دکتر محمدرضا ریختهگران استاد فلسفه دانشگاه تهران در گفتگو با خبرنگار مهر درباره حد ایدهآل از آمورش فلسفه گفت: تصور میکنم صورت ایدهآل آموزش فلسفه باید طوری باشد که به بازشناسی حقیقت تفکر فلسفی و وجوه افتراق آن با صورتهای دیگر تفکر مانند تفکر عرفانی منتهی شود و سرانجام کسی که این آموزش را دیده است خودش متفکر بشود ولی صورتی که امروزه در آموزش متعارف فلسفه وجود دارد این مقصود را دنبال نمیکند.
وی در ادامه افزود: در واقع زمانی که دانش آموخته فلسفه را هم کارشناسی در کنار دانشآموختگان رشتههای دیگر تلقی کنیم این سؤال پیش میآید که دانشآموخته رشته فلسفه، کارشناس چه چیزی است؟ و کدام حوزه را باید کارشناسی کند؟ ما در مورد این مباحث اندیشه نکردهایم و دانشجویان وارد مسیری میشوند و چیزی میآموزند و اطلاعاتی به دست می آورند و بعد فارغالتحصیل میشوند.
این استاد فلسفه دانشگاه تهران خاطر نشان کرد: فلسفه به دنبال پاسخ سؤالاتی درباره چیستی و هدف زندگی و وجود است اما فلسفه ما به شیوهای تدریس نمیشود که دانشجویان چنین بینشی پیدا کنند. بلکه آنها اطلاعاتی به دست میآورند و با تاریخ فلسفه آشنایی پیدا میکنند. فلسفه در حقیقت خود یک بسته اطلاعاتی نیست که مشتمل بر تعدادی سؤال و پاسخ آنها باشد که هرکس این جوابها را دانست به کمال رسیده باشد، فلسفه نفس جوشش سؤال و پرسش مداوم و حیرت نسبت به هستی است. ما به این طریق فلسفه نمیآموزیم و آن را در چارچوب یک بسته اطلاعاتی درآورده ایم و طبیعی است زمانی که فلسفه از صورت حقیقی خود خارج شود در این صورت است که نیازی را برآورده نمیکند.
وی وضعیت کتابهای این رشته را اینگونه دید: در زمینه کتب فلسفی مشکلی نداریم کتابهای بسیاری در این عرصه نوشته میشوند و کتابهای بیشماری نیز ترجمه میشوند. امروزه اینترنت نیز در این زمینه کمک بسیاری میکند اما خود کتاب یک مسئله است و نسبت ما با کتاب چیز دیگری است. مسئله قابل تأمل در اینجا این است که ما با کتاب ا چه ارتباطی برقرار میکنیم.
ریختهگران درباره نسبت ما با فلسفه غرب گفت: ما به یک معنا مواجهه جدی با فلسفه غربی نداشتهایم. یکی از بزرگترین موانع ما در مواجهه با فلسفه غربی صورتی از فلسفه تطبیقی است که در حقیقت تطبیق نیست و یک صورت سطحی است. ما میخواهیم فلسفه غرب را از منظر فلسفه اسلامی بفهمیم و نهایت کاری که میکنیم این است که قولی از فیلسوف مسلمان را در کنار قولی از فیلسوف غربی قرار میدهیم و مثلاً میگوییم نظر کانت درباره وجود این است و ملاصدرا درباب وجود اینگونه گفته است . ما نظایر اینگونه بحثها را فلسفه تطبیقی تلقی میکنیم، در حالی که این فلسفه تطبیقی نیست .
وی سپس افزود: من در مقالاتم بارها اشاره کردهام که بدون وارد شدن در پدیدارشناسی و توجه به صورتهای مختلف منطق، تطبیق ممکن نیست. ما منطق صوری را تنها منطق ممکن تلقی میکنیم و از منطقهای دیالکتیک و هرمنوتیک غفلت داریم، به این خاطر است که راه ما به سوی فلسفه بهخصوص فلسفه معاصر بسته میشود. به بیان دیگر ما اگر خیلی هنر کنیم تا هگل پیش میآییم در صورتی که منطق فلسفه پس از کانت تغییر میکند.
این پژوهشگر فلسفه خاطر نشان کرد: ما هرگز این قول شلینگ را جدی نگرفتهایم که فلسفه معاصر غربی ادامه کتاب "نقد قوه حکم "کانت است در حالی که در ایران تمام توجهمان بر کتاب "نقد عقل محض "است. بنابراین ما به جریان اصلی فلسفه و دیالکتیکی و هرمنوتیکی شدن فلسفه در یکی دو قرن اخیر توجه نداریم.
وی ادامه داد: بحث من بر مسئله مضامین و مفاد قضایا نیست سخن از عوض شدن فضای کلی فلسفه است. فضای فلسفه از منطق صوری گذر کرده است و به حوزههای دیگر رفته است و اکنون فلسفه هنر، فلسفه دین ، فلسفه سیاست و غیره درمتن فلسفه قرار میگیرند و این مسیر به طرفی سیر کرده است که به وضعیتی میرسیم که در آن ادبیات، هنر، سیاست، تاریخ و روانشناسی با فلسفه آمیخته میشوند و همه یک حقیقت میگردند. این درواقع جلوهای از دیالکتیکی و هرمنوتیکی شدن فلسفه است.
ریختهگران خاطر نشان کرد: این امر خود را در پایاننامههای دانشجویان نشان میدهد. بسیاری از پایاننامه ها طراحی درستی ندارند، یعنی مسئله تز بودن ( چیزی را برنهادن) در آنها مشاهده نمیشود و اسم تحقیق و گزارش، تز گذاشته میشود. مثلاً وقتی کسی در پایاننامه اش اخلاق نزد هگل را بررسی میکند این تز نیست بلکه گزارشی است که شخص با مطالعه آثار هگل بگوید که وی درباره اخلاق چه نظریاتی دارد. در این وضعیت نقش استاد راهنما هم از میان میرود . تز واقعی این است که به عنوان مثال استادی در سیر تفکر خود در حقیقت هستی و ارتباط آن با تلقی عرفانی از اسم در مقابل ذات ، با اسطوره پیوند برقرار کند. خطوط کلی این مسئله در ذهن استاد است و دانشجو میتواند با کمک و راهنمائی استاد این امر را تبیین کند. این پایان نامهای است که به معنای واقعی کلمه تز است و هم استاد و هم دانشجو درگیر آن هستند.
وی درپایان بیان کرد: اگر به وضعیت دپارتمانهای فلسفه در کشورهای دیگر دقت کنیم میبینیم که چقدر روحیه و نگرش گستردهای دارند و مسائل مختلفی در آنجا مطرح میشود. اما در ایران اینطور نیست و اقبال به صورتهای مختلف تفکر بسیار کم است .


نظر شما