به گزارش خبرگزاری مهر، وحید نیکخواه آزاد، نویسنده و کارگردان سینما در دومین برنامه زندۀ «هفته کتاب» انجمن نویسندگان کودک و نوجوان، با ذکر معانی مختلف کلمۀ «اقتباس» به بررسی وجود رقابت یا همافزایی بین ادبیات و سینما و امکان ارتقای این دو مقوله توسط یکدیگر پرداخت و گفت: هوشنگ مرادی کرمانی با فاصلۀ بسیار زیاد از رتبههای بعدی، نفر نخست اقتباسهای متعدد در سینمای کودک و نوجوان ایران است و جای او در این برنامه خالی است که در همین زمینه گفته است: «نویسندۀ کتاب مثل باغبانی است که میوه تولید میکند و سینماگر کسی است که از این میوهها مربا درست میکند.»
وی از «اِریش کستنر»، «لیند گرن»، «رولد دال» و «فونکه» به عنوان نویسندگانی نام برد که تقریباً همه آثارشان تبدیل به فیلم شده و افزود: به نظر میرسد فیلمساز در نظام صنعتی غرب این فرصت را دارد که قبل از ساخت، یک بار فیلم را در اینگونه کتابها ببیند. اما بر اساس تجربه در مقطعی که حمیدرضا شاهآبادی مجموعه رمانهای نوجوان را در کانون درمیآورد و توران میرهادی مسئول امور سینمایی کانون بود، یک گروه سهنفره متشکل از توران میرهادی و محمدرضا یوسفی و من حدود ۳۰ جلد از کتابها را خواندیم و واقعاً از بین آن تعداد ۳ اثر پیدا کردیم که میشد برای سینما از آنها اقتباس شود.
نیکخواه آزاد با مقایسۀ روی جلد کتابهای ایرانی و خارجی گفت: از جلد کتابهای کودک و نوجوان خارجی میتوان متوجه شد که تولید شده تا مخاطب را دچار هیجان کند ولی جلد کتابهای ایرانی گویی با این هدف طرح شده تا مخاطب را به فکر فرو ببرد. نویسندۀ ادبیات کودک و نوجوان ما باید به جای قهرمانپروری خودش را از میراث واقعگرایانۀ متمایل به جریان چپ نجات بدهد و مقداری پیچ تند در داستان بگذارد تا آثار، قابلیت اقتباس برای سینما را هم پیدا کنند.
اقتباس و تهیۀ فیلم کودک در ایران کارِ یک نهاد نیست
فریدون نجفی نویسنده و کارگردان سینما نیز در این نشست، با اشاره به جشنوارههای کلاسیک دنیا که به سینمای کودک و نوجوان اختصاص دارد، بهترین فیلمهای کودک جهان از جمله محصولات شرکتهایی چون والت دیسنی و قرن بیستم را اقتباس دانست و افزود: این کمپانیها برای تولید فیلم ابتدا به دنبال پیداکردن قصهها و رمانهای مطرح هستند که جشنوارههای داستاننویسی یکی از جاهایی است که چنین کمپانیهایی داستانهایی را که به لحاظ تصویری برای سینما و از لحاظ محتوایی برای کودکان مناسب باشند در آنها کشف میکنند.
وی در پاسخ به این پرسش که آیا رفتن به دنبال اقتباس نشانۀ خشکشدن چشمۀ خلاقیت و گرفتن آتش از آتشِ دیگران است، گفت: داستانهایی مثل «قصههای مجید»، «خمره»، «چکمه» و «مهمان مامان» داستانهای خوبی بودند که نمیشود تصور کرد اگر ساخته نمیشدند چه اتفاقی برای آنها میافتاد. فیلمساز داستان را با توجه به روحیات خودش و با توجه به مکان و جغرافیایی که برای قصه انتخاب میکند مورد اقتباس و بازآفرینی قرار میدهد و این موضوع نمیتواند صرفاً تبعیت عینی از متن کتاب تلقی شود.
نجفی در خصوص اینکه چه چیزی در کشورهای غربی موجب گرایش به اقتباس در سینمای گرایش به صنعت میشود، تصریح کرد: در غرب بیش از آن که فیلمساز قصه را انتخاب کند، کمپانی است که داستان را برمیگزیند؛ امتیاز آن داستان را خریده و از آنِ خود کرده و حتی فیلمساز را انتخاب میکند. اما در داخل کشور، ما کمپانی خصوصی به آن شکل نداریم. معمولاً کانون پرورش فکری، مؤسسه فارابی یا سایر سازمانها و نهادهای مرتبط با کودکان و نوجوانان میتوانند از میان تعداد بسیار افسانهها و قصههای کهن فارسی که ریشه در ادبیات کودک دارند، کارهایی را برای اقتباس بیرون بیاورند که این کارِ یک نهاد نیست و همیاری و همراهی چند وزارتخانه از جمله وزارت ارشاد و آموزش و پرورش را میطلبد که حتی اگر سالی یک یا دو فیلم هم با کیفیت سینمای دنیا هم تهیه بشود، در تاریخ سینمای دنیا با رنگ و بوی ایرانی ماندگار خواهد شد.
وی فیلمهایی چون «آلیس در سرزمین عجایب»، «هری پاتر» و «بینوایان» را در سینمای خارجی و همچنین آثار هوشنگ مرادی کرمانی و محمدعلی طالبی نظیر «تیک تاک»، «چکمه»، «کیسه برنج» و «خمره» ساخته ابراهیم فروزش را از بهترین آثار اقتباسی کودک و نوجوان دانست و تأکید کرد: به جرأت میتوان گفت ما بیش از آنچه «برای» کودک فیلم داشته باشیم «دربارۀ» کودک اثر ساختهایم که این موضوع مستلزم آشنایی بیشتر نویسندگان با دنیای کودکان امروز و نزدیکشدن آنها به این جهان است.
