۲۰ فروردین ۱۴۰۳، ۱۱:۵۵

نگاه «مجله مهر» به برگی از زندگی شهید اهل قلم؛

اگر هنرمند غرق در خدا باشد...

اگر هنرمند غرق در خدا باشد...

او که تفکر و پوشش متفاوتی داشت به نقطه‌ای از تغییر رسید که گفت: «اگر شخص خود را در خدا غرق کند، خداوند در آثارش الهام می‌بخشد و در آن‌ها ظاهر می‌شود. این هدف من است، نه ادعای من!»

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله _ مبینا افراخته: موهایش را بلند می‌کرد، شلوار جین می‌پوشید و همیشه دستبندی داشت که اصطلاحاً به آن «هیپستر» می‌گفتند. طرز لباس پوشیدنش متفاوت بود و شخصیت دیگری داشت. ۳۱ ساله بود که فریفته یک ایدئولوژی شد. نوشتن را رها کرد و تمام نوشته‌های قبلی خود را سوزاند. حالا دوست و آشنا «مرتضی» را با دنباله‌روی از این ایدئولوژی توصیف می‌شد.

مستند می‌ساخت و گرچه خوب مستند می‌ساخت اما مستندسازی نخوانده بود. گفت: «بیایید تاریخ را دیگر باره بنویسیم. تاریخ رسمی، تاریخ پادشاهان و ستمگران است. بیایید تاریخ مظلومان را بنویسیم، تاریخ نهضت خونین انبیا را، تاریخ مبارزه حق و باطل را، تاریخ استقامت را…آنان به خیال باطل خویش ما را و یاد ما را از تواریخ رسمی حذف کرده‌اند.»

تحصیلاتش معماری بود اما عطای طراحی ساختمان را به لقایش بخشید و دل به طوفان حوادث انقلاب و دفاع مقدس زد تا علاوه بر منطقه، در صحنه هنر نیز مقابل‌شان بجنگد. او که برای روشن شدن حقیقت، خودش پا به میدان می‌گذاشت و سعی داشت تا با تصاویر واقعیت را به تصویر بکشد، در رسانه زمان خود، دیده و شناخته شد.

بیستمین روز فروردین ماه به یاد نگاه متفاوت و هنری «مرتضی آوینی» به انقلاب اسلامی، «روز هنر انقلاب اسلامی» نام گذاری شد؛ کسی که از فیلم‌سازان برجسته جنگی به شمار می‌رفت و گرچه ۳۰ سال از شهادتش می‌گذرد اما هنوز هم در فهرست فیلم‌سازان انقلاب، نامش در آن ردیف‌های بالا قرار می‌گیرد. البته به غیر از مستند سازی، در عکاسی، روزنامه نگاری، نویسندگی و نظریه‌پردازی سینمای اسلامی ایران شهره است.

اوج هنر

سعدی در «بوستان» می‌گوید: «به اندازه بود باید نمود». آوینی هم به روایت اطرافیانش خود را بیشتر از آنچه بود نشان نمی‌داد. می‌گویند همه در کنار او فرصت پیدا می‌کردند که اصل خودشان باشند: «مرتضی بی‌اعتنایی نمی‌کرد و با همه گرم می‌گرفت…»

آوینی بیش از هشتاد فیلم در مورد جنگ تحمیلی ساخت و از عوامل اصلی مستندسازی این جنگ هشت ساله به شمار می‌رفت. او در طول جنگ، به ویژه در نبرد خرمشهر مصمم شد که وقایع را ضبط کرده و فیلم تبلیغاتی بسازد. بر سادگی بعد از پیچیدگی کار تاکید داشت و آن را «اوج هنر» می‌دانست. معتقد بود سینما به غیر از جنبه تفنن و سرگرمی، باید قائل به «انتقال اندیشه» در انسان و مبتنی بر اصل آموزش باشد. آوینی این دیدگاه را با توجه به متر و معیار دینی خودش در نظر می‌گرفت.

جدید بود. با سبک و سیاقی که او به کار می‌گرفت، تا آن زمان اثری وجود نداشت. یک جور نوگرایی را دنبال می‌کرد. معتقد بود با همین ابزار سینما می‌توان حرف تازه‌ای زد. اهالی هنر و اطرافیانی که او را می‌شناختند می‌گفتند او «بروز یک غیرت بود با زبان هنر»؛ هنری اسلامی که در سینما جست‌وجویش می‌کرد.

اگر هنرمند غرق در خدا باشد...

«اگنس دیویکتور» استاد دانشگاه سوربن فرانسه که متخصص سینمای ایران است، می‌گوید آوینی به جای ورود به عرصه سیاست، همانند بسیاری از همکارانش و با توجه به توانایی انجام این کار، با ساخت فیلم‌های مستند در انقلاب ایران شرکت کرد.

