۴ مرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۱۸

توسط انتشارات پیدایش؛

ترجمه داستان دختری که پرید ولی به زمین نرسید چاپ شد

ترجمه داستان دختری که پرید ولی به زمین نرسید چاپ شد

رمان «این‌قصه به روایت من» نوشته سالی گاردنر با ترجمه فرمهر امیردوست توسط انتشارات پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «این‌قصه به روایت من» نوشته سالی گاردنر به‌تازگی با ترجمه فرمهر امیردوست توسط انتشارات پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شده است. کتاب موردنظر در قالب یکی از عناوین مجموعه «رمان نوجوان» این‌ناشر چاپ شده است.

نسخه اصلی این‌کتاب با نام my side of the diamond در سال ۲۰۱۷ چاپ شده و داستانش درباره دختری است که خود را از ساختمان پرت می‌کند اما به زمین نمی‌رسد. قصه اصلی این‌کتاب درباره جستجوی عشق است و داستان دوستی جزمین لیتل و بکی برنز و اتفاقاتی را که بین آن‌ها رخ می‌دهد، در بر می‌گیرد.

«این‌قصه به روایت من» مصور است و تصاویرش القاکننده این‌حس به مخاطب هستند که گویی دارد دفترخاطرات شخصیت اصلی داستان را می‌بیند. در این‌داستان بکی که دوست جزمین است، ناپدید می‌شود و همه جزمین را سرزنش می‌کنند. او حرف‌هایی دارد اما کسی باورشان نمی‌کند. بکی از ساختمان بلندی پریده اما هیچ‌وقت به زمین نرسیده و انگار بین زمین و آسمان محو شده است.

همه فکر می‌کنند جزمین در غیب‌شدن بکی نقش داشته اما واقعیت ماجرا این است که بکی به دنیای دیگری سفر کرده است. او سعی کرده در این‌سفر با محبت و عشق آشنا شود...

داستان «این‌قصه به روایت من» در ۳۸ فصل کوتاه نوشته شده است.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

داشتم وسایلم را آماده می‌کردم که ایکاروس پیدایش شد. برگشتم و همان‌جا ایستاده بود. کت و جلیقه قرن هجدهمی پوشیده بود، فوق‌العاده و منحصر به فرد بود. پرسیدم چطور داخل شده. شانه بالا انداخت و گفت کسی راهش داده، ولی می‌دانستم که امکان ندارد. هنرمند درونم اجازه نمی‌داد به مسائل عینی‌تر بپردازم. لباس ایکاروس مرتب و زیبا بود و دقیقا همان‌جایی ایستاده بود که می‌خواستم.

دفعه بعد که آمد زنگ در را زد. در کل، شش جلسه با ایکاروس کار کردم. خواست که بدون عینک نقاشی‌اش را بکشم و من هم دقت زیادی در کشیدن چشم‌هایش کردم. چشم‌هایش خیره‌کننده بود، مثل آسمان شب سیاه. هیچ‌وقت از کارم راضی نشدم.

با ایکاروس به روستای آیک رفتم که برادرم را ببینم و با دوستش آشنا شوم.

برای اولین‌بار مادر و پدر کمی عادی‌تر به نظر می‌رسیدند. اسکای و مادربزرگش، خانم بری را برای شام دعوت کرده بودند. تا آن‌موقع نمی‌دانستم که اسکای دخترخوانده فیبی است. البته، شنیده بودم که فیبی و فرانک در تصادف رانندگی کشته شده‌اند. خانم بری علاقه زیادی به ایکاروس داشت. برادرم، اولین‌بار بعد از برگشتنش از مرگ بود که می‌دیدم تقریبا شباهتی به انسان دارد. حس می‌کردم که خانم بری اسکای را کاملا درک می‌کند، برخلاف پدر و مادر من که انگار هیچ رابطه‌ای با لازاروس نداشتند.

آخر هفته عجیبی بود ولی یادم هست فکر می‌کردم لازاروس و اسکای برای همدیگر ساخته شده‌اند، توصیفی برایش نداشتم، حس می‌کردم از یک سنگ تراشیده شده‌اند.

این‌کتاب با ۲۴۸ صفحه مصور، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۴۲ هزار تومان منتشر شده است.

کد خبر 4982174

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha