعر نان نیست که گرسنگان را سیر کند همینطور آب نیست که آدمی بتواند آن را بنوشد. میخواهم بگویم شعر چیزی است منهای مادیات...
***
شعر «گم شدن» از این مجموعه را بخوانید:
نه در دشت
نه در جنگل
آدم بیشتر وقتها در خانه گم میشود
در خودش
گم میشود در گهواره کودک
گم میشود در عشق یک زن
در یک لحظه
خودش را خرج یک عشق میکند...
با این همه
خشم و کینه و آز
آدم را در مشتش میفشارد پدر!
او
مثل مشتی ماسه
رفته و رفته سفت میشود
با این همه باز
باز، عشق
مثل جویباری
راه خود را به طرف آدم باز میکند
او را میشکافد و به تحلیل میبرد
کدام آدم؟
آدم کجاست؟
آدمی که میگفتی همین است؟
پدر
آیا آدم یک قطره آب است؟
نظر شما