اگر شخص خود را کاملاً در خدا غرق کند، خداوند در آثار خود الهام می‌بخشد و در آن‌ها ظاهر می‌شود. این هدف من است، نه ادعای من! آوینی هم جوانب قابل مشاهده جنگ و هم جنبه‌های باطنی نبرد را به تصویر می‌کشید؛ به ندرت در آثارش از هویت ملی دشمنان یاد می‌شود. در عوض آن ویژگی‌های سربازان جوان ایرانی در مقایسه با اقدامات شهدای تاریخی شیعه مورد بررسی قرار می‌گیرد. سعی می‌کرد با به حداقل رساندن استفاده از جلوه‌های سینمایی، واقع‌گرایی را حفظ کند و از به تصویر کشیدن عاداتی که رزمندگان هنگام فیلمبرداری فرا گرفته بودند، جلوگیری کرد. مستندهای او تقریباً منحصر به نحوه نگرش داوطلبان جنگ و درگیری و مشارکت آن‌ها می‌شود.

او در مورد ماهیت نویسندگی در کارهای خود می‌گوید: «هرچیزی که نویسنده بنویسد از درون منشأ می‌گیرد؛ همه هنرها به این شکل است. به همین ترتیب، یک فیلم نتیجه الهام فیلم‌ساز است. با این حال، اگر شخص خود را کاملاً در خدا غرق کند، خداوند در آثار خود الهام می‌بخشد و در آن‌ها ظاهر می‌شود. این هدف من است، نه ادعای من.»

پیوند مضمون و ساختار

معروف‌ترین مستند آوینی از جنگ ایران و عراق بر زندگی روزمره سربازان ایرانی تمرکز داشت؛ همان‌ها که جثه نحیف داشتند و بدون سخت‌گیری لبخند می‌زدند و هرچند به اندازه آوینی تغییر نکرده بودند اما با شناخت ایدئولوژی انقلاب و بعد از آشنایی با امام خمینی (ره) شوری در سر داشتند. افرادی به ظاهر معمولی که قهرمانان و فاتحان روایت آوینی شدند، فاتحانی که آوینی آنها را نه از آن سوی قله‌ها آورده بود و نه از آسمان هفتم؛ جایی میان روز و شب‌های خاک‌ریزها و سنگرها پیدایشان کرده بود و روایت‌شان شد: «روایت فتح»

آوینی مستند را انتخاب کرد چون معتقد بود این قالب، قابلیت بیشتری برای انتقال حقایق دارد، دخل و تصرف کمتری در آن صورت می‌گیرد و بنابراین برای مخاطب هم باورپذیرتر است. این مستند حتی تیتراژی نداشت و اصل کار بدون شناسنامه ارائه می‌شد. کاری گروهی که بنا نبود به نام فرد خاصی ثبت شود. اما عده‌ای می‌گویند روایت فتح، حاصل نگاه آوینی به جنگ و همچنین درک او از تکنیک فیلمسازی بوده است. آنها باور داشتند که سلیقه آوینی به این مجموعه وحدت بخشیده و باعث درخشش آن شده است.

به اعتقاد آوینی باید بین مضمون و ساختار آن چنان پیوندی برقرار باشد که نتوان آن‌ها را از هم جدا کرد. اهال هنر خوب می‌دانند که اثر خوب ساختاری یکدست و واحد دارد؛ طوری که اجزایش جدایی‌ناپذیر هستند و حذف هرکدام‌شان به کل اثر لطمه می‌زند؛ و در روایت فتح این اتفاق به شایستگی رخ داد. تکنیک‌هایی مثل نوع استفاده از دوربین روی دست، استفاده از سه پایه میکروفون و همچنین تأثیر نریشن‌ها شاید از فرط سادگی مورد توجه قرار نگرفت.

موسیقی روایت فتح نیز اثر ماندگاری است که در جهت نمایان‌تر شدن حس معنوی فیلم مورد استفاده قرار می‌گرفت. استفاده از این موسیقی که به گونه‌ای یادآور طبل و سنج‌های نمایش‌های تعزیه است، مخاطب را به لحاظ روحی و با نوعی انعکاس شرطی آماده می‌کرد تا به فضا و احساس مشخصی برسد و بتواند تعامل و ارتباط بیشتری با برنامه برقرار کند. کارشناسان این حوزه معتقدند موسیقی این اثر وقتی با تصاویر روایت پخش می‌شود انسان در حیرت می‌ماند که این قطعات چقدر تاثیرگذارند.

البته نباید این نکته را از قلم انداخت که در این مستند ارتباط و پیوند تنگاتنگی بین دفاع مقدس و نهضت بزرگ عاشورا برقرار است. عاشورا و کربلا در اندیشه آوینی جایگاه ویژه‌ای داشت؛ بنابراین روایت فتح روایت عاشقانی است که قلبشان را تا آنجا انباشته که ترس از مرگ جایی برای ماندن نمی‌بیند.

اگر هنرمند غرق در خدا باشد...

روایت تلخ؛ بگذارید همین‌جا بمانم...