شخصیت داستانهای کودک ما پاستوریزه است
منوچهر اکبرلو، نویسنده، پژوهشگر و نمایشنامهنویس نیز در بخش دیگری از این برنامه در خصوص تعداد فیلمهای تولیدشدۀ اقتباسی برای کودکان و نوجوانان در ایران و مقایسۀ آن با نمونههای خارجی گفت: سینما برای ما پدیدۀ جدیدی است، هر چند که همزمان با برادران لومیر ناصرالدینشاه هم یک نسخه از آن را با خود به دربار میآورد اما این پدیده هنوز برای ما بومی نشده است. ما در یک فیلم آمریکایی شاهد هستیم که دهها ارجاع جدی و شوخی به فیلمهای دیگر داده میشود که مردم همۀ آن فیلمها را نیز دیدهاند، اما در کشور ما چنین اتفاقی رخ نمیدهد چون تلویزیون بومی شده اما سینما هنوز رواج ندارد و به عنوان مثال در تهران ۱۲ میلیون نفری با این همه سالن سینما طی سال گذشته فقط یک یا دو درصد مردم به سینما رفتهاند.
وی با اشاره به این موضوع که ۵۰ رمان فارسی و غیر فارسی منتشرشده در ایران را از منظرهای مختلف با هم مقایسه کرده، گفت: جملۀ اول رمان در تقریباً همۀ رمانهای ترجمه دارای اَکت و حرکت است و یک عملی توسط یکی از شخصیتها در آن انجام میشود ولی شخصیتهای داستانهای ما درونگرا هستند و ما بیشتر ذهنیات آنها را میبینیم تا اتفاقات را. از سوی دیگر شخصیت بسیاری از داستانهای کودک ما بسیار پاستوریزه است. یعنی بچۀ شیطانی نیست، معلم را اذیت نمیکند و مدرسهگریز نیست.
اکبرلو با تأکید بر این موضوع که بیشترِ فیلمسازان ما کتاب نمیخوانند و تعداد کمی از آنها اهل مطالعه هستند، اضافه کرد: در دنیا هم همین است و فیلمساز نمیرود بنشیند برای انتخاب فیلمش کتاب بخواند. پس این توقع ما بیهوده است و این اتفاق باید توسط آژانسها وآدمهایی بیافتد که هم سینما بدانند و هم ادبیات و به عنوان واسطه عمل کرده و اینگونه کتابها را به فیلمسازانی که دنبال سوژه و فیلمنامه میگردند، معرفی کنند.
وی با بیان به این موضوع که ما تفاوت مدیوم سینما و تلویزیون را در نظر نمیگیریم، توضیح داد: آثار هوشنگ مرادی کرمانی که توسط مردم بارها دیده و پسندیده شده آثاری است که از طریق تلویزیون پخش شده، اما وقتی همین اثر وارد سینما بشود، قصهاش فرق میکند. برای مثال شخصیت «مجید» که کیومرث پوراحمد اثر تلویزیونی موفق آن را ساخت و بالاخره پس از سالها یک شخصیت نوجوان بومی و کاملاً ایرانی خلق شد، در نسخههای سینمایی با اکران عمومی خوبی مواجه نمیشود. همچنین ۱۱ قسمت سریال تلویزیونی «مثل ماه شب چهارده» که بسیار موفق بود اما در مقابل، ساختههای سینمایی مثل «صبح روز بعد» و «نان و شعر» که حتی اکران هم نشده است.
اکبرلو با تأکید بر این موضوع که نویسندگان باید بدانند اثر میبایست به جای شخصیتمحور ماجرا محور باشد تا بتواند سینمایی شود، افزود: ما نسبت به این مهم کمتر تمایل نشان دادهایم و همین باعث شده سینمایی برای ما به وجود بیاید که به آن «به بهانۀ کودک» یا «دربارۀ کودک»، «سینمای جشنوارهای»، «سینمای کانونی» و اینگونه اصطلاحات میگویند. حجم زیادی از داشتههایی نظیر فیلمهای «خمره»، «کیسه برنج»، «تیک تاک» و… که اگر اینها را جدا کنیم دستمان خیلی خالی میشود اما اینهاً با توجه به اینکه کلی جایزه هم بردهاند، بابت اکران در اذهان کودکان و نوجوانان باقی نماندهاند، در حالی که این اتفاق برای «گلنار» و «سفر جادویی» افتاده است.
اکبرلو فضای حاکم بر دانشگاهها و سینماها را به گونهای دانست که وقتی وارد حوزۀ فانتزی میشویم فکر میکنند سینمای روز باید سینمای تند و تلخ اجتماعی باشد و خاطرنشان کرد: البته آن هم جایگاه خودش را دارد و بخشی از بهترین فیلمهای ما را تشکیل میدهند، ولی وقتی داریم راجع به مخاطب کودک و نوجوان صحبت میکنیم از فانتزی کمتر استفاده میشود و این فضا باعث میشود که فانتزی، ادبیات عامهپسند و ادبیات کهن ایرانی کمتر در سینمای ایرانی و دانشگاهها جدی گرفته شود. ما «خالهسوسکه» را داریم و میبینیم در غرب «شنل قرمزی» را به شکلهای جدید حتی اروتیک یا بزرگسالانه هم کار میکنند پس یک قصه کلیشهای هم میتواند پتانسیل داشته باشد اما همیشه از این متون غفلت میشود و در حالی که همین ادبیات که نویسندۀ مشخصی هم ندارد و چکیدۀ افکار و احساسات و تجربیات زیستۀ یک قوم است، ما در خلوت آپارتمان خود مینشینیم تا فیلمنامه بنویسیم.
نظر شما