ای آشنای غریب، ای عصمت هشتم، کوچه های نیشابور، هنوز بوی کلام عطرآگین تو را دارد. هر روز که خورشید خراسان، سینه ریز زرینش را از شوق می درد و انبوه دانه های طلایی اش از فراز آسمان بر حرمت می پاشد، کبوتر دل، بهانه کنان به سوی حرم تو پر می کشد؛ همان کبوتری که هر روز به سوی دانه های مهری می رود که برایش می پاشی.
هوای صحن و سرای تو، پر از زمزمه است و آسمان آکنده از ذرات لطیف حضوری است که چهره زائران خسته را می نوازد. در بارگاه تو، هیچ کس غریب نیست. سلام بر تو ای آشنای غریب! سلام بر تو، که توس با آمدنت مدینه ایمان شد و ما هر روز، در «مشهد» عاشقان، نگاهمان را به نگاه تو پیوند می زنیم.
هر سحر، به کوچه های ایوان نگاه روشنت کوچ می کنیم و چون پرنده ای غریب، به گوشه حرمت پناه می بریم. هر روز در سایه سار مزارت مویه کنان، شانه های خسته مان را می لرزانیم. هر شب، فانوس اشک هامان را روشن می کنیم و دست های عاطفه مان را به دامان پر مهر و محبت تو می آویزیم.... .
و انگور؛ زهر آگین است...
مقابل هم نشسته اند؛ یک سو نهایت نفرت و دیگر سوی، نهایت مهربانی!
مأمون، سرا پا کینه و امام سرا پا کَرم. برقی شوم در نگاه مأمون موج می زند و چشم های گستاخش، پرده از راز مخوف درونش بر می دارند و چشم های نجیب امام، سر به زیر و محجوب و آگاه از اسرار نهانی مأمون!
مقابل هم نشسته اند؛ یکی از تبار پست ترین زمینیان و دیگری از نسل پاک ترین آسمانیان. مقابل هم نشسته اند؛ یکی بنده بی چون و چرای شیطان و دیگری همسایه دیوار به دیوار خدا. ثانیه ها، لنگ لنگان قدم بر می دارند، ضربان زمان، کند شده و نفس هایش به شماره افتاده؛ حتی هوا هم احساس خفگی می کند.
دستی پیش می رود. دستی که قرار است روسیاهی خود را بر اوراق تاریخ بنگارد. دست خوب می داند که انگور، زهرآگین است. نگاه امام گذشته ها را مرور می کند ...
نگاه امام علیه السلام زائر کوچه پس کوچه های مدینه می شود. نگاه امام، به طواف یک در سوخته می رود. نگاه امام، به در خانه کریم اهل بیت علیه السلام می رود. نگاه امام در غربت، مدینه را می جوید.
و امام همچنان آرام است....
لحظه ها می ایستند. صدای مویه ملائک بلندتر می شود.
دست، خوشه انگور را به سمت امام دراز می کند. دست بی شرمانه مرگ را به امام تعارف می کند: "بفرمایید ... یابن الحسن از این انگور میل کنید." و رضا (ع) تبسمی تلخ بر لب می نشاند و ...
پذیرش مسئله ولایتعهدی با تلاشهای امام برای افشاگری همراه بود
هشتمین پیشوای شیعیان امام علی بن موسی الرضا علیه السلام در مدینه دیده به جهان گشود. مشهورترین لقب آن حضرت «رضا» است و در سبب این لقب گفته اند: «او از آن روی رضا خوانده شد که در آسمان خوشایند و در زمین مورد خشنودی پیامبران خدا و امامان پس از او بود. همچنین به او این لقب داده شده از آن رو که همگان، خواه مخالفان و خواه همراهان به او خشنود بودند.
امام رضا (ع) در ماه ذیقعده سال ۱۴۸ هجری قمری در مدینه دیده به جهان گشود و پس از شهادت پدر بزرگوارشان امام موسی کاظم (ع) در سن ۳۵ سالگی به امامت رسید. امام رضا (ع) در طی 20 سال دوران امامت خود با سه خلیفه عباسی هم عصر بود:
- هارون الرشید به مدت دو سال
۲- امین به مدت پنج سال
۳- مأمون به مدت ۱۳ سال
بیشتر دوران امامت امام رضا (ع) در زمان خلافت مأمون بود. مأمون که یکی از مکارترین و زیرک ترین خلفای عباسی به شمار می آمد. پس از قتل برادرش امین و به دست گرفتن قدرت، مرو را مرکز حکومت خود قرار داد و با بهره گیری از هوش وزیر خود فضل بن سهل پایه های حکومت خود را مستحکم کرد.
انـگیزه هاى سیاسى مانند جذب ایرانیان، سرکوب نهضتها و قیامهاى علویان و مشروع جـلـوه دادن حـکومت خود مأمون را وادار کرد به امام پیشنهاد ولایتعهدی دهد ولی از این روى، امام رضـا (ع) از پـذیرش پیشنهاد مأمون سر باز مى زد اما در نهایت، ولایتعهدی را با قید شرایطی پذیرفت و پس از مراسم بیعت اجبارى در حضور مردم و دیگران فرمود: لـنـا عـلیکم حق برسول الله و لکم علینا به حق فاذا انتم ادیتم الینا ذلک وجب علینا الحق لکم. (مـا اهـل بیت به واسطه رسول خدا (ص) بر شما مردم حقى داریم، شما نیز بر ما حقى داریـد وقتى که شما حق ما را به ما دادید بر ما لازم است که حقوق شما را رعایت کنیم.)
اگر چه این پیشنهاد رنگ تهدید و اجبار نیز گرفته بود اما پذیرش مسئله ولایتعهدی با تلاشهای امام برای افشاگری همراه بود و شرط اصلی دخالت نکردن در عزل و نصب ها که همان شریک نبودن در حکومت جائر زمان برای حضرت محسوب می شد نیز به همین منظور بود و امام بدین ترتیب توطئه های مأمون را یکی پس از دیگری خنثی می کرد.
کار بدانجا رسید که عرصه بر مأمون تنگ شد و امام رضا (ع) را بزرگترین خطر جدی برای بقای حکومت خود می دانست و وقتی دریافت عوام فریبی های او در اعلام ولیعهدی امام رضا (ع) نیز کارگشا نیست، چاره ای جز به شهادت رساندن امام (ع) برای خود ندید.
سرانجام در روز ۲۹ صفر سال ۲۰۳ ق، غروبی سرخ به مشرق ایمان نشست و بار دیگر سیاست مزدورانه عباسی تن به شکست داد.
نظر شما