روز چهارشنبه، هجدهم فروردین، به سمت پاسگاه رشیدیه و کانال کمیل راه افتادیم. دو روز بعد، صبح جمعه، بیستم فروردین مقصد ما قتلگاه فکه بود؛ جایی که در عملیات والفجر یک، شهدا و بچه‌های مجروح را آنجا گذاشته بودند تا سر فرصت به عقب منتقل کنند و این فرصت پیش نیامده بود و همه مظلومانه همان‌جا ماندند. قرار بود چند رزمنده خاطرات و ماجراهای این مکان را تعریف کنند و آوینی اصرار داشت که حتماً آنجا را پیدا کنیم تا مصاحبه‌ها همان‌جا ضبط شود. برای پیدا کردن قتلگاه، دو گروه شدیم و رسیدیم جایی که معبر تمام شد و به میدان مین رسیدیم و باید با طمأنینه حرکت می‌کردیم. بچه‌ها پا جای پای هم می‌گذاشتند. دو طرف ما ادوات و تجهیزات رزمنده‌ها بعد از قریب ده سال هنوز روی زمین باقی‌مانده بود.

چند بار اصرار کردم که از لباس‌ها و پوتین‌های بسیجی‌ها که روی زمین افتاده بود، تصویر بگیرم که آوینی می‌گفت: «بریم زودتر به قتلگاه برسیم.» فقط یک جا ستون را نگه داشت و از من خواست که از راه رفتن بچه‌ها فیلم بگیرم و کمی از قدم برداشتن بچه‌ها تصویر گرفتم. ناگهان با صدای مهیب انفجار روی زمین افتادیم. اصغر بختیاری، یکی از فیلم‌بردارها، خودش را به جمع رساند و وقتی گردوغبار حاصل از انفجار فرو نشست، اولین عکس را گرفتم و متوجه نبودم دارم چه می‌کنم. حالا هم وقتی عکس‌های آن روز را نگاه می‌کنی، می‌بینی که وضوح لازم را ندارند. عکس می‌گرفتم و جلو می‌رفتم. از میان حدود ۳۰ نوع مینی که در قتلگاه فکه باقی‌مانده بود، سید مرتضی پا بر روی مین والمری گذاشته بود و جز چند نفر که چند متری از جمع فاصله داشتند، کسی از ترکش‌ها بی‌نصیب نماند.

در همین حین، صدای آوینی را می‌شنیدم که می‌گفت: «شعبانی، فیلم بگیر.» بچه‌ها اغلب ترکش خورده بودند، اما وضع آوینی و یزدان‌پرست از همه بدتر بود. مین والمری بین آن‌ها منفجر شده بود و از زیر زانوها تا قفسه سینه‌شان به‌شدت مجروح شده بود. پای چپ آوینی از بین پاشنه و زانو قطع شده بود و به پوستی بند بود. بچه‌ها با استفاده از چفیه و کمربند جلوی خونریزی یزدان‌پرست و آوینی را گرفتند.

وقتی بچه‌های ستون دوم صدای فریاد ما را شنیدند، به ما ملحق شدند. سریع چهار تا نبشی از توی رمل درآوردیم؛ همان‌ها که سیم‌خاردار را روی آن‌ها می‌اندازند. بعد با اورکت و چند چفیه دو برانکارد درست کردیم تمام این کارها ظرف چند دقیقه انجام شد و آن‌ها را روی برانکاردها گذاشتیم. تا آمدیم آوینی را از جایش بلند کنیم اعتراض کرد که «بگذرید همین‌جا بمانم. می‌خواهم همین‌جا شهید شوم.» هنوز به مخیله هیچ‌کدام نمی‌گذشت که شهادتی در کار باشد. برانکارد را بلند کردیم و راه افتادیم.

آرام‌آرام سر آوینی به عقب متمایل می‌شد و لحظه‌های آخر، قبل از اینکه از هوش برود، متوجه ذکرهایی شدم که مدام زیر لب تکرار می‌کرد؛ یا زهرا می‌گفت. سه بار دعای «اللهم اجعل مماتی شهاده فی سبیلک» را خواند. بار آخر بود که از روی برانکارد به حالت نیم‌خیز بلند شد و گفت: «خدایا، گناهانم را ببخش و شهیدم کن.» این آخرین حرفش بود و بعد روی برانکارد افتاد و بی‌هوش شد.

متن بالا روایت فیلمبرداری است که در آخرین دقایق کنار شهید اهل قلم بود. سرانجام سید مرتضی آوینی، ۲۰ فروردین ۱۳۷۲ در قتلگاه فکه به دلیل برخورد با مین به فیض شهادت نائل شد و انگار که این جملات را فقط برای صبح شهادت خود گفته بود: «پس چه جای تردید؟ راهی که آن قافله عشق پای در آن نهاد، راه تاریخ است و آن بانگ الرحیل هر صبح در همه جا بر می‌خیزد. اگر نه، این راحلان قافله عشق، بعد از هزار و سیصد و اندی سال، به کدام دعوت است که لبیک گفته‌اند؟»

کد خبر 6072899

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha